مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۴۶ مطلب با موضوع «دانشگاه» ثبت شده است

۱۵آذر

خب کلی چیزبنویسم و برم فرندز بببینم !

+کتاب فرمین موش کتابخوان تموم شد. علت طول کشیدنش این بود که حسابی فرندز میدیدم. کتاب جالب بود چون راجع به کتابها بود و از  زبان یک موش بود. کلا خوب بود.

+بسته مانتو لی و اسکرابم به دستم رسید،یک پابندم سفارش دادم که به زودی میرسه. 

+این چند روز بکوب داشتم ارائه کتبی و شفاهی برای درس شیوه ارائه رو اماده میکردم. نود و نه درصدش تموم شد فقط یه کوچولو کار داره. 

+امتحان مهندسی و زبان ماشین راحت بودن و خوب. میانترم دیفرانسیل رو هم ۴ شد از ۶. 

+فرندز عالیه و واقعا معتادش شدم. فعلا اخرای فصل دو هستم. 

+همین :) حالم خوبه خدایا شکرت :)خدایا لطفا حال همه ی هممون همیشه خوب باشه :)

مژگان ❤😻
۰۳آذر

+امروز امتحان دیفرانسیل رو دادیم که خیلی راحت تر از چیزی بود که فکر میکردم و فکر میکنم نمره خوبی بگیرم. 

 
 
+دیشب یه پادکست انگلیسی گوش کردم و برای خودم ریپورتش رو گفتم. فکر میکنم خیلی موثر و خوبه. و انشاا... این کار رو ادامه خواهم داد.
 
+کتاب “صدای آرچر” رو در مدت کوتاهی تموم کردم. یه رمان عاشقانه قشنگ بود و قبلا هم گفتم رمان و فیلم هایی که در کنار ساحل هستن و اون ارامش رو دارن خیلی دوست دارم.
اینم از بعضی جمله هاش:
مژگان ❤😻
۲۶آبان

امروز صبح ساعت هفت از خواب پاشدم که برم دانشگاه اما خیلی خوابم میومد و بعد از فکر کردن به اینکه کلاس دومم دیفرانسل خواهد بود تصمیمم رو از کلا دانشگاه نرفتن به کلاس اول رو نرفتن تغییر دادم. به همین دلیل ساعت گوشی رو گذاشتم روی ده و خوابیدم اما نه و نیم مامانم بیدارم کرد و دیدم بچه ها توی گروه سه‌نفریمون دارن میگم تکمیل ظرفیتیا ثبت‌نام نشدن؛ انیس دوست من هم جزو همونا بود. کلی ناراحت شدم و با عجله رفتم دانشگاه باهاشون صحبت کردم و دیدم بعضیا مدارکشونو پس گرفتن. سرکلاس دیفرانسیل هم کلا حدود چهارده تا بودیم که البته چندتایی مال تکمیل ظرفیت بودن و هنوز امیدوار، برای همین اومده بودن سرکلاس . البته نتیجه قطعی فکر کنم فردا مشخص میشه و من واقعا امیدوار و ارزومندم که ثبت‌نام بشن. طفلکیا دو ماهه دارن میان دانشگاه و اینکه اگه انیس نیاد من کلی تنها میشم چون شیوا اکثروقتا سرکاره و البته خود انیسم دوست داره بیاد و ما هم کلی دلمون براش تنگ میشه اگه نیاد. 

انشاا... که بیاد دانشگاه و همه تکمیل ظرفیتا ثبت‌نام بشن. 

مژگان ❤😻
۱۵آبان

+امروز امتحان گسسته رو دادیم. پنج تا سوالش از جزوه بود و یکیش از کتاب و البته نوشته بود پنج تاش رو جواب بدین، من اون بخش کتاب رو نخونده بودم و سوال شش رو جواب ندادم و البته اصلا نخوندم ببینم چیه و بهش فکر نکردم. اما خیلی خوب دادم امتحان رو ،فقط یکی از سوالا رو تا نصفه بلد بودم که شیوا جان با استفاده از جزوه زیر دستش جوابو بهم داد =))))  و یه سوالم شک داشتم که باز شیوا دید از جزوه :))) و البته همه حسااابی تقلب میکردن و بعضیا یه برگه رد و بدل میکردن که جوابا داخلش بود. ولی خداییش من خودم بلد بودم و اگر جزوه هم نبود بازم امتحانو خوب میدادم . بعدم که ما امتحانو دادیم بچه ها میگفتن جزوه باز شده :0 

