مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۲۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۹بهمن

داشتم میومدم تو اتاقم که مامان بزرگ صدام کرد و گفت بیا پیش من.کلی بغلم کرد و کمرمو ماساژ داد. کمی حرف زدیم.ازش پرسیدم لباس عروسش چه شکلی بود، گفت که لباس عروسیش قرمز مخمل و لباس حنابندونش سبز مخمل بوده،لباس پاتختیشم صورتی.

گفت که شب حنابندون عقد کرده. و از این حرفا. چه خوب که حرف زدیم :) 


پ.ن:هرگززز فکر نمیکردم روزی بیاد که مامان بزرگم بشینه فرار از زندان رو تماشا کنه!(حتی با وجود اینکه میدونستم قبلا سریال 24 رو میدید و درباره جک برامون حرف میزد! 😀)ولی الان نه تنها اون روز اومده بلکه مامان بزرگ جان وقت دیدن این سریال بعضی نکات از قسمتای قبلی رو هم گفتن بهمون :) البته من قبلا موقعی که تقریباً بچه بودم این سریال رو تاحدودی دیدم و این دفعه نمیبینمش.اما مامان،بابا،خواهرم و مامان بزرگم میبینن.


پ.ن۲:  کتاب فیزیک ناممکن ها تموم شد البتهههه من نسخه الکترونیکی اش رو دانلود کرده بودم که فقط تا فصل پنجم بود و شب اولی که خوندم خیلی جذبش شدم اما بعد کم کم دیگه با دقت نخوندم و کلی فاصله افتاد تا امشب که فصل پنجم -که راجع به تله پاتی بود- رو هم خوندم و تموم شد.البته مجموعا خیلی این کتاب رو با دقت نخوندم.اما دو فصل اول و دوم رو خوب خوندم که چیزهایی ازش رو در ادامه مطلب مینویسم.


مژگان ❤😻
۲۹بهمن

امروز اتاق تکونی ام رو تکمیل کردم و کاری نمونده به جز طی کشیدن اتاقم که این رو هم موکول میکنم به اخرای ماه اسفند. الان هم مامان و خواهرم رفتن خونه نامان بزرگ و بابا داره تلویزیون میبینه و منم دارم کتاب عقاید یک دلقک رو میخونم.

خریدای باقیمونده از عیدم رو باید انجام بدم که البته جزیی هستند. و همین :)

مژگان ❤😻
۲۸بهمن

دیشب رفتم فروشگاه مورد علاقه ام و کلی چیزای خوشمزه از جمله شکلات تخم مرغی کیندر گرفتم که اولین بار بود میگرفتمش. بسیار خوشمزه بود و جایزه اش یه موتور سیکلت کوچولو بود که خیلی قشنگ و با کیفیته.در لحظه آخر نگاهم افتاد به پودر کیک رشد و با توجه به اینکه مدتها بود میخواستم کیک درست کنم برش داشتم و امروز عصر کیک پرتقالی که توش گردو و کشمش ریخته بودم پختم،البته با راهنمایی مادرم. خوشمزه بود و دلچسب :)

و کتاب مارک دو پلو رو هم همین الان تموم کردم. خیلیییی جذاب بود و همه ی سفرنامه هاش رو دوست داشتم.همه ی همشون. 


بعدا نوشت: بالاخره مانتوهام رو آویزون کردم توی کمد جدید و کفش و کیفهامو گذاشتم پایینش و در نتیجه کلی انرژی گرفتم و کمی از مرتب سازی اتاقم واسه عید(اتاق تکونی) رو هم انجام دادم :) فقط مونده مرتب کردن میز ارایشم و کمدم و تختم. خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۶بهمن

امروز رفتم دانشگاه و استاد گفت باید کمی روی طراحی پروژه ام کار کنم و خودم هم ته دلم موافق بودم.البته یه ریزه کاری های دیگه هم هست که باید انجام بدم.بخش زیادیش رو همین امروز انجام دادم و کار طراحی تموم شد.فقط مونده همون ریزه کاری های مربوط به لاگین و لاگ اوت.

