مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۴۶ مطلب با موضوع «دانشگاه» ثبت شده است

۲۰دی

صبح ساعت شیش و نیم پاشدم حاضر شدم و رفتم یونی واسه امتحان آمار. امتحانش نسبتا سخت بود و سوال یک و چهار رو اصلا نمیدونستم چیکار کنم.بقیه سوالارو فکر میکنم تقریبا درست جواب دادم. حالا ایشاا...  که هممون پاس شیم با نمره های خوب.

بعدش اومدم خونه یه قسمت بیگ بنگ رو دیدم و نصف قسمت یانگ شلدون.با اینکه بیگ بنگ خنده دار تره اما من یانگ شلدون رو هم خیلی دوست دارم به دلیل اینکه یه جورایی یک فیلم خانوادگی خوبه به نظرم.و اینکه عاشق جاهایی از فیلمم که خونوادشون غذا میخورن :دی اصلا میخوام هی غذاهای خارجی یاد بگیرم بپزم از وقتی اینارو دیدم 😅

دیگه اینکه عصر باید کارآفرینی بخونم. دو تا فصله. فردا امتحان دارم و بعدشم کل پنجشنبه و جمعه میخوام روی پروژه ام کار کنم.

دلم میخواد برم بیرون و خرید،نمیدونم کی وقت کنیم بریم. در ضمن به زودی کنسرت رضا صادقی توی شهرمون خواهد بود کاشکی برم. 

مژگان ❤😻
۱۶دی

امتحان وب رو امروز دادیم.خوب بود امتحانش. ایشاا... که هممون موفق شیم.

توضیحی زیاد داده بود و این خیلی خوب بود :)

من کلا جلسه اولی که وب داشتیم استاد گفت میخوام درس بدم پیش خودم گفتم بذار برسی بعد درس بده و به این دلیل گوش نکردم به درس. بعد دیگه همینجور تا آخر ترم گوش نکردم اصلا 😅

فیلماشم ندیدم و فقط از رو جزوه های بقیهخوندم.حالا ایشاا... که موفق بشیم همونجور که گفتم. :)

در ضمن امروز اومدم خونه خیلی سردم بود دیدم کرسی گذاشتن مامان اینا.

میخواست سورپرایز بشم ولی خودش لو داد جلومو گرفت گفت کرسی رو نبین😅 میخواست بگه حدس بزن چیکار کردیم 😅عاشقشم ینی.😍😍

الانم زیر کرسی دارم به اینستا گردی میپردازم 😊😊

مژگان ❤😻
۱۲دی

خب خداروشکر بالاخره ورد پرس درست شد و کلا ولاگی که قرار بود بسازیم رو ایجاد کردم.با چهار صفحه مطلب و عکس و یه نمایشگر تصویر در ابتدای وبلاگ کلا چیز خوبی از آب در اومد.

پروژه سخت افزامون هم جواب نداد .هیچ کدوم از گروه هایی که rfid برداشته بودن جوب نگرفتن و قرار شد هر گروه سه تا پروژه بیاره به جاش.توضیح و برنامه و ایناش.بدون اینکه روی برد ببنده.

وب زیاد نخوندم ولی ایشاا... میخونم و هممون خوب میشه نمره هامون :)

خب برم سراغ کارای سخت افزار

مژگان ❤😻
۱۰دی

خب بالاخره امشب رفتیم فست فودی جدیدی که با یه دکور خوشگل باز شده توی شهرمون.

چند باری میخواستم برم و فرصت نشده بود ولی امشب بالاخره رفتیم،من چیز برگر خوردم و بسیار خوشمزه بود و چسبید.کیفیت گوشتش خیلی خوب بود و یه جور بوی دودِ خوب میداد. 

سیب زمینی اش هم نسبتاً خوب بود اما لاغر بود :دی

خلاصه واقعا چسبید بهم :) حالا از غذا گذشته امروز امتحان پایانی مبانی اینترنت رو دادیم و خوب هم بود و همچنین صبح توی دانشگاه بالاخره گیفگام درست شد اما کمی کارای داخلش مونده که چیز خاصی نیست و خداروشکر :) 

دیگه اینکه پروژه سخت افزارمون رو قراره یکم کد نویسی کنیم و تحویل بدیم. البته صددرصد مشخص نیست ولی احتمالاً نصفه تحویل خواهیم داد.ایشاا... که نمره ی خوب بگیریم از سخت افزار هممون.

مژگان ❤😻
۰۹دی

یک سر شلوغی آزار دهنده دارم.امتحان چند رسانه ای فردا رو خوندم اما گیگفا درست نمیشه و از طرفی پروژه ادیوس رو درست نخواهم کرد اما پروژه سخت افزار حتما باید سه شنبه تحویل داده بشه که ما هیچ کاری براش نکردیم.همچنین شنبه امتحان وب داریم که با توجه به کارام فقط اخر هفته وقت میکنم بخونم.

