مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۲۷ مطلب با موضوع «سرکار :)» ثبت شده است

۰۳دی

بیام از این ذهن آشفته بنویسم بلکه یکم اروم شه!

+این دوروزه همش دانشگاه و بعدش کار. خسته خسته ام اما سروصدای تلویزیون نمیذاره بخوابم! پروژه های هرروز دارم و انشاا... بیشتر هم خواهند شد. تست و اینا هم دارم. یه کار جدید هم نوشتن کمپین تبلیغاتی هست که بهش علاقمندم و اگر خدا بخواد میخوام که توی این کار برم. دیگه چی؟ یه پیج جدید اینستا میخوام بزنم از خودم بنویسم، از عمق ذهنم ! چیزایی که فکر کنم خیلی ننوشته ام درموردشون. دیگه ؟ به برنامه نویسی و مدیریت یه تیم برنامه نویسی و محتوا و اینا هم فکر میکنم. که کار بزرگیه. اما خدا هم بزرگه و باهامونه :)

 

+از دانشگاه بگم. حوصله درس و پروژه ندارم. استاد بانک چون یه جلسه نرفتیم قهر کرده. دیگه درس نمیده و باید خودمون بخونیم! بقیه استادای این دانشگاه اینجوری نیستن اما. ما همش در حال کنسل کردن کلاسیم این اخر ترمیه. هوش هفته پیش و پیاده سازی زبان های برنامه سازی این هفته. هیشکی هم اعتراضی نداره! اما بیش از هر چیز حوصله امتحان یا بهتر بگم وقتشو ندارم. اما خب راستش خیلی هم بدم تمیاد. بیشتر اینه که وقت ندارم باید کارامو انجام بدم :) 

 

+ نمیرسم کتاب بخونم زیاد. تسلی بخشی های فلسفه هنوز تموم نشده. مجله داستان گرفتم واسه اولین بار. گشنمه برم خامه عسل جان بخورم :) راستی شکرت خدا جان که کاری دارم واسه انجام دادن و سالمم و میتونم کار کنم. و شکر خدا برای همه چی :)

مژگان ❤😻
۰۱آبان

خب امروز عجب باااارونی بود :) کلاس دومم تشکیل نشد و با شیوا رفتیم کافه . من اسپرسو و کیک خوردم و کللللللی انرژی گرفتم. کلاس شبیه سازی هم که هی بهمون مشق شب میده 😂 کلی پروژه و اینا، ولی اوکی میکنمش.

دیگه چیییی؟ اهان امروز خسته خسته بودم و کار نکردم اما فردا حتما همشونو انجام خواهم داد. کتابم انا کارنینا هم که در خال خونندشم. کار پیج تولید محتوامم خوب پیش میره. دیگه همینا.

شکر خدای را از حال خوب و سر شلوغی خوب :)

مژگان ❤😻
۲۸مهر

داشتم ویدیو ادیت میکردم واسه پیج کاری اینستاگرامم، ایده های کاریم نوشتم و خلاصه که سرم گرمه به کار.و چقدر دوست دارم اینو :) 

خدایا شکرت.

راستی رفتم باشگاه واسه یونی ، مثل اینکه نمیشه پیچوندش اما خبر خوب اینه که خوش میگذره تقریبا . و فعلا :)

مژگان ❤😻
۲۶تیر

اولش که کار تولید محتوا رو شروع کردم فکر نمیکردم یه روز از شرکتای توی میرداماد و مرداویج و اینا زنگ بزنن برم مصاحبه! البته که مصاحبه به معنای پذیرش نیست. اما خب اینکه رزومه ام رو دوست داشتن هم مهمه. 

دیگه اینکه از امروز با یه سایت جدید هم کار میکنم و یکی هم تماس گرفت که فردا کار تست بفرسته انجام بدم. پروژه های خودم هم مونده و اضافه شود به عروسی دختر دوست مامانم فردا شب! یعنی وقت نداااارم اصلا. 

اما با این حال خوندن کتاب رو فراموش نمیکنم و میخوام قبل خواب نیمروزی یه ذره کتابفروشی کوچک... رو بخونم. لاک هم زدم واسه عروسی و تقریبا اماده ام. راستی امروز رفتم پارچه هایی که خریده بودم رو بردم پیش خیاط واسم بدوزه. دیگه همینا فکر کنم، وقتی پروژه هامو تموم کنم میخوام برم یه کارو شروع کنم. انشاا... که نتیجه بخش باشه. 

مژگان ❤😻
۲۴تیر

و امروز رپورتاژ اگهی که نوشته بودم رو گذاشتن ایسنا :) البته اسممو نذاشتن اما خودم که میدونم و حس خیلی خوبی دارم :) میدونم شاید زیاد نباشه اما برای من یه موفقیت محسوب میشه. :)

لینک

مژگان ❤😻
۳۰خرداد

امروز بالاخررره کمی دارم استراحت میکنم. البته منظور از استراحت فقط فراغت از درسه ولی کار به جای خودش باقیه که اتفاقا برام خوشاینده و خیلیییم بهتر از درسه. چون از امتحانا دیگه حسابی خسته شدم. 

نمره بد و دور از انتظار طراحی الگوریتم هم مزید بر علت شد که البته اعتراض هم موثر نبود. میخوام برم برگمو ببینم ولی نمیدونم زمان داره هنوز یا نه و اینکه حسشم خیلی نیست. 

به جز درس، بقیه موارد زندگی عااالی :) البته که درسم بد نیست اما این ترم حسابی طول کشیده و میخوام تموم شه فقط . دو تا امتحان مونده : اندیشه اسلامی۲ و برنامه سازی سیستم( که سخته). 

خدا انرژی کافی بده برای امتحانات به همه انشاا...  :) 

مژگان ❤😻
۲۷خرداد

ساعت شش پاشدم درسو دوره کردم ، امتحانو دادم. پروژه رو نشون دادیم (که یکم ایراد داشت)؛ بعدش به استاد گفتم میشه زود صحیح کنین از استرسش بیایم بیرون( البته استرسشو نداشتم بیشتر کنجکاو بودم ببینم چند میشم، نمیدونم چرا این حرفو زدم😁) که استاد گفت اصلامیخواین همین الان صحیح کنم؟ گفتم اره، هیچی دیگه صحیح کرد با مهربونی و ارفاق :) و شدم ۱۶.۲۵ از ۱۹ . حالا نمره های عملی هم هست. بعد هم رفتیم بستنی خوردیم با شیوا. اومدم یکم پروژه کاری انجام دادم، بعد ،خوابیدم و خیلی زود پاشدم رفتم ارایشگاه ؛ اینجا دیگه خیلییی خوابم میومد. بعدش یکم دور زدیم اومدم خونه، بعد باز پروژه کاری بعد سریع دوش گرفتم ، بعد رفتم پیش خیاط که نبود بعدم اومدم باز پروژه کاری و پروژه درسیم که الیته درسیه انجام نشد. الانم میخوام بخوااااابم. اینارو گفتم که بگم چقدرررر شلوغ بوده امروز، تازه جواب دادنای وسطش به سفارش های کار پونیشا  هم بود. 

البته که خوشحالم از پرکاری و خداروشکر میکنم از حس خوب کار کردن :) و درس خوندن و فعالیت کلا. 

الان یکم نت و بعد بخوابم دیگه. :) شب بخیر دنیا :)

مژگان ❤😻