 
+تانیا وقتی خونمون بود شیشه شیرشو انداخت شکست، بعد که میپرسیدیم چی شده دستشو به علامت نمیدونم میاورد بالا. خلاصه جمع کردیم شیشه ها رو .مامانم بهمون گفت پا برهنه نرین توی اشپزخونه برای احتیاط. بعد مدتی دیدیم تانیا رفت توی اشپزخونه و داره روی پنجه پاهاش راه میره اونجا =)))) وای اصلا باورم نمیشد خیلی جالب بود برامون. میگفتیم از کجا فهمیدی تو اخهههههه 🤩😍
مژگان ❤😻
۱۱آبان

سه‌شنبه امتحان ریاضی گسسته خواهیم داشت و من و دوستان از امروز شروع کردیم به خوندن. از اونی که فکر میکردم کمی راحت تر بود. صبح یک دور با بچه ها خوندیم و من الان تا سر تابع مولد یک دور برای خودم خوندم و خیلی خوب متوجه شدم خداروشکر. این هفته پنجشنبه تعطیله و زبان ندارم بنابراین میتونم کل وقتمو به امتحان اختصاص بدم :) 

این حس یادگیری رو دوست دارم،هرچند ممکنه ترم بعد یا فوقش سال بعد دیگه این چیزا رو یادم نباشه اما حس یادگیریِ الانش رو دوست دارم. زبان هم بهم همین حس یادگیری رو میده و البته خیلی بیشتر؛ به نظرم فهمیدن یک زبان دیگه و صحبت کردن به اون زبان خیلی کار ویژه ایه. شاید در نگاه اول خاص به نظر نرسه اما وقتی بهش عمیق تر فکر میکنم به نظر خیلی خاص میاد.

 

+این روزها حسابی دارم کتاب “تولستوی و مبل بنفش” رو میخونم. کم کم میخونمش اما پیوسته. اغلب روزها از خواب ظهر که بیدار میشم کتاب رو برمیدارم و درهمون حالت درازکش شروع میکنم به خوندنش. یک کتاب برای خوندن کنار دستت داشته باشی! چه حس فوق‌العاده ای. :)

 

مژگان ❤😻
۰۷آبان

خب من امروز که دانشگاه نداشتم و فردا هم که تعطیله و بعدش هم تا شنبه دانشگاه نخواهم داشت، با این حساب یه اخر هفته طولانی در پیش دارم :)

امروز میخواستم فقط کتاب بخونم و استراحت کنم اما بعدش نظرم عوض شد و انشاا... عصر تمرینای دیفرانسیلم رو مینویسم.فردا هم کارای زبانمو انجام خواهم داد هرچند کار خاصی ندارم و بیشترشو قبلا انجام دادم. شاید هم تانیا جان رو بیاریم خونمون. 

اخر هفته هم قراره با بچه ها گسسته بخونیم چون که سه‌شنبه اینده میانترمشه، من که هنوزم حس میکنم تازه رسیدیم دانشگاه و خیلی واسه میانترم زوده اما استادمون این حسو نداره انگار! 

دیگه شنبه هم با بچه ها چون کلاس دیفرانسیل نداشتیم رفتیم کمی گردش و کافی‌شاپ. منم این دفعه واقعا به رژیمم پایبند بوده‌ام و حواسم حسابی بهش هست. انشاا... که به نتیجه مطلوب برسم. 

کتاب های “تولستوی و...” و “چهار اثر...” رو هم دارم میخونم. دیشبم رفتیم نظر،جمعه رفته بودیم چهارباغ عباسیو نظر تا من یک مانتو لی طوسی بگیرم اما فقط یکی خوب پیدا کردم که حس کردم حراست گیر میده به کوتاهیش تا اینکه شیوا توی دانشگاه گفت نه قدش اگه انقدر باشه که میگی اشکال نداره؛ منم دیشب رفتم خریدمش به همراه یک شلوار طوسی . 

