خب الان وضعیتم اینجوریه که به خاطر خیس بودن موهام [ناشی از حموم رفتن] سردمه و زیر پتو هستم اما در این وضعیت دارم بستنی میخورم :) بستنی قهوه ی کاله.خوشمزه س.
ساعت شش از دانشگاه رسیدم خونه و کمی خسته ام.دلم میخواد کتاب بخونم و البته نت گردی که اگه اولی انجام نشه دومی حتما خواهد شد! فردا هم جلسه ی پروژه داریم که قراره استاد جدید رو ببینیم و برامون یه سری چیزا راجع به پروژه توضیح بده. بعدش هم کلی کار دارم از قبلی دیدن فیلمای وب،پروژه و آماده کردن اسلاید های ارائه درس کارآفرینی و چند رسانه ای.کارت پستال درس آز گرافیک رو هم درست کردم.
گفتم کارآفرینی یاد این افتادم که از کلاسش بگم.استادش اینجوریه که تصمیم گرفته متد جدیدی در پیش بگیره و طبق سرفصل هایی که خودش آماده کرده درس بده.پاور پوینتی که آماده کرده رو میذاره و از روش درس میده و بعصی صفحات رو ازمون میخواد خودمون بخونیم برای خودمون و همچنین جزوه هم کم میگه. خیلی از خلاقیت و کارآفرینی برامون میگه و خودشم کارافرین هست.خلاصه ترغیب شدم که منم یک کارآفرین باشم! وقتی به این فکر میکنم که پس از تموم شدن درسم سر کار نرم یه جورایی احساس مفید نبودن بهم دست میده.حالا ببینیم خدا چی میخواد دیگه :)
در ضمن اینم بگم که درسای چند رسانه ای،آز گرافیک و اینترنت خیلی ساده هستن.حداقل الان.البته اساتید محترمه این دروس کلی پروژه ازمون میخوان و همینطور ارائه.
به هرحال شاید آخرین ترمی باشه که چهارتاییمون (من و شیوا و زهرا و فاطمه) توی یک دانشگاه درس میخونیم.شاید هم نباشه و برای لیسانس هممون بریم یا دانشگاه.امیدوارم که این طور باشه اما به هرحال دلم میخواد از این روزها به عنوان اخرین ترمی که توی دانشگاه سمیه هستیم خیلی استفاده کنم و ایشاا... خیلی بهمون خوش بگذره :)