دیشب وقتی داشتم با دوستم راجع به پروژه ی ترم بعد صحبت میکردم یهویی فهمیدم علاقه ی من طراحی و برنامه نویسی وب هست!
مدتی بود به شغل مورد علاقه ام فکر میکردم و چیزی به ذهنم نمیرسید.کلیتش رو میدونستم کار با کامپیوتر هست ولی نمیدونستم دقیقا چیه؛ به خصوص که دیگه علاقه ی سابق رو به برنامه نویسی ندارم.البته علاقه ام بهش کم و زیاد میشه ولی فعلا فِیوریتم نیست!
قبلا کمی طراحی وب کار کرده بودم در هنرستان و قبلش.خوشم میومد ولی فکر نمیکردم بشه شغلم.
البته مهم ترین ویژگی شغل دلخواه من اینه که بشه توی خونه و درحالی که پشت میز کار خوشگلم که با سلیقه ی خودم مژگانیزه (!) شده نشسته ام انجامش بدم.که فعلا تحقیقی راجع به طراحی وب نکردم و نمیدونم از این جهت چه جوریاس.
و اینکه به علایقم فکر کردم.و تا اونجایی که الان میدونم علایق اصلیم اینا هستن:
*کتاب
*طراحی وب سایت
*بیرون (خرید،قدم زدن،با ماشین دور زدن،کافه یا رستوران)
*کلکسیون پروانه ای
*اسکرپ بوک.
کلکسیون پروانه قضیه اش اینه که توی کتاب پروژه شادی راجع به کلکسیون صحبت کرده بود و منم فکر کردم که علاقه چندانی بهش ندارم اما دیشب وقتی پشت ویترین یه بدلیجات فروشی طور بودم و همزمان انگشتر و دستبند پروانه داری رو دیدم، با توجه به علاقه ی نوظهورم به پروانه فکر کردم شاید خوب باشه چیزهای پروانه دار بخرم ولی نه به شکل رایج کلکسیون. همینجوری واسه اینکه داشته باشم و استفاده کنم.
اسکرپ بوک رو هم تاحالا درست نکردم ولی مشتاقم در اولین فرصت انجامش بدم.
امروز رفتیم کارای کارآموزی رو انجام دادیم.بیشتر از اونی که فکر میکردم طول کشید(از نه تا دو). به هرحال ایشاا... از دوشنبه میریم کارآموزی.
عصر رفتم یه مانتو گرفتم.دلم یه مانتوی نسبتاً مجلسی میخواست که توی کانال یه فروشگاه دیده بودمش. رفتم گرفتم و خیلی دوسش دارم.کلا من همیشه اینجور مانتوهارو دوست دارم. حیف که برای کارهای خیلی روزانه نمیشه زیاد ازشون استفاده کرد. و همچنین بالاخرههه اون مانتو فروشی توی راه دانشگاه رو هم رفتم. فکر میکنم با اونی که نزدیکای خونمونه یک شعبه هستن.کمی مانتوهاشون شبیه هم بود.ولی چیزی نداشت که خیلی خوشم بیاد.
پ.ن: چقدررررر حرف زدم =)))))
پ.ن2: حالم خوبه چقدر و خداروشکر :) خداروشکر که آخر جمله هام از اینا هست :)
خداروشکر که خوبم و از خوم کاملا راضی ام. خداروشکر که ورزش میکنم هرچند کم.خداروشکر که تلاش میکنم واسه بهتر شدن. خداروشکر که قراره صبح ها برم کارورزی و بیکار نیستم دیگه، به علاوه ایشاا... چیزهای جدید هم یاد خواهم گرفت :)