در ضمن دیروز برای اولین بار دیر تر از موعد رفتم سرکلاس ،چون دیدم توی این دانشگاه برخلاف دانشگاه قبلیمون کسی گیر نمیده به این چیزا، و خیلی حال داد بهم بازم این کارو خواهم کرد =))))

 

مژگان ❤😻
۲۸مهر

امروز استاد مهندسی کاملا یهویی ازمون کوییزی گرفت که لزوما هم جوابش توی جزوه نبود اما قبلا سرکلاس گفته شده بود. ‌ خلاصه من بد ندادم و البته ما چهار تا (من و انیس و شیوا و غزاله) مثل هم نوشتیم تقریبا با کمک هم :) 

و بعدش هم چون قرار بود تا چهار و نیم بمونیم امروز(چون دو جلسه دیفرانسیل داشتیم،یه جبرانی و یه اصلی اخه استاد قراره هفته دیگه انشاا... بره کربلا.) البته من خبر نداشتم و فکر میکردم هفته دیگه قراره بمونیم. خلاصه تاریخ رو نرفتیم و به جاش رفتیم غذا خوردیم بیرون دانشگاه. خیلیم خوب بود و خوش گذشت و کلاس هم نیم ساعت زودتر تموم شد و همه چی هم عالی. در ضمن سه کتاب دیگه هم گرفتم از نمایشگاه کتاب دانشگاه به اسم “زندگی عزیز” که واقعا واقعا جلدش رو دوست دارم و بهم حس خوبی میده. این کتاب برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۳ بوده. باید اعلام کنم که دانشگاه عااالیه خداروشکر ،نزدیک خونه، دوستای خوب، استادای خوب، درسای خوب . همه چی عااالی ؛خدایا شکرت واقعا. انشاا... همیشه حال همه‌ی هممون خوب باشه.

دیگه وقتی هم اومدم خونه یه چایی خوردم و لیسنینگ زبان رو گوش کردم و امتحان لیسنینگ رو هم خوندم.

کتاب”ورونیکا...” رو هم هنوز دارم گوش میدم و به زودی تموم میشه میام مینویسم در موردش. 

 

پ.ن: مامانم امشب میخواست بگه “بهنام بانی” اسمشو یادش رفت گفت “بانی برگر” =)))))

مژگان ❤😻
۲۴مهر

امروز سر زبان بودیم که من یهو گفتم بیاین بریم بچه ها و غزاله(دوست جدیدم) کفت اره و همه پاشدیم رفتیم بیرون یه کم وایسادیم که گفتن الان میاد استاد ولی طول کشید و داشتیم میرفتیم که استاد اومد و یکی از بچه هارو برگردوند به کلاس و ما هم برگشتیم :) خلاصه کلاس تشکیل شد و اون بچه هایی که رفتن امیدوارم مارو ببخشن البته خب واقعا ما هم میخواستیم بریم که نشد دیگه. 

بعد یه کتاب از دانشگاه خریدم و بعد دانشگاه هم با مامان رفتیم رستوران خوانسالار که کیفیت غذاش خوب بود آما طعمش به نظرم معمولی بود ،من تهچین خوردم که بد نبود و مامانم جوجه خورد که بهتر بود. بعدش هم رفتیم شهر کتاب چهارباغ بالا که فووووق العااااده بودددد و من خیلی دوسش داشتممممم 😍 کتاب “تولتسوی و مبل بنفش” رو هم بالاخره خریدم. مدتها بود میخواستم بگیرم و ندیده بودم جایی و نسخه الکترونیکی‌اش هم توی طاقچه و فیدیبو نبود.

و همینا :) خدایا شکرت :) خدایا لطفا حال هممون همیشه خوب باشه♥️

مژگان ❤😻
۲۲مهر

+حدود ساعت سه از دانشگاه اومدم و کلی خسته‌ام اما این خستگی رو دوست دارم،بهم حس فعالیت کردن میده،حس یادگرفتن و حالمم خوبه کلی خداروشکر :) کلا دانشگاه خوبه و خسته کننده نیست اما به هرحال از هشت تا سه آدم یکم خسته میشه دیگه. وگرنه درسامونم تقریبا دوست دارم. و عجیب اینکه به دیفرانسیل علاقه‌مند شدم! البته از همون اولم انتگرال و مشتقو دوست داشتم. به خصوص مشتق که عالیه هرچند الان فرمولاش یادم رفته. درسای دیگه هم بد نیستن البته فعلا عملی‌هامون شروع نشدن اما همینا هم خوبن. خب خداروشکر :))