در حال خاضر درگیر ورد پرس هستم.لعنت بهش. 

پ.ن: چرا پروژه های سخت افزار و نهایی ما باید در حد لیسانس باشن؟با توجه به چیزی که از بچه های لیسانس دانشگاه آزاد شنیدم پروژه نهایی ما سطحش از لیسانس ها هم بالا تره :|

مژگان ❤😻
۲۲آذر

خب از دوشنبه بگم تا امروز که چهارشنبه اس.

دوشنبه شب رفتیم خونه عموم و تانیا جااانم رو دیدم :))) کلی ازش فیلم و عکس گرفتم، خیلی دوست داشتنی و جوجوووووئه :*** اولش با تعجب نگام میکرد. بعدش کم کم منو شناخت و میومد بغلم، البته خواهرشو که میدید میخواست بره بغل اون ولی خب بغل منم میموند به خصوص اگر راه میرفتم. جلوی آیینه رو هم دوست داشت. همچنین دستاشو میگرفتم و اون راه میرفت که اینجاش خیلی جالب بود. یه کاریم که میکرد این بود که نشسته بود نزدیک خواهرش و پشتش طرف اون بود بعد من که میگفتم بیا بغلم برمیگشت طرف خواهرش یعنی من میخوام برم بغل این :) و درضمن خودشم به این حرکت شیطنت آمیزش میخندید :) خلاصه که عاشقشم :**

خب حالا سه شنبه :) اولش که دانشگاه بودم و توی کلاس آز گرافیک مشکلی که واسه تصویر سازیم داشتم حل شد و فقط یکم رنگ کردنش مونده. سه شنبه شب هم قرار بود خواهرم رو سورپرایز کنیم واسه تولدش.تولدش 23 آذر بود ولی ما 21 ام گرفتیم.در واقع همسرش سوپرایزش کرد و خونه اونا جشن تولد برگزار شد.خیلی لحظه سورپرایزش جالب بود :) خواهرم میگفت من فکر میکنم یکی تو خونه اس و شوهر خواهرم میگفت نه کسی نیست و یهو چراغا رو روشن کردیم و جیغ و اینا :)

و چهارشنبه که امروزه ؛نیم ساعت زودتر راه افتادیم  و وقتی رسیدیم دانشگاه بدو بدو بوم های کسب و کارمون که فکر میکردیم باید آماده باشن رو درست کردیم توی کتابخونه، بعد رفتیم سرکلاس و متوجه شدیم باید بریم توی نمازخونه.خلاصه رفتیم دیدیم همه دارن بوم های خلاقانه درست میکنن و ما همینجوری چسبوندیم.من که شخصا اصلا فکرشم نمیکردم باید خلاقیت به خرج داد توی ساختش و فکر میکردم باید همینجور ساده دقیقا به همین فرمت و بدون هیچ تغییری باشه. خلاصه شروع کردیم سرچ و فکر واینا تا نهایتا شکل کپسول انیمیشنی کشیدیم در قسمت های مختلف بوم و استیکی نوت هارو به شکل دایره درآوردیم و از این کارا.

یه بومی که خیلی به نظرم جالب بود بوم یه گروه از دانشجوهای طراحی دوخت بود که  لباسهای کوچولوی کاغذی درست کرده بودن چسبونده بودن به بومشون.

خلاصه خیلی چسبید این کاردستی درسته کردنه و اون تولده و اون تانیائه :)ایشاا... هممون همیشه خوش باشیم :) الانم میخوام یکم توی نت باشم و بعدم بخوابم با اینکه زوده ولی تا پنج سرکلاس بودم توی دانشگاه و خوابم میاد :) 

پ.ن:خدایا شکرت برای همه چیز :) 

پ.ن۲:قالب جدیدم مبارک :)

مژگان ❤😻
۱۱آذر

دیشب به خاطر سوزش گلو ساعت سه و خرده ای بیدار شدم و تا الان که نزدیک هفت شبه بیدارم.البته احتمالا تا ساعاتی دیگه هم بیدار خواهم موند چون زوده بخوابم.

امروز امتحان میانترم وب داشتیم و تقریبا خوب بود و البته کمی سخت از چیزی که فکر میکردم باشه.حدود دو ساعت سر جلسه موندم! و البته جزو اولین هایی بودم که برگمو دادم.خلاصه فکر میکنم به جز بعضی جزییات امتحانم رو خوب دادم.حالا امید به خدا ببینیم چی میشه. 

بعد از امتحان از مدیرگروهمون پرسیدم وب سرویس خوبه برای پروژه که گفتن بله و بعد رفتیم پیش استاد راهنمامون برای پروژه و بهش حرفای مدیر گروه رو گفتم.قرار شد علاوه بر وب سرویس یک وبسایت برای ادمین هم درست کنم که محصولات رو از لون طریق وارد پایگاه داده کنه.استاد راهنمامون خداییش خیلی بهمون کمک میکنه ایشاا... موفق باشه همیشه. 

