مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۵ مطلب با موضوع «سفر» ثبت شده است

۲۲فروردين

اول اینکه پرواز به موقع بود و برخلاف چیزی ک انتظار داشتیم صبحانه خیلی عادی بود اما در حجم بالا. تو فرودگاه کمی معطل شدیم اما نه خیلی و فروشگاه هم اونجا بود ک سر. زدیم اما در مقایسه با فرودگاه استانبول خیلی ضعیف بود هرچند که شنیدم ترمینال یک اینطوره.

موقت نجویل اتاق دو سه ساعت تو لابی منتظر شدیم و چون از اصفهان هم رفته بودیم تهران دیگه حسابی خسته بودیم. قبل تحویل اتاق من گرسنخ بودم رفتم کی اف/ سی مرغ گرفتم که خیلی خوب بوددددد. بعدم خوابیدیم یک ساعت و ناهار خوردیم قرمه سبزی خیلی خوشمزه. بعدم رفتیم سمت بر/ج خلیفه که اولش از دبی مال سر دراوردیم. قسمت ابتدایی دبی مال خیلی ساده بود اما بعد تبدیل به یه پاساژ بی نهایت عالی تبدیل شد که روزها باید زمان بذاری و بگردی، در اصل ما اول هی سوال کردیم و سمت برج خلیفه رفتیم که دیر هم شد چون هی اشتباه می‌شد، نهایتا رفتیم تو اون محیط خیلیییی شلوغ عکس گرفتیم و بعدم برگشتیم داخل دبی مال. میخواستم کروسانی که تعریفش رو شنیده بودم بخورم که حوصله نداشتم دنبالش بگردم واسه همین تو دبی مال ژلاتوی ایتالیایی گرفتیم که برای من طعم لیمو و شکلات فندقی داشت. خوب بود نسبتا مخصوصا آخرش نمی‌دونم چرا طعمش عالی شد. اونجا کلا یه فروشگاه ایتالیایی بود و یه چیپس ایتالیایی هم خریدم که هنوز نخوردم. راستی از فرودگاه چیپس گرفتم که فکر کردم ساده اس اما سرکه ای بود ک دوس ندارم اما کیفیت خوبی داشت. و خلاصه میتونم بگم کیفیت چیپس های خارجی خوبه معمولا چون از برند لیز هم خوردم قبلا البته ساده اش بهتر بود طعم دارش یادم نیست چی بود.

بعد دیگه گفتیم بذار باز تو دبی مال بچرخیم و مامانم گفت دوباره نیایم که من مخالف بودم و میخواستم بازم بریم اما نهایتا چون خیلیییییی خسته شده بودیم و پاهامون درد گرفته بود و یه قسمتایی هم دیدیم، اوکی شدم. بیشتر دلم میخواست پیتزایی چیزی امتحان کنم. الان هم حواسم هست اگه جایی شد امتحان کنم.

دیگه چی؟ اها چاینا تاون رو هم رفتیم که جالب بود مخصوصا سوپرمارکتش. البته چیزی نگرفتم احساس میکردم کیفیت نداره هرچند اصلا مطمئن نیستم. بعد یه نوشیدنی شکوفه گیلاس بود میخواستم بخرم ک خواهرم یادآوری کرد خودمون دمنوش شکوفه گیلاس دم کردیم و ب نظر من شکوفه سیب طعم بهتری داشت هرچند اصلا دلم نمیاد زیادی بکَنم.

 بگذریم بعد دلم خواست مرغ پرتقالی/ چینی ها رو امتحان کنم که رفتم بخرم ولی خانمه گفت میخوای تست کنی گفتم اره. به نظرم خوشمزه بود اما نه واسه خوردن خیلی زیاد. برای همین دیگه نگرفتم. البته خوب بود واقعا.

اما من قصدم امتحان بود بیشتر.

دیگه اینکه اچ اند ام رفتم که جالب نبود زیاد و چند تا چیزی ک خوشم اومد زیادی گرون بود نسبت به ترکیه، لااقل فکر کنم چون جدیدا چک نکردم، 

دلم کرم برو-له و چند تا چیز می‌خواد امیدوارم پیدا کنم. راستی از سفورا هم چیزی میخواستم بخرم ک صفش حیلیییییی شلوغ بود محبور شدم بذارم سرجاش. 

تو دبی مال همچنین یه کتابفروشی فوق العاده زیبا با حس خوب بود کت اول دیدیم و وقت زیادی داخلش نگارنده چون میخواسنیم بعدا برگردیم اما در نهایت باز رفتم با هول وسایل رو نگاه کردم و پشیمونم ک چیزی نگرفتم. باید ی بوکمارک میخریدم. هنوزم دلم می‌خواد برم اون کتابفروشی اما مسیر مترو تا دبی مال پیاده روی زیادی داره ک از عهده اش برنمیام چون بازم برنامه دارم.

بعدم رفتم مغازه دیزنی ک تازه باز شده و بامزه بود. و آکواریوم دبی مال هم از بیرون دیدیم واقعا شگفت انگیز بود اصلا فکر نمیکردم از نزدیک این همه جالب و آرامش بخش باشه و قیافه کوسه رو که دیگه نگم =))) بقیه ماهی ها و سفره ماهی هم بی نظیر بود جدا.