امروز اولین جلسه تفسیر موضوعی قرآن رو رفتیم که استادش عالی بود و کلی نکات خوب بهمون کفت.من بعضیاشون رو مینویسم که درک شخص منه از اونچه گفته شد:

*اگر نماز اول وقت خواندید حتما به خواسته تان میرسید.اگر صلاح باشه،اگرم نرسیدید دنیای بعد ثواب میبرین.

*هنگامی که در مشکلات بودین قرآن شما را نجات می‌دهد.روز قیامت قرآن شفاعت می‌کند

*اگر به تلاوت قرآن فقط گوش بدید برای هر حرف یک حسنه به شما داده میشه(یک درجه در بهشت)و یک گناه از شما محو میشه.

*نماز شب هرچه به اذان صبح نزدیکتر باشد بهتر است. چون هم ملائک شب و هم روز ثوابش را مینویسند.

*وقتی کار واجب رو انجام میدی احساس خوبی داری.مثل روضه گرفتن و حال خوب داشتن.

مژگان ❤😻
۱۵مهر

خب از بارون. و هوای عالی امروز که نگم دیگه :) عاااالی عااالی چقدر خوببب و دوست داشتنی بود هوا امروز خداروشکر :) الانم هوا سرده و حیاط خیسه و حسم عالیه :) 

امروز دانشگاه هم خوب بود ، یه دختری هست که دوستِ دوستم هست و قبلا همکلاسی بودن توی کاردانی ،ایشون توی کارشناسی همکلاسی ما هستن و امروز کلی باهاش حرف زدم و دوست شدیم :) فکر میکنم دیگه مثل بچگی هام دیر جوش نیستم ! البته مدتها بود زود جوش تر و زود جوش تر میشدم اما در کل خیلی زود جوش نبودم و نیستم اما الان بهتر شدم از قبل :) 

بعد از دانشگاه هم با شیوا رفتیم چیزبرگر زدیم و سیب زمینی سرخ کرده های عالی یکی از فست‌فودی های مورد علاقه‌ام. .که یهو بااارون شدید گرفت .البته موقعی که تموم شد غذامون بارون هم تموم شد. 

خب کلا امروز عالیه دیگه :) کتابی هم که میخونم اسمش “سرپناه بارانی” هست . 

خدای جان شکرت برای همه حس‌های خوب :)

مژگان ❤😻
۰۷مهر

خب امروز به طور رسمی روز‌ اول دانشگاه بود ، اون روز غیر رسمیش بود :)

کلا بد نیست دانشگاهش از لحاظ استاد و اینا خیلی راحت گیر تر از دانشگاه قبلیمونه البته فعلا نمیشه با اطمینان گفت اما قاعدتا باید همینجور باشه. 

البته حراستش یکم گیر میده،به ما بچه های ورودی جدید بیش‌تر، برای کشتن گربه دم دانشگاه 🤣 

دیشب باغ بودیم تانیا جونم اومد انقدر دوست داشتنیییییی بود مثل همیشه :) مثلا من و کیانا داشتیم میرفتیم کیف تانیا رو از ماشینشون بیاریم دیدم تانیا کیف منو انداخت روی دوشش و شروع کرد بیاد همراهمون :))) اولش توی تاریکی میرفت اما بعد یهو ترسید و برگشت بغلش کنم. بغلش سرمو روس بالشش گذاشتم شروع کرد صورتمو ناز کنه :) عاشق بابامه و هی صداش میکنه دیروزم میخواست همراه بابام بیام خونمون چون من سرما خورده بودم بابام نیاوردش البته بعد دیدمش دیگه :) 

اخه چقدر یه نی‌نی میتونه دوست داشتنی باااشه😍 خدایا مواظبش باش و مواظب همه نی‌نی ها لطفا :)