حوصله ام رفته و زیادم رفته.تا الان داشتم کتاب مارک دو پلو رو میخوندم و آخرای سفرنامه پرتغال هستم.همونجور که گفتم این کتاب خیلی خوبی بود،  اگر همزمان با جلد اول نمیخریدم به علت اینکه خیلی از جلد اول خوشم نیومد شاید هیچوقت این رو نمیگرفتم.خوب شد گرفتمش :) 

مژگان ❤😻
۲۵بهمن

+و بالاخره امشب خوندن کتاب "مارک دو پلو" رو شروع کردم.فعلا در حال خوندن سفرنامه اول یعنی "کنیا" هستم. تا اینجا به نظرم این کتاب خیلی بهتر از کتاب اول هست و عکسای زیباتری داره.متن جالب تر و کیفیت بالاتر. خلاصه خیلی خوشم اومد و احتمالا بقیه کتابهای اقای ضابطیان رو هم بگیرم.

+امروز شوهرخواهرم و مادر و پدرش اومدن. کاسه هایی که داخلش براشون سمنو برده بودیم رو آوردن با محتویاتی داخلش. آب میوه ای هم که شوهر خواهرم برای ولنتاین داده بود به خواهرم رو خوردیم.خوشمزه تر از دلستر های معمول بود.

+دوشنبه برای پروژه رفتم دانشگاه و فردا هم باید برم. ایشاا... هممون پاس شیم بره :)

+ولنتاااااین هم مبارک :)

+خدایا شکرت برای حس های خوب :) ایشاا... همه همیشه سرشار از حسهای خوب باشیم. :)


مژگان ❤😻
۲۱بهمن

امروز عصر با مامان بابا،خواهر و شوهرخواهرم رفتیم نوتلا بار و من کرپ و موز و توت فرنگی خوردم. نسبتاً خوب بود.بعدش هم اومدیم فیلم "ساعت پنج عصر" رو دیدیم. درباره مردی بود که ساعت پنج عصر باید حتما میرفت بانک اما از صبح روزی که قرار بود بره بانک کلی مشکل براش پیش اومد و...  بازیگر اصلی سیامک انصاری بود و همه بار فیلم روی دوش اون بود قسمت کوچیکی هم مهران مدیری بازی کرده بود.فیلم بدی نبود اما یه جاهایی حرص درار بود.

مادربزرگ جان هم الان خونه ماست :) 

مژگان ❤😻
۲۰بهمن

خیلی پیش تر با آقای منصور ضابطیان از طریق کانال تلگرامشون آشنا شده بودم. متوجه شدم که سفر زیاد میرن و چیزهای خوبی درباره سفرهاشون مینوشتن.
تا اینکه کتاب مارک و پولو و مارک دو پلو رو خریدم. فعلا کتاب اول رو خونده ام و این هم نظرم درباره این کتاب:
من کلا سفرنامه رو دوست دارم. سفرنامه های این کتاب خیلی شبیه سفرنامه های معمول نبودند و بیشتر درباره برخورد با مردم کشور ها بودند. اکثر عکسهای کتاب هم از جاهای دیدنی و معروف اون کشور ها نبودند بیشتر از مردم کشورها بودند.
سفرنامه هایی که بیشتر دوست داشتم اینها بودن:هند،آمریکا، کره جنوبی، اسپانیا و فرانسه(به علت علاقه شخصی خودم به فرانسه و به خصوص پاریس). 

کلا کتاب نسبتا خوبی بود و البته اواخرش بهتر از اوایلش بود. اما فعلا نمیخوام برم جلد دومش رو بخونم علتش رو نمیدونم! 

