مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۶ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

۳۱مرداد

دوشنبه ۲۹ مرداد ی خبری شنیدم در اوج ناامیدی. یعنی ناامید نبودم قرار بود بازم تلاش کنم اما وقتی از این فرد سوال کردم از پاسخ ناامید بودم. اما بهم تبریک گفت و البته هنوز قطعی نیست اما امیدوارم.

این روزا کلی میرم بیرون و از اون فضای خلوت و آرامش خودم که همیشه خیلی زیاد ازش داشتم فاصله گرفتم کمی. کمتر کتاب میخونم و اینا اما بازم مدیتیشن رو دارم و دوره سلف لاو رو چندین روزه تموم کردم. 

‌نمی‌دونم فکر کنم همون حالت قبلی یکی دو روز بیرون مابقی بیرون کوتاه و خونه بهتر بود واسم! باید ببینم چی پیش میاد. راستش دلم می‌خواد کمی رژیم بگیرم اما به طرز عجیبی برام سخته. در کل خوبم . بهتر هم میشم :)

مژگان ❤😻
۱۰مرداد

امروز دلم درد می‌کرد و بعد کار کلی خوابیدم و بعدشم دراز کشیدم. البته الان خوبم اما در کل. بعد نت خریدم با شاتل ولی ایده خوبی نیست چون کلا نمیخوام وقت زیادی اینستا اینا باشم مگر اینکه بخوام ی چیزی تو یوتیوب یاد بگیرم.

داشتم فکر میکردم فقط مامانم هست که نقاشیامو دوست داره و همیشه تشویقم میکنه :) دوسش دارم به خاطر این و همه چی. البته نقاش خوبی نیستم و اگر کسی خوشش نیومد اوکیه چون کلا انتظاری ندارم. 

مژگان ❤😻
۰۸مرداد

یکی از خاطره هایی ک از بچگی یادمه و فکر کنم اولین خاطره ام باشه، وقتیه ک زیر درخت نشسته بودم ی جایی ک نمی‌دونم کجاست، ی دفتر رنگ امیزی داشتم و ی نفر بهم گفته بود باید از خط بیرون نزنم اما یادمه کلی اشتباه رنگ زده بودم. 

بعد ها تو کلاس هنر همیشه مشکل داشتم مخصوصا تو راهنمایی که متنفر بودم از هنر چون نمیتونستم ی گلابی بی نقص بکشم و برای همیشه فکر میکردم من و هنر میونه ای نداریم. تا اینکه فهمیدم سبک های دیگه ای هم هست! مجبور نیستم سیب بکشم میتونم ی طرح بکشم ک هیچی نیست! و موندم چرا هیچکس اینا رو بهمون یاد نداد؟ داشتن سبک خودمون رو یاد نداد؟! همش ی چیز میکشیدن میگفتن از روی این بکشین. سیستم آموزشی مون رو کلا قبول ندارم الان نمی‌دونم چطور شده اما اون موقع که بد بود. 

در نهایت اینو میخوام بگم که تو پینترست ی طرح از گل افتابگردون دیدم با راپید و طراحی رهای رها که خیلی کیف داد بهم. تو کلاس سه چهار تا ازش کشیدم و آخری خوب شد. اصلا تا دیدم تو پینترست گفتم این منم! انقدر خوشم اومد. میخوام روش کار کنم و همین سبک رو ادامه بدم فعلا. 

عاشقشم! کاش زودتر میشناختم اما الان هم اوکی هست.

مژگان ❤😻
۰۶مرداد

امروز عصر هم باز برنامه ام پر شد. اول رقتیم خونه مامان بزرگ و همگی رفتیم گلخونه سپاهان که خیلی بزرگه و به جز گل و گیاه چیزای تزیینی داره. دلم می‌خواست ی بن سای بگیرم اما تو اتاقم خیلی جا نیست. فعلا ی بسته بذر بابونه گرفتم و میخوام بکارمش خیلی وقتهههه میخواستم. 

بعد رفتیم سورب؛ان شام خوردیم که واقعا بد بود حقیقتا یعنی برنج افتضاح جوجه چنگی ب دل نمیزد سرویس دهی از همه بدتر. ی منوی ساده رو دو سه بار گفتیم تا آوردن دیگه بقیه چیزا بماند. 

بعد مامان بزرگ رو رسوندیم و گلاش ک اسطوخودوس و خورشید و کرفس بود رو گذاشتیم خونه اش که دیدم رهام عزیزم اونجاست. تا نشستم پیشش اومد بغلم  و کلی خندید و چسبید بهم! واقعا کیف داد اخه مدت زیادی بود ندیده بودمش و اصلا نمیدونستم منو میشناسه هنوز، الانم نمی‌دونم منو شناخت یا کلا چون آدم جدیدی بودم خوشش اومد اما بیشتر از همه منو دوست داشت :) بعدم دو تا دندون کوچولو دراورده و چهارپا راه میره واقعاااا دوسش دارم. 