مژگان ❤😻
۳۱شهریور

خب اولین روز‌ دانشگاه رو رفتم. البته بیش‌تر نیمچه روز بود چون کلاس اول حدود یک ربع استادش حرف زد و کلاس کنسل شد چون پنج تا بودیم فقط . فعلا نمیشه نظر داد اما دانشگاه خوبی بوده تا اینجا. البته اول صبح حراست بهم گیر داد و فقط به ترم اولیا بیش‌تر گیر میداد که مثلا گربه رو دم حجله بکشه که البته من بهش گفتم چرا به اونا که مثل من خط چشم داشتن چیزی نگفتی که کم آورد و گذاشت برم البته به شرط اینکه دفعه دیگه که میام دانشگاه جوراب پام  باشه.بالاخره بعد از مدتها یک مطلب(که مربوط به محیط دانشگاه و یک روز در دانشگاه باشه)به دسته‌بندی “دانشگاه” اضافه شد. 

بعدش هم امتحان زبان فاینالم رو دادم که خوب بود خداروشکر و بعد هم کمی خرید کردیم و رفتیم فست‌فود خوردیم ،من مدتیه رژیمم رو رعایت نکردم که انشاا... از فردا رعایت خواهم کرد. 

خب اینم از آخرین روز تابستان جان، هوا چقدرررر پاییزیه و من امروز کللللی حس پاییز داشتم و همش توی کلاس زبان ساعت حدود پنج و نیم شیش حس میکردم هوا تاریکه :0 تابستون بسیار خوبی داشتیم خداروشکر و اینکه یه پست جدا راجع به کتابای تابستون مینویسم. 

سه تا چیز دوست داشتنی امروزم:

+امتحان زبان خوب و ورک‌بوک کاملم :)

+اتد جدید قشنگم :)

+دیدن شیوا :)

مژگان ❤😻
۲۱شهریور

دیروز‌ رفتم ثبت نام دانشگاه. دانشگاه خوبی به نظر میرسه و از دانشگاه قبلی بزرگ‌تر و اینکه قبلا اشتباهی یه جای دیگه رو دیده بودم به جای دانشگاه که خیلی کوچیک بود اما مدتی قبل متوجه شدم اشتباه کرده‌ بودم. خلاصه دانشگاه از اونی که فکر میکردم بزرگ‌تر بود اما نه به اندازه دانشگاه آزاد و البته وقتی رفتم اونجا مشغول به تحصیل شدم میام راجع بهش مینویسم . و بعدش رفتیم نظر سریع چیزایی که میخواستم شامل شلوار مشکی و روسری و لباس برای باشگاه یونی رو از همون پاساژ مریم که اولین جایی بود که رفتم خریدم. 

و سه تا دونات گرفتیم از اون خوشمزه ها و بعدش رفتیم فست‌فودی و بعد هم من رفتم دسته دیدم با دوستم . 

خلاصه که خدایا حسابی شکرت :)

مژگان ❤😻
۱۹شهریور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مژگان ❤😻
۰۴مرداد

دوازدهم مرداد کنکور کاردانی به کارشناسی دارم و این باعث شد که بیام راجع به کنکور کاردانی‌ام بنویسم.

واسه کنکور کاردانی کلییی‌ درس خوندم و برام مهم بود که دانشگاه سمیه قبول بشم که خداروشکر قبول شدم.اون کنکور هم مثل این یکی اواسط مرداد بود و من کل نیمه اول تابستون رو داشتم درس میخوندم. روزای آخر با دوستان میرفتیم کتابخونه و با همدیگه درس میخوندیم و برای ناهارم یک چیزی میگرفتیم میخوردیم ،الان بران خیلی خاطره انگیز شده اون روزا. البته من توی عید و قبل از عید هم برای المپیاد همه درسامو خونده بودم. خلاصه بعد از کنکور ما رفتیم همدان و بانه و توی همدان ریلکس کردم کلی و توی بانه هم خرید :)

ولی این روزا چی؟ اصلا یک کلمه هم برای کنکور نخوندم :) چون که توی اصفهان دانشگاه دولتی کارشناسی ناپیوسته وجود نداره و شهرای دیگه هم که نمیرم برای همین هیچی نخوندم چون احتمالا دانشگاه غیر‌انتفاعی رو که میاریم دیگه :) آزاد هم کسی نیست باهام بیاد و سه تا درس‌های کاردانی رو باید دوباره بخونیم که اصلا خوشم نمیاد از این قضیه. خلاصه که انشاا... از اول مهر میریم دانشگاه مورد نظرمون با شیوا جان :)

مژگان ❤😻
۰۷خرداد

+و بالاخره رفتم کارای فارغ‌التحصیلی رو انجام دادم و گواهی موقت پایان تحصیل رو گرفتم.حالا باید برم ثبت نام دانشگاه برای لیسانس البته هنوز نمیدونم کدوم دانشگاه میخوام برم!