مژگان ❤😻
۱۸بهمن

این روزها دارم سه تا کتاب میخونم: مارک و پولو، پروژه شادی (بازخوانی) و فیزیک ناممکن ها.

نکاتی از پروژه شادی رو دارم وارد دفترچه خوشبختی ام میکنم :) 

فیزیک ناممکن ها هم بسیار جالبه.راجع به میزان امکان پذیری بعضی چیزهایی که در فیلمهای تخیلی میبینیم مثل نامرئی شدن. وقتی کاملا خوندم راجع بهش بیشتر مینویسم. 

به جز اون واقعا میخوام بیشتر ورزش کنم و باید کلاس زبان هم برم اما شاید از سال جدید. کلاس اسب سواری هم به یک دلیل شاید نتونم فعلا برم با اینکه زیااااد دوستش دارم.

کلی بیکارم این روزها.همش میخوام یه کاری بکنم اما نمیدونم چیکار! بنابراین کلی فیلم میبینم و کتاب میخونم و البته میخوابم.انشاا... بتونم به زودی استفاده مفید تری از روزهام داشته باشم :) راستی امشب خونه مادربزرگ جان بودیم و شام خوشمزه خوردیم و خاله رو دیدیم و فیلم آنام رو.

مژگان ❤😻
۱۶بهمن

کتاب ملت عشق رو مدتها پیش دانلود کرده‌بودم و حدود 80 صفحه اش رو خوندم، دیروز حس میکردم کتابای ناتموم زیاد دارم و شروع کردم بقیه این کتاب رو خوندن.تا حدود 12 و نیم نیمه شب تمومش کردم.بسیاااار خوب و جذاب بود.خیلییی خوب. راجع به دوستی مولانا و شمس تبریزی بود، شمس چیزهایی زیادی به مولانا یاد داد از جمله اینکه مقام و موقعیت رو کنار بذاره.مولانا یک سخن ور بود و پس از آشنایی با شمس شاعر شد. الان قصد دارم کتاب شعری از مولانا بخونم.توی اینترنت یا اگر بین کتابهای پدربزرگم بود از اونها. 

خلاصه خیلی کتاب خوب وعارفانه ای بود. داستان زن آمریکایی هم که در این کتاب بود بد نبود.

مژگان ❤😻
۱۵بهمن

میخوام انسان بهتری باشم. خودم رو بهبود بدم.شخصیتم و رفتارم.امیدوارم موفق باشم.این هم اولینش:

خب من تا الان دو تا کار رو سعی کردم انجام بدم.یکیش دوست داشتن خودم (که تقریبا همون اعتماد به نفس هست) و دیگری زندگی در لحظه. برای دوست داشتن خودم سعی کردم اول خودم رو همینجوری که هستم دوست داشته باشم و بعد چیزهایی که فکر میکنم بد هستن رو خوب کنم. مثلا کمی ورزش کنم. زندگی در لحظه هم بسیار لذت بخش هست. خب این کار هارو به مدت یک هفته دیگه ادامه میدم تا بعدش تصمیمات بعدیم رو اجرا کنم. :)

مژگان ❤😻
۱۵بهمن

فیلم ناهید دیشب تا پاسی از شب طول کشید تا تموم شد.کلا خوب بود و فضاش اونقدرهااا غمگین نبود که آدم افسردگی بگیره اما غمگین بود.داستانش خوب بود و بازی ساره بیات رو هم مثل همیشه دوست داشتم.همچنین بازی نوید محمد زاده رو دوست داشتم اما شخصیتی که بازی میکرد رو ازش بدم میومد.

امروز هم فیلم خانه ای در خیابان چهل و یکم رو دیدم.اون خانوم بازیگر که مادر شهرزاد هست (اسمشو نمیدونم) بازی خوبی داشت و همینطور مهناز افشار.فیلم بدی نبود.

