مادمازل شنل
حدس میزدم که قراره خوندن کتاب مادمازل شنل خیلی طول بکشه چون قصه ای از موفقیت هاست و احتمالا عاری از هر چیز جذب کننده به جز شوق موفقیت ؛ اما اینطور نبود و این کتاب به غایت جالب بود. یکی همین به موفقیت رسیدن یک خانوم بود که واسم جذابیت بالایی داشت، یکی هم زندگی در کنار هنرمندان و نویسنده ها و امکان سفرهای متعدد و خلاصه چنین زندگیای! به نظر خیلی ماجراجویانه بود زندگی پس از ثروتش.
یه سری جملات از کتاب هم در ادامه مطلب هستن که شاید با چندتاییش کاملا موافق نباشم . مثل زنان باهوش تر از آنند که به افکار عمومی بها ندهند.
و اما کوکو شنل، کسی که فقیر بود، رویا داشت و در عالم مد و لباس ماندگار شد.
*مد بلاهت نیست.
*به مرور زمان خواهند فهمید که اگرچه پرنسسهای هالیوودی در دامن های ولی دیور میرقصند و در دنیای رویایی قصه ها به سر میبرند،اما زنان معمولی در زندگی واقعی قادر به پوشیدن انها نیستند. نباید که چنین بپوشند. مد، بلاهت نیست.
*زنان باهوشتر از آنند که به افکار عمومی بها ندهند.
*«اره باید یه کسی بشم» پیش از این هرگز به چنین ایده ای نیندیشیده بودم. حتی واقف نبودم که من در من ریشه دوامیده است.
*نمیخواستم احساسات یا ترس مانع پیشروی ام شوند.
*باید خودباوری داشته باشم.
*-تو مثل یه بچه میمونی. هیچوقت فکر نمیکنی چه اتفاق بد غیرمنتظرهای ممکنه پیش بیاد.
-واسه اینکه تا وقتی تورودارم ممکن نیست اتفاق بد غیرمنتظره ای پیش بیاد.
*اگر بی بال به دنیا آمدی، مانع رشد بالهایت نشو.
*اخلاق مسئله کوچیکه که تفاوت بزرگی ایجاد میکنه.
*گفت همیشه مجذوب آدمهایی میشود که احازه نمیدهند موانع، سد راه موفقیتشان شود.
*شما یاد گرفتین مه با جای جنگیدن با طوفان، خودتون رو در مسیر باد رها کنین و بذارین باد شنا رو ببره. خیلیها تلاش میکنن اونچیزی بشن که ازشون انتظار میره درحالی که من و شما و هر دو میدونیم اون چیزی که از ادم انتظار میره، اون چیزی نیست که ادمآرزوش رو داره.
*فرمانروایی از آن شجاعان است!
*تو از غرورت رنج خواهی کشید.
*کهنسالی هزینه گذران عمر بود و شرمی در آن وجود نداشت.
*من انقدر مغرور نیستم که امروز وانمود کنم، خبر دارم که فردا چگونه خواهد بود
*تجملات کمتر زیبایی افرونتر است.
*هیچوقت در مقابل چالش کم نیار.
*تو هم عاشق بودی هم معشوق. این تمام چیزیه که ادم میتونه از زندگی بخواد.
*نوعی صداقت ویژهای داشت که قابل اعتماد بود و حتی زمانی که برخورنده میشد از آن تاسی نمیکرد.
*مقاومت در برابر پیشرفت موجب نابودی و انقراض میشود.
*بعد یک لحظه به خود اجازه دارم که احساس ضعف کنم و بر انچه از دست میرفت، غصه بخورم. همین. تنها یک لحظه. آنگاه ترها را قفلکرده و کومبون را ترک کردم. شتابان به سمت لیتر رفتم تا از آنجا راه فراری پیدا کنم. دیگر پشت سرم را نگاه نکردم.
*این ترفندی قدیمی بود که بلد بودم:«از یک نویسنده درباره اثرش بپرسی همه چیزهای دیگر را فراموش میکند.و مثل همیشه این بار هماین ترفند به کار آمد.
*زندگی ام خوشایند نبود، بنابراین دوباره آفریدمش.