تولستوی و مبل بنفش
کتاب “تولستوی و مبل بنفش” تموم شد. نینا خواهرش رو از دست داده و برای کنار اومدن به اون غم سعی میکنه سرعت زندگیشو بالا ببره اما موفق نمیشه با نبود خواهرش کنار بیاد برای همین تصمیم میگیره به خودش استراحتی بده و یک سال هر روز یک کتاب بخونه و از کتابها درس بگیره. درسهایی که از کتابا گرفته رو توی کتاب “تولستوی و...” نوشته؛ تجربههاش رو.
کتاب خوبی بود اما چون خیلی حالا داستانی نداشت یکم طول کشید تا تمومش کنم . ولی همونجور که قبلا هم گفتم من کتابایی که راجع به کتاب داخلشون حرف زده شده رو خیلی دوست دارم.
دیگه اینکه کلی جمله داشت که من بعضیاشونو ننوشتم چون گوشیم دور بود ازم یا جذب خوندن کتاب بودم یا به علت تنبلی اما خییییلی هاشو نوشتم که توی ادامه مطلب میذارم(بعضیاشون عین جمله نیستن و برداشت من هستن از جملات کتاب)
تولستوی و مبل بنفش
*این نعمتی است که ما انسانها از آن برخورداریم؛ یک عمر چسبیدن به زیبایی هایی که در یک لحظه حس کردهایم.
*پدرم یک بار به من گفت:«دنبال خوشبختی نگرد؛ خود زندگی خوشبختی است.»سالها طول کشید تا معنی حرفش را بفهمم؛ ارزشِ یک زندگی زیسته شده؛ ارزش نابِ زندگی کردن.
*این شباهت فیزیکی یا تاریخی نبود که اهمیت داشت.مهم تمایلات مشترکی است که زیر پوستمان وجود دارند.
*همه ما تلاش میکنیم در این دنیا خوشحال باشیم.
*وسعت قلب های همه ما یک اندازه است.
*چطور زندگی کنیم؟ با همدلی.
*انعطاف، اشتیاق، قدرشناسی، تمرکز، استقلال.چهارچوب قوی عشق خانوادگی(...)مواد لازم برای یک زندگی رضایت بخش.
*خوشبینی بی حد و مرز داشته باش.
*همچنان معتقد بودم آینده ام بی حد و مرز است.میدانستم نسیمی که از پنجره میآید پر از وعده های ماجراجویی و عشق و تفریح است؛وعده هایی که فقط منتظر برآورده شدن هستند.
*فیتیله همواره روشن سرزندگی
*چطور زندگی کنیم؟متعهد به زمان حال اما مشتاق به سفر به مکان ها و زمان های دیگر.
*خوش به حال ادم هایی که همه زندگیشان رویا میبافند.
*زندگیام همچنان مثل زمانی که دختربچهای بودم و همراه خواهرانم روی پلههای جلوی خانه مینشستم و بستنی میخوردم و به سوسو زدن شبتابها روی چمن تاریک نگله میکردم، پر از فرصت است.
*شادی تنها چیزی است که سرعت گذر زمان را کم میکند. (خودم:واقعا؟ همیشه برعکس اینو بهمون گفتن. نکته قابل تاملیه به نظرم)
*هر وقتی خوب بود،هر چیزی خوب بود. همه چیز خوب بود. واکنشم به خودم بستگی داشت.پایانیندی مناسب به انچه زندگی به ما میبخشد بستگی ندارد؛پایان مناسب به این بستگی دارد که فرد انچه زندگی به او میبخشد را چگونه میپذیرد.
*ما نمیتوانیم اتفاقات اطرافمان را کنترل کنیم ، اما مسئول عکسالعمل هایمان نسبت به ان اتفاقات هستیم.
*دریافتم بستگی به خودم داشت که پایان را غیرعادلانه و غیرقابل قبول تفسیر کنم و به خاطرش عذاب بکشم یا اینکه تصمیم بگیرم که این، و فقط همین، پایان مناسبی بود.
*کتابهای معمایی به من گفتند نظمی در هستی وجود دارد، و من هم باور دارم که وجود دارد. اما یک داستان خوبِ پلیسی ثابت میکند که برای بعضی پرسش ها،هیچ پاسخی وجود ندارد.
*ما با سبک کردن بار سنگین دیگران-آرام کردن ترسها و بال و پر دادن به امیدهایشان-نیرو میگیریم.وقتی همان مهربانی به نا بازگردانده شود، ما رشد میکنیم،ترسهای خودمان کمتر و امیدهایمان تقویت میشود.
*مهربانی اساسا به ژندکی ارزش زیستن میدهد.
*مهربانی گاهی قانون را زیر پا میگذارد اما درنهایت مهربانی از مهم ترین قانون ها هم مهم تر است .
*پافشاری کردن یک قدم در مسیر درست است؛یک حرکت مثبه رو به جلو.
*مهربانی نقطه مشترکی است که فاصله بین فرد و دیگران را از میان برمیدارد.
*محبت کردن یک قدرت است؛کارهای محبت امیز ریسمان هایی هستند که بین ادمها رد و بدل میشوند تا شبکه امنیت ایجاد کنند.
*یک روز،یک روز.گلدانی نقرهفام از نوید و امید. فرصتی دیگر. در بازآفرینی، در تجدید حیات، در تجسم دوباره.
*اینها اتم های تو هستند. این هشیاری توست، اینها تجربه های تو هستند-موفقیت ها و خطاهایت. این اولین و اخرین شانس توست.تنها زندگینامه ات.
*دو چیز بود که اسپونر کاملا درباره نویسندگی میدانست.اولین آن این بود که نمیتوانی با تظاهر به اهمیت دادن قسر در بروی.اگر به دانستن دومی علاقهمندید، این است که هیچکسی نمیخواهد به انچه دیشب خواب دیدهای گوش کند.
*تولستوی در رمان کوپن جعلی ، پیچ و خم هایی را که یک زندگی پشت سر میگذارد و تاثیری که یک نفر میتواند در زندگی دیگران ایجاد کند بررسی میکند.
*همه ما هم به مرتبط هستیم و یک عمل باعث زنجیرهای از تاثیر ها و پیامد ها میشود.
*محبت بزرگترین رابط بین من و بقیه دنیاست.
*یاد گرفتم به خودم اجازه بخشیدن بدهم؛هم بخشیدن خودم و هم ادم های اطرافم.
*تاثیر ماندگاری که یک زندگی میتواند بر دیگری،و دیگری، و دیگری داشته باشد،درک میکنم.