الان تو هتل صدای آهنگ میاد به شکل محو که امیدوارم بره البته کلی خسته ام و خوابم خواهد برد. تازه لپ تاپ آوردم کمی همراه می‌کنم ک باعث شد واقعا بخ خودم افتخار کنم ب خاطر بعد این همه خستگی کار کردن.

دیگه برم ک چشمام داره بسته میشه و تازه باید تولد دوستم رو هم تبریک بگم فرصت نکردم به خاطر سفر،

 


روز دوم 

امروز صبح تا رفتیم با/غ معجزه ساعت ۱۱-۱۲ شد و اونجا خیلی گرم بود اما زیبا بود و کلی عکس گرفتیم. البته تقریبا هیچ بوی گلی نمیومد. بعد اونجا نوشابه گرفتیم که خیلی خنک بود و نوشابه خارجی هم که خیلی خوبه. من ایس کافی هم گرفتم خوشمزه بود و انرژی بخش. مدت زیادی هم نشستیم چون خسته بودیم از دیروز و برنامه دیگه ای برای اون موقع نذاشته بودیم تا استراحت کنیم. 

بعدش رفتیم ساح/ل jbr که خیلی شلوغ بود و یکم رفتیم داخل دریا. بعد رفتیم چیزکیک -فکتوری که یه چیزکیک خوب داشت و بهتر از اون خامه روش بود که طعم فوق العاده ای داشت. البته پیتزا میخواستیم ک بعد سفارش گفت سوسیس و پپرونی نداریم و سبزیجات هست که گفتیم نه. و یه آب معدونی خیلی گرون هم بهمون داد که اصلا ارزش نداشت.

بعد از ساحل هم کمی راه رفتیم و رستورانی رو انتخاب کردیم که بشقاب کباب داشت و خوشمزه بود تقریبا اما خیلیییی تند. به سوپرمارکت هم رفتیم ک عاشق سوپرمارکت )خارجی هستم من. کیندر گرفتم و خمیر دندون و میسلار روغنی.

چیپس ایتالیایی دیشبی هم خوردیم که طعم قارچ داره کمی و حسابی ترد و خوشمزه بود و به عنوان یه چیپس خور حرفه ای بهش نمره صد رو میدم =)))

بعد میخواستیم بریم استخر هتل که بسته بود و خلاصه اومدم سر لپ تاپ تو  هتل و چای اینا خوردیم و تمام. 

کلی جزییات هست اما حوصله ندارم بنویسم! مثلا یک ساعت از هتل تا -میراکل و یک ساعت تا ساحل از اونجا که شامل ۲۰ دقیقه پیاده روی می‌شد. 

بقیه رو شاید بعدا نوشتم. 

 

روز سوم دبی

امروز رفتیم صبح گیفت: ویلج و خرید کردیم. 

بعد رفتیم موزه -آینده که البته بلیط نداشتیم واسه عکاسی رفته بودیم و خوب شد عکسا. 

بعدش رفتیم امارات- مال که خیلی بزرگ بود من فقط تونستم بخشی از یک طبقه رو ببینم و بخشی از هایپر طبقه پایین. کتابفروشی رفتم و چیپس خریدم مدل لندنی و یه پیتزای خیلی بدمزه، دونات نسبتا خوب و ام /علی که یه جور دسر هست و تعریفشو شنیدم بودم اما دوسش نداشتم. تو این مال یه بخش برای اسکی‌بود که دیدیمش و امکانات جالبی داشت.

دیگه اینکه از گیفت هم کلاه حصیری گرفتم که خیلی وقت بود میخواستم با اسپری و بالم لب و نمی‌دونم ی سری خوراکی اما زیاد خرید نکردم. امروز بالاخره قبول کردم واقعا نمیتونم هرچی میبینم رو امتحان کنم از برندایی ک دوس دارم چون خیلییییی تو دبی این برندا زیادن و هم انفدر تو شکمم جا ندارم =)) هم هزینه اش زیاد میشه.

بعدم نزدیک هتل رفتیم دو تا مغازه یکیش سوغاتی بود یکیش سوپرمارکت بزرگ. دلم میخواست یه نماد از د-دبی بگیرم مثل برج خلیفه اما فعلا ک نخریدم.

راستی چیپسی ک گرفتم خیلی خوب بود ستاره هم قارچ از این کوچولوها خرید ک مزه قارچ عادی میداد تقریبا.

و اینکه تو یه فروشگاه صاحبش ایرانی بود و کلی با ما خوش رفتاری کرد. برامون نسکافه و آب آورد و تازه بهمون هدیه هم داد از فروشگاهش. برخورد خوبش خیلی دلنشین بود و امیدوارم همیشه موفق و سالم باشه. 

 

روز چهارم دبی

امروز رفتیم بازار :السیف ک خیلی حال و هواش رو دوست داشتم. قدیمی و دوست داشتنی بود. اونحا یه بوکمارک خریدم بالاخره طرح سنتی و البته یه ایس لاته از استا-رباکس عزیزم که واقعاااا ایس لاته اش رو دوس دارم.