و بالاخرهههه سریال هری پاتر... همیشه خواهرم این سریال رو میدید ولی من خوشم نیومد و یادم نمیاد حتی یه قسمت رو هم کامل دیده باشم.اما امروز یکیش رو شروع کردم به دیدن، البته کاملش رو ندیدم ولی انشاا... خواهم دید بعد از GOT. خیلی جالبه به نظرم.همچنین امیدوارم یکی از کتاباشو بخونم ببینم چه جوریه.


پ.ن:دیشب مامانم به عنوان کادوی ولنتاین برام یه کتاب گرفت  به اسم عقاید یک دلقک :) میدونم زوده ولنتاین ولی خب گرفتم دیگه :) بعد اینکه یه کتاب فروشی خوووب پیدا کردم و خیلی ذوقشو دارم :)

پ.ن2:بالاخره پریشب رفتم درست و حسابی مطالب انجمنهای سایت چی نپوشیم رو خوندم.جالب بودند انجمن ها.

پ.ن2: خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۱۴بهمن

دیروز قسمت یک فصل سوم شهرزاد رو دیدم.بد نبود.اما خب حالا میدونم که هیچی بهتر از GOT نیست :) بعدش امروز ملبورن رو دیدم. اولشو نگاه کردم و بعد از بس سکوت میکردن و هی به هم نگاه میکردن و به در و دیوار (😀) هی زدم جلو به همین دلیل جزییات رو خیلی متوجه نشدم اما کلا راجع به یه زوج بود که میخواستن برن خارج برای ادامه تحصیل و نوزادی که یه نفر بهشون داده بود برای مدت کوتاهی نگه دارن براشون دردسر درست کرد.خلاصه من درست ندیدم و دوست نداشتم زیاد.

الانم ناهید رو دارم میبینم و اولاش هستم که فکر میکنم خوبه فعلا، وقتی کامل دیدمش میام مینویسم چطور بود.

همه اینارو با نرم افزار فیلیمو دیدم که وقتی با همراه اول با روزی پونصد هرچی فیلم میخوای میبینی بدون مصرف حجم اینترنت،برای ایرانسل و بعضی adsl ها هم هست.


پ.ن: امروز مامانم وقتی داشتم ناخنامو مانیکور میکردم نگاه کرد کمی هم بهش توضیح دادم،ظهر اومد توی اتاقم و برای خودش ناخناشو مانیکور کرد 😍😍 بعد بهم میگه ببین چه ناخنام کشیییده شده 😘😘 مامان خوشگلم😍😘💜

مژگان ❤😻
۱۳بهمن

دیروز صبح درحالی که بیدار بودم اما نمیخواستم از تختم جدا بشم پدرم طبق معمول میخواست هممون رو بیدار کنه و بعد از سر و صدای فراوان وقتی دید پا نمیشم اومد کلیییی از ادکلنش که من از بوش خیلی خوشم نمیاد رو خالی کرد توی اتاقم. اولش سعی کردم برم زیر پتوم و بوش رو نادیده بگیرم ولی کم کم بوش زیاد شد و مجبور شدم پنجره رو باز کنم.نهایتا این قضیه به درد گرفتن گلوم منجر شد.الان کمی درد میکنه امیدوارم سرما نخورم. :)

دیگه اینکه امروز برای خودم موکا درست کردم که به جای پودر کاکائو توش نوتلا میریزم و خوشمزه تر میشه اسمشم گذاشتم موکای مخصوص مژگان :) و کتاب "پروژه شادی" رو دوباره دارم میخونم.بسیااار دوست داشتنیه علاوه بر آموزنده بودنش و خیلی توصیه میکنمش.