+امروز رفتم پول خرد کنم در بوفه دانشگاه و چشمم خورد به عضو جدید خونواده مزه چیپس:"چیپس با پنیر دودی" و گرفتمش. البته دوسش نداشتم زیاد.

+بین سریالهای "گلشیفته" و "ساخت ایران2" واقعااا ساخت ایران 2 خیلی بهتر و جالب تره با داستان پیچیده تر و جذاب تر و همچنین خنده دار تره .البته گلشیفته داره به مشکلات زنان اشاره میکنه و این خیلی مهمه اما زیاد خنده دار و جالب نیست.به هرحال من بازم سعی میکنم ببینمش فعلا تا قسمت هفتم دیدم.شهرزاد هم که تا قسمت پانزده اومده و بسیار جذابه.

+کتاب اول از مجموعه "انتخاب" رو خوندم و تقریبا خوب بود.احتمالا کتاب دومش رو هم بگیرم و بخونم و بعد تصمیم خواهم گرفت بقیشم بخونم یا نه.کتاب "خاما" همچنان نیمه تمومه و باهاش نتونستم ارتباط برقرار کنم خیلی.

+شنبه رفتیم خرید و یکشنبه کلاس زبان و کمی گردش دوشنبه هم که رفتم دانشگاه و عصر نمیدونم چیکار خواهم کرد :) اینم گزارشات روزانه :)

مژگان ❤😻
۰۷اسفند

امروووز رفتم سراغ سایت دانشگاه که ببینم نمره هارو زدن یا نه،دیدم نزدن تا اینکه شب شیوا توی گروه گفت برین نمره هاتون رو ببینین. اول رفتم توی بخش کارنامه دیدم نمره ای نیست فکر کردم سر کارمون گذاشته بعد رفتم توی بخش اعتراض به نمره(که نمرهای ما اول اونجا میاد)  دیدم که به به نمره ی پروژه رو زدن.... حالا چند شدم؟؟؟ باورم نمیشد.... 18.5🙌🙌🙌🙌🙌🙌 بسیاااار خوشحال و مسرور گشتم. خدایا شکرتتتتتت به شدتتتت. انشاا... که همه ی بچه ها با نمره عالی پاس بشن 😊😊😊😊 همچنین دست اساتید مربوطه درد نکنه، انشاا... موفق و خوب و شاد باشن همیشه :)

البته بعدش رفتیم ببینیم بقیه چند شدن که فهمیدیم هیچکس نمره نداره،ما هم فکر کردیم حتما اشتباهی شده و کلی زنگ و پی ام و اینا تا در آخر فهمیدیم نمره ی دو تا دیگه از بچه ها که استاد راهنمامون یکی بود رو هم زدن و فهمیدیم که خداروشکر همه چیز درسته 😊😊😊 بالاخرهههه راحت شدم از استرس و کار روی پروژه و...  باید یه استراحت حسااابی بکنم :)


پی نوشت: امروز رفتم خرید و تقریبا همه چیزایی که میخواستم رو گرفتم به جز چند مورد کوچیک. شب هم پیراشکی ویژه از "تین دونات" خوردم، به نظرم اونقدر ها خوشمزه نبود اما خب چیز نسبتاً خوبی بود. با این حال هنوز هیچ دوناتی به پای دوناتهای خیابون طالقانی نمیرسه :) همچنین امشب در فیلیمو چند قسمت فصل سه شهرزاد رو دیدم، قسمت پنج هم فردا میاد.