بعد چون پیاده روی تا مترو زیاد بود تاکسی گرفتیم تا اونجا و بعد رفتیم ساحل جم؛یرا که تو یه منطقه خیلی عالی بود و واقعا شیک بود اونجا. تو راه یه گل خیلی خوشگل سفید دیدم ک قبلا تو فیلما دیده بودم فقط. با برج ا-لعرب هم عکس گرفتیم و بعد رفتیم سمت ساحل. باز پیاده روی داشت و آخرش رسیدیم قسمت یات ها. اونجا یه دختری یه میمون خیلی کوچولو بغل کرده بود که به طرز باور نکردنی‌ای بامزه بود، کوچولو و درست شبیه عروسک. باهاشون حرف زدیم اسمش هم جرج بود. این قسمت ساحل یه آب معدنی رو پرسیدم ۳۴ درهم بود !!

بعد باز راه رفتیم تا رسیدیم به قسمت ماسه ای که خلوت بود و خیلی بهتر از ساحل قبلی البته روبروش کافه نبود ولی شاید پایین ترش بود. اونجا یکم رفتیم تو آب اما ن زیاد چون حوله اینا نداشتیم. بعدم نشستیم و حتی کمی خوابیدیم که به شدت چسبید. واقعا نیاز داشتیم به استراحت این شکلی.

بعد خوراکی خوردیم و حدود ۶:۳۰ خیلی سرد شد برگشتیم. اتوبوس ما رو شهر ای۶نترنت دبی پیاده کرد که خیلییییی خوشم اومد ازش. واقعا لوکس بود و خیره کننده. خوشحالم که دیدمش چون تو پادکستی درموردش شنیده بودم. بعدم برگشتیم هتل اما سر چهار راه یه نماد بر@ج خلیفه گرفتم که یادگاری بذارم تو اتاقم و بابتش خیلی‌ خوشحالم :)

بعدم چمدونا رو تقریبا بستیم و آماده کردیم که فردا باید بریم البته کلی وقت هست چون پرواز شبه اما میخوایم صبح چک اوت کنیم بریم بیرون.

یه جور شیر خریده بودیم که خوردیم زیاد خوب نبود و باز بهم ثابت شد از برند ناشناس خارجی خرید نکنم. بعد هم قارچ کوچولو ستاره خریده بود نمی‌دونم گفتم یا نه.

 

*مامان اومد تو هتل، به آقای اطلاعات گفت ساری! به جای هلو =))))

تو مترو بهم گفته بود ساری راحت تر از اکسویوسیمی هست. :)

 

تجربه کلی من از د/بی

به نظرم بعضی جاهای شهر زیادی خوشگل و خوب بودن و بعضی جاها واقعا خوب نبودن. یعنی حس و حال خوبی نداشتن. سمت دبی م(ال جذاب بود و خود دب(ی مال به نظرم فوق العاده بود. جمی-را هم همینطور و یه سری جاهای دیگه اما دی»ره اصلا جالب نیست.

متروها عصر و شب خیلی شلوغ هستن و در کل به ندرت میشه جای نشستن پیدا کرد و این تو مسیرهای طولانی اذیت میکنه.

از اینکه کلی برند مختلف در دسترس هست خوشم میاد البته که خیلیاشون گرونه اما من عاشق امتحان کردن خوراکی های برندای خوبم مثل استارباکس و چیزای جدیدتر.

 

روز پنجم دبی

امروز قرار بود بریم سیتی سنتر دیره اما به جاش رفتیم سوپرمارکت اینای اطراف هتل و بعد هم غذا خوردیم تو کی اف سی که به اندازه روز اول خوشمزه نبود. بعد رقتیم هتل من با لپ تاپ کارامو انجام دادم و بعد هم باز رفتیم خیابون کناری دیدیم وای چقدر مغازه بوده و نمیدونستیم. یه مغازه بود کلیییی لوازم تحریر داشت بقیه هم مثل قبلیا لباس و خوراکی و اینا داشتن. من یدونه از این جای لوازم آرایشی ها گرفتم که همیشه میخواستم واسه سفر. بعدم باز رفتیم هتل ترنسفر اومد و رفتیم فرودگاه کارا تقریبا زود انجام شد و بعد از چک امنیتی هم کلی فروشگاه خوب بود از برندا. راستی قبلش هم یه همبرگر از مک دونا(لد گرفتم که اصلاااا خوب نبود. 

‌بعد پرواز هم قرار بود تاکسی بیاد که نیومد و رفتیم با تاکسی های فرودگاه سمت ترمینال جنوب ک بسته بود و باز تاکسی گرفتیم رفتیم خونه. خیلی خیلی خسته شدیم و هفت صبح امروز رسیدیم خونه. بعد خوابیدیم کمی و پاشدم دوش گرفتم و بعد از اون کارامو انجام دادم، چمدون باز کردم، کمی لباس شستم و وسیله جا به جا کردم. هنوزم اتاقم مرتب نیست اما خیلی حس خوبی دارم که برگشتم به روتین زندگیم. خداروشکر بابت سفر و برگشتن و تک تک نعمت هاش. با اینکه هوا گرم بود و مسیر تهران تا اصفهان سخت گذشت به خاطر خستگی و اینا خدا رو هزار مرتبه شکر. 