امروز یکی از دوستامم گفته بود بیا خونمون ک اونم نی‌نی داره و حتما میخوام برم. 

اینم بی ربطه اما رو مخمه ی شومیز ترک خیلی خوشگل ک مدتها بود میخواستم رو خریدم قبل سفر و فقط تو فرودگاه تنم بود. بعد شستم با دست و بعد دیدم که وا دکمه هاش تقریبا به زور بسته میشه یعنی آب رقته بود خیلی ناراحت شدم گرون هم بود و دوسش داشتم اصلا انتظار نداشتم اینطور بشه. واقعا شومیز ترک ها اونقدرم خوب نیستن یکی دیگه هم داره به محض اینکه شستم داخلش چروک های ریز ایجاد شد که هرچی اتو زدم نرفت. حالا شاید بعدا بدمش خشک شویی.

یکی هم که از استانبول خریدم اونم تنگه =)

ولی کیفم خیلی خوبه از دیروز استفاده کردم ی چرم خیلیییییی نرم هست و قسمتای طلاییش خیلی خوش رنگه فقط کاملا دایره ای نمی‌ایسته که بعدا درستش می‌کنم. 

راستی امروز صبح قهوه ترک درست کردم که دوست نداشتم اما بعدا با شیر هم میخورم، با خامه ک خوب نشد. البته اخیرا قهوه زیاد خوردم کلا رغبت زیادی ندارم.

ی چیزی افتاده تو ذهنم ک برم رشته ادبیات بخونم! واقعا دوست دارم اما برای کارم قطعا نمیرسم برم دانشگاه اگه غیرخضوری بود خوب می‌شد شاید درباره اش تحقیق کنم. نمی‌دونم آماده چنین چالشی هستم یا نه اما قطعا میدونم که عاشق ادبیاتم. اگه به خاطر عربی نبود که احتمالا حتما انجامش میداد. حالا باز فکر می‌کنم.

مژگان ❤😻
۰۴مرداد

امروز عصر دختر همسایه زنگ زد گفت بیام خونتون، سریع یکم وسایل پذیرایی آماده کردیم و منتظر شدیم. اولش گفت بریم کافه نزدیک خونه اما خوشم نمیاد زیاد بعد گفت بریم باقلوا فلان جا جدیده گفتم جتماااا اما بعد تصمیم گرفتیم بریم پیتزا بخوریم. ی پیتزا دو نفره سه تایی خوردیم با خواهرم با یه سیب زمینی اما به شدتتتتتت سیر شدیم و سنگین. یکم با ماشین چرخیدیم و بعد ماشینو گذاشتیم خونه رفتیم پارک کمی قدم زدیم، چند سال بود داخل پارک روبروی خونه نرفته بودیم و از دیدن چمنای کم پشت به شدت تعجب کردیم. کارتینگ هم اضافه شده بود. بعد یکم نشستیم و برگشتیم. قبل از اینکه بیاد خونمون داشتم گارفیلد جدید رو میدیدم الان میخوام تمومش کنم. البته یه دوش فوری هم گرفتم الان. 

اینجوری شد که امروزم پر شد. دیروز هم عصر رفتیم مراسم یکی از اقوام و بعد هم رفتیم خونشون. تا نزدیک یازده اونجا بودیم فکر کنم. 

صبح ها هم بعد کار پادکست گوش میدم و دو روزه مدیتیشن می‌کنم. به امید خدا میخوام هر رووووز انجام بدم. ژورنالینگ هم که کم و بیش اینجا هست. مایندفول رو باید تلاش کنم یکم. 

الان واقعا دارم میترکم اما دلم می‌خواد حتما کیک آلبالو درست کنم و قهوه ترک واسه فردا. 

مژگان ❤😻
۰۲مرداد

امشب با ستاره کلی چیز خوردیم اول تونلا و کره بعد پنیر و نون خشکه بعد من دوغ خوردم بعد ستاره نودل درست کرد یکم خوردم منم. خلاصه که ول نمیکردیم =))) دیگه بعد مامانم گفت ساندویچ میخوای گفتم نه یکم فیلم اینا دیدم. دیروز داشت نتم تموم می‌شد زمانش ۲۸ گیگ داشتم کلی دانلود کردم. 

عصر دیروز با دوستم فاطی رفتیم بیرون براش سوغاتی کرم دست و اسپری مو گرفته بودم. اونم برام ی جعبه شکلات گرفته بود. رقتیم کافه ی نوشیدنی به اسم اهورا خوردیم که شیرین بود با طعم جدید و بعدش رقتیم ی فست بود جدید که باز شده مرغ خوردیم و قارچ بد نبود. سیباش خوب بود. در اصل ی فست بود زنجیره ای هست که اولین باره میاد شهر ما اما من عاشق اون پیتزا فروشی نسبتا جدیدی هستم که با دکور آبی و طعم خوب پیتزاش قلبمو میبره :)

 

مژگان ❤😻