مژگان ❤😻
۱۱بهمن

خب امسال هم سالگرد ایجاد این وبلاگ گذشت و من حواسم بهش نبود هرچند که میخواستم امسال یادم بمونه. من 27 دی ماه 94 این وبلاگ رو ایجاد کردم و خیلییی خوشحالم از وجودش. خداروشکر میکنم بسیااار چون میتونم از اینجا به عنوان یک دفتر الکترونیکی استفاده کنم و خاطرات و هرچیزی رو داخلش بنویسم.بعدا با خوندن اینها واسم یادآوری میشه روزام رو چه جوری گذروندم و چه عقایدی داشتم یا به چه چیزهایی فکر میکردم.هرچند که اخیرا خیلی نمینویسم راجع به چیا زیاد فکر میکنم.ولی انشاا... از این به بعد بیشتر خواهم نوشت.

امیدوارم که همیشه ی همیشه در اینجا بنویسم و همه چیز رو به یادگار نگه دارم. :)

مژگان ❤😻
۱۱بهمن

دیروز بالاخره رفتیم نظر و خریدامو انجام دادم البته هنوز کمی مونده.ولی به هرحال خوشحالم از خرید چیزای جدید. کاپشن سبز و روسری قرمز و شلوار جین و کیف که همشونو میدوستم :)

شبش هم رفتیم سمنو برای خونواده شوهرخواهرم بردیم که من بسیار توی تزیین سمنو ها نقش داشتم :) و خداروشکر خوشگل شد.

امروز صبح پایان نامه ام رو تکمیل کردم.و برای فیلمم نوشتم که چه چیزهایی بگم.انشاا... فردا فیلم رو هم میگیرم و تموم میشه :) 

خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۰۹بهمن

تا اینجای گیم اف ترونز که دیدم میخوام نظرمو راجع بهش بگم. خطر لو رفتن :)

خب من تا قسمت چهارم فصل چهار رو دیدم و به نظرم خیلی جالبه که داره چندین و چند داستان رو در کنار هم پیش میبره.دختر تارگارین و اژدهایانش که به سرعت دارن بزرگ میشن و ارتش قوی اش و اینکه داره همه جارو به سرعت میگیره.البته اینکه یکی از اژدهایان بهش غرید و مرد مشاورش گفت که اونا اژدها هستن و غی قابل رام فکر میکنم نشونه ای از اینه که شاید این قضیه غیر قابل رام بودنشون برای دنریس مشکل ایجاد میکنه.

بعد قضیه فرزندای ند استارک، راب که کشته شد و همچنین همسرش،ماریا که خیلی شجاعتش رو دوست دارم، سانسا که ازش خوشم نمیاد، جان بد نیست و دو تا پسر کوچیک تر هم خوبن و جالبه که یکی مونده به آخری میتونه وارد روح گرگش بشه و البته میتونه وارد روح انسانها بشه،به نظرم این براش خیلی کمک کننده خواهد بود،دیگه قضیه ی زن مو قرمز و اینا که میخوان حمله کنن.این فیلم انگار همه قوانین رو میشکنه و قدرت تخیل خیلی زیادی در فیلم استفاده شده.لنیستر ها و دختری که میخواست با جافری ازدواج کنه، مرگ جافری بسیار خوشحالم کرد، دیگه وحشی ها،دیوار،نایت واکر ها،آویژه ها،آهن زاده ها، اون کسی که راب رو کشت،اونی که با دخترانش ازدواج میکرد همه ی اینا داستان هایی هستند که موازی دارن پیش میرن و گاهی به هم میرسن و خیلییی جالبه و به نظر میاد این فیلم پایان بسیار عالی خواهد داشت.یه جورایی حس میکنم پسر یکی مونده به آخر ند استارک در نهایت حکومت رو به دست میگیره.نه اخر اخر فیلم.منظورم کلا هست. و همین شاید برم بازم ببینم. این روزا خییییلی این فیلمو میبینم.

مژگان ❤😻
۰۷بهمن

امروز همش درحال دیدن سریال GOT بودم. این چند روزه بهش گیر داده بودم.البته به جز یکی دوروزی که به پروژه گیر دادم 😅

خیلییی جذبم کرده و فعلا فصل سه هستم. الان به جایی رسیدم که کالیسی با ارتش و اژدهایانش دارن از دروازه های جایی که ارتش رو خرید خارج میشن.