امیدوارم هممون همیشه خوش باشیم و به سفر و حال خوب. و زندگیای هممون عالی باشه.

مژگان ❤😻
۲۸تیر

سفرنامه استانبول 

میخوام از یک روز مونده به پرواز شروع کنم ک ساعت شش عصر راه افتادیم سمت فرودگاه تهران. البته میخواستیم وسطش تو مهر و ماه توقف داشته باشیم برا همین یکم زود رفتیم اما توقف خاصی نداشتیم و اصلا هم آیس چاکلت ماداگاسکارش رو دوست نداشتم. 

بعد خلاصه کلی تو فرودگاه معطل شدیم ‌اولش هم پرواز ما تو لیست نبود استرس گرفتم بعد درست شد. موقع چک این هم عجله ای رقتیم با اینکه همش منتظر بودم اون طرف زودتر باز شد و خلاصه ما جلو نبودیم که عیبی نداره. بعد از همه مراحل هم دیگه رفتیم سمت گیت با اینکه وقت داشتیم اما گرسنه نبودیم چون تو راه تهران با بابا غذا خوردیم. 

بعد کلییییی صبر بالاخره پرواز انجام شد. یعنی از شب قبلش دیگه نخوابیدیم تا صبح. تو طول پرواز کمی خوابیدیم من خودم مرتب بیدار میشدم میدیدم هرکس تو هواپیما میبینم تقریبا خوابه باز میخوابیدم :) اما خوب بود همون خواب

صبحانه بهمون اشتردل و ی سری چیزا دادن ک خوب بود. از فرودگاه ا-ستانبول خیلییبی خوشم آمد مخصوصا لحظه اول و اون حس آزادی و دیدن برندهایی که تو کشور خودمون آرزو هست.

البته سریع رفتیم سمت خروجی ک برسیم ب ترنسفر اونجا هم کلی معطل شدیم. بعد وارد شهر شدیم کلی روی داشتم اما کم کم کمتر شد. ‌در اصل وقتی رفتیم سمت تکسیم و راه رفتیم و قیمت گرفتیم دیدیم چقدر غذا گرون هست البته نه همه جا اما اکثرا. و هرچیزی که خوردیم هم خوب نبود!

یعنی دونر کباب اصفهان بهتر خورده بودیم باقلوا از قدیمی ترین جای استانبول خوردیم اما اصفهان بهتر خورده بودیم و… فکر کنم چون دیگه میدونیم تو اصفهان کجا بریم بهتره اما استانبول خبر نداشتیم.

ظهر قبل اینکه هتل رو بدن جمدون ها رو تحویل دادیم. و رفتیم کمی  راه رفتیم ناهار دونر مرغ خوردیم ۱۲۰ لیر که قیمتش خوب بود اما زیاد خوشمزه نبود. ضمنا نان سیمیت هم به شدت سفت بود و ناخوشایند. بعد برگشتیم هتل دوش گرفتیم و حاضر شدیم رقتیم خ استقلال. 

اونجا صدف باقلوا بروک سیب زمینی مک دون)الد ایس لاته استارب@اکس خوردیم. این دو تا آخری خوب بودن اما بقیه اصلا. 

شاید اگه قرار باشه باز اینجا چیزی بخورم همون مک دونال۶د رو انتخاب کنم و یکی دو تا چیز جدید ترکی شاید. کرم بروله هم تو ی کافه دیدیم شبیه پاریس و دسرهای فرانسوی داشت اما اصلا اون شکلی ک باید نبود و روش برشته نبود و منم کلی باقلوا خورده بودم دیگه دلم چیز شیرین نمیخواست. بنابراین نخوردم. بعد باز پیاده رفتیم تا برج گال۸اتا که کلیییی اروپایی اونجا بودن. میخواستیم در عین خستگی بریم تا دریا که دیدیم خیلی خسته شدیم و خواستیم بریم سمت تراموا و خرید است)انبول کارت اما دویست لیری نداشتیم و دو تا صدی قبول نمیکرد. از دو سه جا پرسیدیم حاضر نشدن برامون عوض کنن دست آخر ی پسر تو پذیرش یه هتل که شبیه اهالی شرق آسیا بود بهمون گفت صد لیر میگیرم استانبول کارت میدم. که ما گرفتیم اولش فکر کردیم متقلب باشه :) اما بعد شارژ کردیم که اونم بلد نبودیم و ی نفر انجام داد ما هرچی انجام میدادیم نمی‌شد. خلاصه این دو نفر برامون کار خیر انجام دادن. تو تراموا از یه خانمی پرسیدم کجا پیاده شیم که راهنمایی کرد و بعد هم سوار این تراموا قدیمی قرمزهای خوشگلللل شدیم اونم پرسون پرسون نمیدونستیم کجا سوار شیم چون ی جا ایستاده بود و دراش بسته بود خلاصه پرسیدم گفتن برین ایستگاه. اونجا از ی آقایی یکم سوال کردم ک چطوریه و اینا بعد رفتم سه تا بلیط بزنم برا خودمون، دو تا شد و شارژ تموم شد ! آقا لیر هم قبول نمیکرد من گفتم الان دو تا زدم چیکار کنم تا اینکه همون آقا ک تو ایستگاه ازش سوال کردم یدونه برامون زد. من گشتم تو کیفم ده لیر و پنج لیر خرد داشتم و مامانم پنج تا دیگ داد ک بهش بدم اما هرکاری کردم قبول نکرد. دیگه کلی تشکر کردم و قلبم سرشار از نور شد از وجود این همه آدم مهربون تو کشور غریب. کسایی که اصلا همدیگه رو نمیشناسیم و نخواهیم دید دیگه اما انقدر خوبن. از ته دلم از خدا میخوام بهشون خیر بده.