پی نوشت 2: مجدداً خداروشکر میکنم بابت پروژه ام و مجدداً آرزو میکنم همه ی همه هم با نمره های خوب پاس بشن. و کلاً امیدوار همیشه هممون، همه ی ما مردم حالمون خوبِ خوب باشه. انشاا... :)

پی نوشت 3: این نمره دیدنم و خرید و اینا مربوط میشه به روز یکشنبه 6 اسفند ماه اما چون ساعت از نیمه شب گذشته تاریخ هفتم واسش ثبت میشه. 

مژگان ❤😻
۰۵اسفند

امروز روز دفاع بود. من اولین نفر بودم و بدون هیچ پیش زمینه ای که دفاع چه جوری خواهد بود رفتم پاورپوینتم رو ارائه دادم و بعدش وب سرویس و وبسایت رو نشون دادم و در آخر کدهام رو. ازم مرتب میپرسیدن که وجود وب سرویس چه لزومی داره و اینجور چیزها.منم کلی توضیح دادم و در آخر با این جمله فکر میکنم قانع شدن:

"وب سرویس یک url میده که برای insert و کارای دیگه ازش در وبسایت یا اپلیکیشن موبایل استفاده میکنیم و دیگه لازم نیست کد مثلا insert رو مجدداً بنویسیم."

البته ایشاا...  که همینجور باشه. و ایشاا... که هممون با نمره های خوب پاس بشیم.

و مجددا از هرکی این پست رو میخونه میخوام برای پاس شدنمون دعا کنه لطفاً 😊

به امید موفقیت و شادی همیشگی هممون 😊


بعدا نوشت :ظهر روز دفاع که  خوابیدم موقع بیدار شدن احساس کردم سالها از پروژه و دفاع و همه چی گذشته و همه چی ارومه و اینا😊 حس راحتی داشتم البته شاید هم حس این رو داشتم که الان بچه ام و اصلا چیزی از دفاع و...  نمیدونستم 😅 خلاصه حس عجیبی بود و خوب البته. :)

مژگان ❤😻
۰۳اسفند

دیشب رفتیم خرید عید خواهر و شوهرخواهرم. کلییب راه رفتیم و منم برای خودم از پاساژ افتخار بک جفت کفش خریدم و فکر میکنم این دفعه پاساژ افتخار از دفعه های قبلی که اونجا بودم کفش های خوشگل تری داشت.

خلاصه هنوز کمی خرید برای عیدم مونده.

امروز رفتم دانشگاه و واسه پروژه ام نمره ی 9 از دوازده گرفتم ؛نمره ی خوبیه خداروشکر و ایشاا...  که پاس شم و هممون پاس شیم با نمره های خوب :)

مژگان ❤😻
۳۰دی

این ترم یه گروهی داشتیم به مدیریت زهرا توی تلگرام. بعد گزارش کارای سخت افزارمونو میفرستادیم توی گروه میخواستیم آخر ترم همش یه جا باشه بخونیم (البته توی گروه حرفای دیگه هم بودا ولی به دلیل گزارش ها گروهمون برامون مهم بود) . یه روز نمیدونم چی شد من گفتم عه من میخوام مدیر باشم و بعد مدیر شدنم فکر میکنم فاطمه رو از گروه پاک کردم بقیه رو نشد.بعدش رفتم خودم گروه زدم گفتم باید بیاین اینجا. بعد زهرا هم اون گروهمونو پاک کرد.

و به این ترتیب کل گزارش کارامون پرید.

ما :|||||

گزارشای سخت افزار :|||||| 

همه مدیران دوران :||||||||||| 

😀😀😀😀😀 این بود یکی از خاطراتم از این ترم چهار باحال.

امروز امتحان سخت افزار که اخرین امتحان بود رو دادیم. و بعدش رفتیم ذرت مکزیکی خوردیم و هات چیپس از یه کافی شاپای شهرمون که زیاد میریم و خیلی خوبه. دکورشو عوض کرده بودن و بسیار خوب و خوشگل شده البته قبلا هم خوب بود، از مدتها پیش تصمیم داشتیم موقع فارغ‌التحصیلی چهارتایی بریم کافی شاپ که البته چون هنوز همه نمره هامون اعلام نشده و دفاع پروژه هم تموم نشده هنوز فارغ‌التحصیل نیستیم ولی میشیم ایشاا... و برای فارغ‌التحصیلی کافی شاپ هم میریم ایشاا... . :)

مژگان ❤😻