و کمی خسته شدم از اون همه فیلم دیدن.

پروژه رو کامل کردم دیروز (به جز کمی از جزییات)همچنین پایان نامه تقریبا کامله خداروشکر :)

مژگان ❤😻
۰۵بهمن

بالاخره بعد از چند روز دیشب رفتیم بیرون با مامان و شیک نوتلا و کیک خوردیم. در کافی شاپی که مامان عاشق شیک نوتلاهاشه. بعدش اومدیم خونه و من رفتم سر پروژه ام که یه دفعه خواهرم اومد و دیدم برام یه سیک نوتلا گرفته از نوتلا بار 😅 منم که اصلا نمیتونستم دیگه چیزی بخورم گذاشتم صبح سه تایی خوردیم. البته بیشترین مقدارشو خودم نوش جان نمودم 😅

طبق معمول این روزها صبح کلی الکی توی تختم موندم و بعد از صبحونه رفتم سراغ پروژه. خداروشکر به جای خپبی رسوندمش و هرچی خطا میداد رفعش کردم که البته خداروشکر خطاهای خاصی نبودن اما من گیییر دادم بهش و ولش نکردم تا چیزی که میخواستم نشد.

الان برای یکی از جدولا ارتباط رو برقرار کردم با وب سرویس. حالا واسه استاد فرستادم ببینم چی میگه تا بقیشو انجام بدم.ایشاا... هممون پاس شیم همه چیو :)

در ضمن سخت افزارم رو 16 و چند رسانه ای رو 18.7شدم.

مژگان ❤😻
۰۳بهمن

دیروز و امروز درحال تماشای GOT بودم.تا الان یک فصل و یک قسمت از فصل دوم رو دیدم.

خیلی جالبه و همونجور که فکر میکردم به شدت درگیرش شدم.

مژگان ❤😻
۰۲بهمن

شنبه شب با مامانم رفتیم دندون پزشکی برای معاینه دندون هامون و چه برف خوشگلی اومد خداروشکر :)

بعدش هم اومدیم خونه و با شوهرخواهرم و خواهرم شروع کردیم به پیتزا درست کردن که اصلا خوب نشد 😀 یعنی زودتر از اینکه پخته بشه از فر درآوردن و البته به مخالفتهای من گوش نکردن و خلاصه پیتزای نپخته ای که گوشت چرخ کرده هاش داشت ازش میریخت بیرون خوردیم 😀😀😀

یکشنبه بابا و شوهرخواهرم رفتن تهران برای ماشین دیدن و من و مادرمم رفتیم دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی سوال کردیم اخرش تصمیم گرفتم برم ازاد ایشاا... .هرچند قبلا هم همین تصمیم رو گرفته بودم اما این بار اون دوستی که قرار بود دیگه باهام نمیاد و تنها خواهم رفت، یکشنبه برای ناهار پیتزا گرفتیم خوردیم که پیتزاهای شنبه رو بشوره ببره 😅

بعدش با خواهرم یک فیلم دیدیم که مدتیدقبل دانلود کرده بودم راجع به مردی که میره داخل بدن یک گربه و خود مرد توی کما هست که جالب بود وسطای فیلم بابام اینا اومدن و ساعت چهار صبح امروز رفتن شیراز برای ماشین ایشاا... که بابام یه ماشین خوب بخره.

و امروز مامانم نوبت دندون پزشکی داره که من نخواهم رفت ولی خواهرم باهاش میره. من شاید اتاقم رپ مرتب کنم. امروز صبح هم فیلم the model 2016 رو دیدم که خیلی خوب نبود فقط از قسمتای عکس مدلینگ گرفتناش خوشم اومد، پایانش هم باز بود.


مژگان ❤😻