بعد دیگه برگشتیم خسته خسته ستاره حالش یکم بد بود. من رفتم سوپرمارکت تنهایی نوشابه گرفتم چون خیلی وقته نوشابه های ایران ب نظرم اصلاااا خوب نیست و نمیخورم. نوشابه عالی بود و چیپسم گرفتم ترکی ک هنوز نخوردم. 

امیدوارم ستاره بهتر بشه فردا و مطمئنم میشه. بعد میریم دنبال برنامه هامون

خیلی ام خسته ام اما باید چیپس بخورم سیر بشم و برم دوش بگیرم بدون شستن موهام ک واسه فردا آماده باشم و بعد بخوابم. ضمنا اینترنت مجانی و از؛اد هم خیلییبی شدید کیف میده

 

روز دوم 

دیشب چون خیلی خسته بودیم هشت ربع کم خوابیدیم میخواستیم بعد پاشیم شام بخوریم اما خوابمون برد و ساعت سه صبح بیدار شدم از ستاره پرسیدم ساعت چنده =))) 

خلاصه صبح رقتیم صبحانه هتل خیلی متنوع و خوشمزه بود. بعد رفتیم سمت جاهای تاریخی. برخلاف تصورمون ایا ص/وفیه و باسی@لیکا رایگان نبود و فقط سلطان ا»حمد رو رفتیم. توپکاپ۶ی هم اول فکر کردیم ایا صوفیه هست و راه رفتیم یکم اما نبود. بلوط هم خوردیم اصلا خوشمزخ نبود ابدا. هیچ طعمی نداشت. بعد میخواستیم بریم ونی(زیا اول ی اتوبوس رقتیم رسیدیم سمت بازار مص/ری ها اولش رو دیدیم . ی چیز خوشمزه شیرین بود اسمش رو یادم نیست فکر کنم لک:م. یکم خریدیم و بعد رفتیم سمت ی ایستگاه دیگ. بهمون هم ارزون تر داد خیلی خودش گفت چون از همسایه ما هستین منظورش کشورمون بود. بعد فکر کنم اشتباه پیاده شدیم و رفتیم ی جای دیگه باز اونجا باید هی عوض میکردیم. برای اتوبوس بعدی کلی صبر کردیم یکی گفت پره یکی گفت شیفت تموم شده فکر کنم، ترکی میگفت متوجه نشدیم گفتیم بذار سوار شیم ما خسته شدیم زیر آفتاب گفت باشه. فکر کردیم اوکی شده ولی ی جا وایساد گفت اینجا ایستگاه آخره. خلاصه که برای اتوبوس بعدی باید باز پیاده میرفتیم اما خیلییی خسته بودیم و یکم حالت تهوع داشتم از بس زیر آفتاب بودم. دیگه تاکسی گرفتیم حدود پونصد تومن گرفت فکر کنم خوب گرفت چون نقشه رو گذاشت و از روش رفت قشنگ انگار وروردیش هم ۲۵ لیر. اوتل۰ت خیلی جای خوبی بود کلی مغازه همه جور قیمت اما بیشتر گروووون. بعد کی اف -سی غذا خوردیم خوشمزه بود مخصوصا ران مرغ اسپایسی. بعد باز رفتیم گشتیم من ی شومیز صورتی ی کیف خوشگل مشکی سوغاتی واسه دوستم اسپری موی ارگان و ی لباس خونه صورتی گرفتم. بعدم ی قهوه کرم بر/وله خریدم. از استار/باکس. مامان اینا خسته شدن نشستن من یکم اونجاها رو یاد گرفتم و تنها رفتم. قهوه امروز خوشمزه نبود زیاد. فکر می‌کنم باز ی سری جاها بود ما ندیدیم اما تلاش کردیم همه رو ببینیم. بعد واسه اولین بار از مترو استفاده کردیم من خودم اولین بار تو عمرم بود کلا. یکم پیدا کردن ایستگاه دقیق سخت بود و از چند نفر سوال کردیم.

آخرم اشتباه ایستاده بودیم ک من گفتم بذار برم از ی نفر بپرسم. متوجه شدم ک باید بریم اون سمت وایسیم. خلاصه خداروشکر درست رسیدیم بعد باید میرفتیم سوار اتوبوس میشدیم. ی سوپرمارکت دیدیم رفتیم داخلش ک بزرگ بود. خیلی خوب بود دوست داشتم ببینم. بستنی زمستونه و بستنی و پفک و ی سری چیزا خریدیم مثل ماکارونی و سرکه اینا. بعدم رفتیم تو ایستگاه از ی نفر سوال کردیم اشتباه گفت ایتسگاه رو. از تجربه یاد گرفتیم ک از چند نفر بپرسیم. ی دختر پسر کلی توضیح دادن بهمون. اما میگفت مترو بهتره ولی باید خط عوض کنین که اصلا حوصله نداشتیم. برا همین رفتیم اون سمت و از چندین نفر باز پرسیدیم دست آخر بازم ی ایستگاه خیابون روبرویی رفتیم تا اوکی شد. یکم راهش طولانی بود اما خیابونا رو دیدیم. اینجوری خیلی خوبه که با اتوبوس میرفتیم خیابونای متنوع رو میدیدیم. وقتی برگشتیم کلی خسته بودیم میخواستیم بریم باز بعد دوش بیرون اما نشد از شدت خستگی و منم پیام های کاری داشتم یکم، 

حتی نشد بریم پشت بوم هتل خودمون. 

اما روز خوبی بود به جز صبح ک یکم وقتمون گرفته شد و تاریخی ها رو نرفتیم و گرم بود و بعد گم کردن ایستگاه ها. 

راستی صبح هم پیاده یکم زیاد رفتیم تو کوچه های سرپایینی البته من مشکلی نداشتم زیاد قشنگ بود، بعد هم تراموا ک خیلی چیز حوبیه. 

همهههه جا هم پر از گربه مخصوصا ویترین مغازه ها و مثلا ی گربه راحت رفت تو فروشگاه  نای/ک کلی نگاه می‌کرد  انگار قصد خرید داره :)))

 

 

روز سوم 

امروز صبحانه فرق داشت و خیلیم خوب بود. بعد صبحانه رفتیم به سمت اسکله کاباتاش که برای رسیدن بهش یه خانوم راهنماییمون کرد. باز امروز هم ترک ها خیلی کمک کردن و آدمای دیگه مثلا یه انگلیسی زبان احتمالا نیتیو که خیلی لهجه خوبی داشت و مودب بود. واقعا ترک ها با اینکه زبانشون اکثرا خوب نیست خیلی تلاش میکنن راهنمایی کنن و از هرکی سوال کردیم خیلی خوب جواب داد. البته بعضا اشتباه میگفتن اما یاد گرفتیم هر چیزی رو از دو نفر حداقل بپرسیم و حتما قبل رفتن داخل اتوبوس از راننده بپرسیم فلان ایستگاه میره یا نه، که چون راننده ها معمولا انگلیسی بلد نبودن فقط اسم ایتسگاه رو حالت سوالی میگفتم خودشون تایید یا رد میکردن. خیلی بهتر یاد گرفتم چطوری با اتوبوس تو استانبول برم بیام :) البته با کمک سایر مردم :دی 

خلاصه رفتیم اونجا کلی کارت رو شارژ کردیم منتظر کشتی شدیم. کشتی خیلی بزرگ و قشنگ بود تو طبقه وسط نشستیم البته بعدا طبقه بالا رو هم دیدیم و لب کشتی هم رفتیم. عکسم گرفتیم و خوراکی خوردیم. بعد رسیدیم ب بیوک (ادا و اونجا چون یه نفر تو ایستگاه بهمون گفت، اتوبوس سوار شدیم نفری ۶۰ لیر بردمون بالا. البته اصلا جالب نبود اون بالا رستورانش هم گرون بود نسبتا اصلا هم چیزاش خوشمزه به نظر نمیرسید. گرم هم بود خیلی. دیگه باز برگشتیم زود و مغازه های پایین رو دیدیم. چیزای جالبی داشتن اما بیشتر از همه حال و هواش دوست داشتنی بود. ی سری مغازه های بامزه داشت. برای ناهار مامانم ی جا رو انتخاب کرد البته غذاش رو دوست نداشتم. ساندویچ ماهیش رو که اصلاااا، مرغش هم تعریفی نداشت و نزدیک ۵۰۰ تا هم شد. یه پسر ایرانی اونجا بود  ک کلی راهنماییمون کرد ی چایی هم آخر سر رایگان داد بهمون که باز دوست نداشتم من. 

بعد از ی سوپرمارکت یکم خرید کردیم و ی نوتل۷ا گرفتیم بزرگ ک قیمتش خیلی مناسب بود دقیق یادم نیست صد لیر یا دویست تا. یه پودر کیک هم خریدم ک امیدوارم خوب باشه واقعا. بعد دیگه رفتیم برای کشتی ک برگردیم که همون لحظه ی کشتی بود تقریبا پر و کمی بعد از سوار شدن ما راه افتاد. داشتم فکر میکردم چقدر خوب شد یاد گرفتیم و راحت زود رسیدیم ب اسکله.

بعد رفتیم سمت ساحل (ببک، قبلش قرار بود بریم بالات ولی گفتیم خسته مبشیم دگ، 

من فکر کنم نرفته بودم عکس ساحل رو چک کنم و تصورم این بود ک ماسه ای هست. پس خیلی ناامید شدم ک نبود و قصد داشتم برم تو آب اما نشد. از طرفی فکر کنم بیوک ۵ادا خودش ساحل ماسه ای داشت اما اون موقع نمیدونستم (الان هم مطئن نیستم) اما تصمیم گرفتم به امید خدا سفر بعدیم ی جای آروم باشه فقط برای ریلکس کردن و به قول مامانم ک تازگی یاد گرفته هی میگه: لش کردن! 

تو اتوبوس برگشت گشت زدیم تو شهر واقعا اتوبوس این خاصیت خوب رو داره تازهچومانیتور دارن اتوبوس ها نسبتا راحته بفهمی کدوم ایستگاهی.

بعد دوش گرفتیم بریم جواهیر دیدم ساعت ده میبندن همون موقع هشت بود. دیگه یکم استراحت کردیم رفتیم استقلال دوباره. ی شومیز اچ اند ام دیدم خیلییی خوشگل بود اما اندازه ام نشد. ریمل ایزادورا ک میخواستم هم پیدا نشد. دیگ دست آخر هیچی نخریدم برگشتیم چون پا درد شدید گرفتیم و من یکم حالت تهوع داشتم فکر کنم ب خاطر دریا. البته ی پاساژ جدید هم کامل گشتیم تو استقلال قشنگ بود . و اونجا قهوه ترک گرفتم ک خیلی تعریفی نداشت اما سر گیجه گرفتم ب خاطرش، یکم سنگین بود فکر کنم برام. مجبور شدم ی دونه کارادیف بگیرم یا همچین چیزی ک دلم میخواست از قبل امتحان کنم. بد نبود فقط. 

دیگه چیییی اها یکم نشستیم تو میدون خوب بود و بعد چمدون ها رو جمع کردیم. من نتونستم شام بخورم حالم خیلی خوب نبود. 

اما صبح خوب شدم برای صبحانه رفتیم این بار نشستیم کنار شیشه ها خیلی خوشگل بود و مرغ دریایی خم میومد کنارمون مخصوصا آخر سر ی مدت طولانی نشست لب پنجره. امروز صبحانه سیب زمینی سرخ کرده و یکم کالباس و پنیر خوردم. بعدش رقتیم تو کوچه  های اطراف هتل فکر کنم کمتر از یک ساعت و باز سوپرمارکت حرید کردیم. قهوه و کرم و اینا. 

من ذوق نوتلا و پودر کیک و لباسامو دارم =)))) 

یکم نشستیم لابی و بعد بقیه وسایل رو جمع کردیم. الان نشستم رو تخت هتل و دارم اینا رو مینویسم. تا یک ساعت دیگه ترنسفر میاد میریم فرودگاه. اونجا قیمت ها به یورو هست فکر کنم و خیلی گرونه. بعدم که میریم تهران اما بعدش ک با اتوبوس باید بریم احتمالا خسته میشیم مخصوصاااا ک فردا صبح باید سرکار باشم اما خوشبختانه بعدش جمعه اس دیگه.

به امید خدا همه چی خوب پیش بره و جمعه هم استراحت کنم آماده بشم برای بقیه زندگی :)

 

ادامه روز چهارم 

خب فرودگاه خیلی شیک و مدرن بود و برندای لوکسی مثل فندی دیور و گوچی اونجا شعبه داشتن. ی کیف دیور رو سوال کردم ۷ هزار و خرده ای دلار بود 😑 قیمت بقیه چیزا هم تا جایی ک دیدم ب یورو بود جز یک فروشگاه ک اونم چند برابر داخل استانبول بود قیمت خوراکیاش، خلاصه باز راهمون رو پیدا کردیم و گیت ما از همه دورتر بود. ی‌ خانوم پیر دوست داشتنی هم دیدیم تو فرودگاه ک خیلی بامزه و خوشگل بود.

بعد دیگه تو هواپیما بهمون غذای کاملی دادن جوجه و کیک اینا. بعدشم از تهران رفتیم ترمینال تهران جنوب خداروشکر همون لحظه پایانه گفت ی اتوبوس  داره میره اصفهان رفتیم سوار شدیم. تو راه هی خوابم میبرد هی بیدار میشدم و وسط راه مامان ی طرف سفالی قشنگ برا مامان بزرگ خرید. بعدم که حدود سه و خرده ای صبح رسیدیم اصفهان و تاکسی گرفتیم تا خونه فکر کنم چهار صبح بود رسیدیم. هشت بیدار شدم با اینکه خیلی خیلی خیلی سخت بود رفتم سرکار. البته خداروشکر شب قبلش ی سری کارا رو تو اتوبوس فرستادم برا مشتریا. صبح خواب آلود کارامو کردم سریع اما بعد خوابم نبرد چمدونا رو باز کردیم و برا بابا تعریف کردیم و اونم کلی حرف داشت :) 

بعد دیگه خوابیدم کلییییی. خداروشکر فردا جمعه اس استراحت می‌کنم یکم.

اینم سفر استانبول ما که خداروشکر صد هزار مرتبه به خوبی انجام شد و کلی خوش گذشت با همه بدو بدوها. امیدوارم به همه خوش بگذره تو سفرها و سلامت باشن و عالی. 

 

چند تا چیز:

*تو مسجد سلطان احمد چند تا دبیرستانی خارجی بودن که باعث شدن یاد کتابای این ژانری خارجی بیفتم و خیلی برام جالب بود.

 

*مامان تلاش می‌کرد ب شیوه خودش با خارجیا حرف بزنه. ی جا تو سوپر مارکت ب یارو گفت ایسته کن 😂 یه جا رفت خودش آدرس دستشویی پرسید و ی جا تو جزیره بیوک ب خارجیه گفت های یارو صبر کرد مامان سوال کنه بعد مامان زل زده بود بهش با لبخند دیگه گفتم برو ایشون انگلیسی بلد نیست 🌝😂

 

مژگان ❤😻
۰۸فروردين

خب من این روزا واقعا اینستا بیشتر هستم اما بازم گفتم ثبت کنم که از ۴ تا ۷ عید سفر بودیم: مازندران 

روز اول

۴ فروردین

تو راه ترافیک اول خوب خوراکی ساعدی نیا شب خسته خونه مزگان قرمه سبزی نم نم بارون شب خوب

 

روز دو 

آلی‌این دریاچه

ناهار جوجه

عصر بازار امل

 

 

روز سه

دریا محمود آباد 

بازار خرید اووکادو و لواشک اینا مربا بهار نارنح

تاهار ماهی

شب آش آوردن

بارون نم نم 

قدم زدن بیرون

 

هر شب صدا بارون

 

روز چهار

برگشتن

اکبر جوجه صبحانه نیمرو و نون عالی 

سوهان و اسپرسو و توییست خوب

 

 

شکلات باز کردن ننه یواشکی 

تو گوشم آروم انتقاد می‌کرد :)

پرتقال ها

 

بازم کلی چیزا بود اما همین قدر رو مینویسم دیگه. خوش گذشت و خوب بود. اما خستگی هم داشت.

 

*

چقدر امسال پر برکت بود. کلی پول اضافه آوردم طبق برنامه البته چون تو سفر زیاد خرید نکردم. خوراکی جدید گرفتم رب ازگیل و دلال و اینا سوهان ساعدی و نمی‌دونم مربای بهار نارنج اما لباس نه. کلوچه اینا هم خریدم. 

بعد کلی کتاب دارم هم کاغذی هم الکترونیکی طاقچه هم هدیه داده. 

باز خریدای لازم رو آنلاین امروز انجام دادم و پول اضافه اومد و تصمیم گرفتم امسال لباس کمتر بخرم برحسب نیاز فقط. 

امیدوارم امسال سالی باشه که کتابم چاپ میشه و عالی پیش میره و نویسنده تمام وقت میشم به علاوه بلاگر کتاب 

مژگان ❤😻
۲۸شهریور

دیروز برای من روز خیلی مهمی بود، دستم به حرم رسید برای اولین بار :) خیلی خوشحالم از این بابت و از خدا و امام رضا (ع) خیلی ممنونم. پریروز صیح بعد صبحانه رفتیم حرم یکم موندیم و بعد برگشتیم اتاقو تحویل دادیم. بعدم رفتیم ایستگاه راه آهن مشهد که خیلییی شلوغ و مجهز بود و الانم که خونه ایم. 

در کل سفر خیلی خوبی بود اونم برای من که بعد از مدتها دلم خیلی میخواست برم مشهد. خدایا شکرتتتت و امام رضا (ع) ممنونم. از خدا و از امام رضا (ع) میخوام که مشهد قسمت همه و باز خودمم بشه، انشاا... . 

 

مژگان ❤😻
۲۴شهریور

ما دیروز رسیدیم مشهد، عصر رفتیم زیارت و چه زیارتی بود... ممنونم خدای بزرگم، ممنونم امام رضا (ع) . واقعا چه لذتی داره توی صحن انقلاب نماز بخونی.... چه لذتی داره زیارت حرم... چه لذتی داره... هزار بار شکر.

امروز صبح هم رفتیم چالیدره، راستش به من که زیاد خوش نگذشت و به جز خستگی زیاد چیز خاصی برام نداشت، اما دیدن فروشگاه های طرقبه خیلی خوب بود که قبل از سفر هم میخواستم ببینم اما گفتم بیخیال وقت گرفته میشه، حالا دیگه سر راه تاکسی بردمون. اینم بگم که چالیدره تله سیژش خیلی خوبه اما ما به خاطر مامان و مامان بزرگم با قطار رفتیم. که اولا زیاد باحال نیست و اینکه باید کلللی راه بری تا قایقا، با خواهرم رفتیم قایق پدالی، خلاصه بد نبود. 

دیگهههه اینکه انشاا... عصر میریم باز زیارت، راستی دیروز اشترودل از نان رضوی گرفتیم فقط میتونم بگم فوق العاده بود. :)

 

پی نوشت: شکر، شکر، شکر، شکر ...

مژگان ❤😻