ایشاا... از فردا حسابی روی پروژه و پایان نامه ام وقت میذارم.

و بعد اینکه اومدم خونه بالاخره بسته پستی مانتوی مرواریدی ام اومد.از عکسش خوشگل تر بود و بسیار دوستش دارم :) و یه چیز دیگه اینکه خیلی خودمو بیشتر دوست دارم، خیلی قدرخودمو بیشتر میدونم خداروشکر. و اینکه شیوا رو هم بیشتر دوست دارم.دوستمه خب :)

عنوان نوشت: آذر بسیار بسیار ماه خوشگلیه.خواهرجانمم که تو این ماه به دنیا اومده و به خوشگلی این ماه افزوده :) 

پ.ن:خدای جان شکرت :)❤

مژگان ❤😻
۱۱آبان

این هفته هفته ی شلوغی بود.حتی دوشنبه و پنجشنبه که روزای تعطیلم هستن مشغول کار روی پروژه بودیم.البته فعلا مراحل خیلی ابتدایی هستیم.بالاخره امروز که پنجشنبه هست گزارش مربوط به اتصال اندروید و sql و همچنین پروسیجر هارو آماده کردیم.عصر باید کارهای آز گرافیکم رو انجام بدم که برای نیم ژوژمانه و شامل کارت ویزیت،روتوش و رنگی کردن عکس سیاه سفیده. فردا هم باید فیلمهای مربوط به اندروید رو ببینم.شاید کمی وب هم بخونم.

و همچنین باید چند تا ایده برای درس کارآفرینی جور کنیم که شاید بعدا یکیشون ب ه مرحله اجرا برسه ایشاا... 

خیلی خیلی دلم میخواد برم بیرون اما فکر نمیکنم حداقل امروز وقتی پیدا کنم. الان میخوام برم نماز بخونم،قهوه بخورم و برم واسه انجام دادن کارهای آز گرافیک. فعلا :)

مژگان ❤😻
۰۹آبان

این روزا اغلب سرم خیلی شلوغه، گاهی اونقدر که اصلا یادم میره وبلاگی هم دارم! 

سرگرم پروژه اصلی و پروژه های سایر درسها هستم،به خصوص اولی.الان توی کتابخونه دانشگاه هستیم و قراره بعد از ناهار روی پروژه کار کنیم،اتصال sql به اندروید و وب سرور و پروسیجر و... همچنین باید گزارش بنویسیم راجع به کارهامون برای پروژه. 

همچنان کلی خرید دارم! از مانتو گرفته تا لباس مجلسی و چند تا لوازم آرایشی و...بیرون هم خیلی نمیرم اما وضعیتش بد هم نیست! فقط میخوام کمی بیرون رفتنم رو زیاد تر کنم.

خب دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه. فعلا ای وبلاگ عزیز من :)

مژگان ❤😻
۰۳آبان

کتاب یک به علاوه یک بالاخرهههه تموم شد.خیلی طول کشید. به علت درسا و تنبلی و... کتاب خوبی بود.اون سفری که داشتن بع نظر کمی طولانی می‌رسید اما به هرحال خوب بود.حال ندارم بیشتر توضیح بدم چون دانشگاه بودم و کمی خسته ام و خوابم میاد اما حالم خوبِ خوووبه :) پرانرژی و شادم خداروشکر. 

امروز توی دانشگاه کتاب غرور و تعصب رو خریدم و کلی هم خندیدیم با دوستان و کلاس آمارم هم تشکیل نشد در نتیجه زودتر برگشتیم.چقدر شبا توی اتاق گرم و نرم خوابیدن خوبه :) ایشاا... که هممون همیشه جای گرم و نرم [تابستونا خنک 😀] در کنار خونواده ها و عزیزامون با تن سالم و شاد و با انرژی و اینا داشته باشیم :)

مژگان ❤😻
۰۱آبان

امروز دامادمون خونمون بود و شب هم رفتیم حلقه اش رو سفارش داد پلاتین بسازن.

هنوز کتابم رو تموم نکردم. خیلی سرم شلوغ بوده.به خاطر عقد و خرید و اینا.و همینطور کلی کارای دانشگاه و پروژه ها و این چیزا. آز گرافیک دوتا کار ازمون خواسته بود که من یکیشو فقط انجام دادم. خریدای سخت افزارم انجام ندادیم.

یک پایان نامه مربوط به پروژه نرم افزاری که قبلا دانشجوها انجام دادن از کتابخونه دانشگاه گرفتیم و باید بررسی کنیم برای اینکه بدونیم چه جوری باید گزارش پروژه رو کاملا درست بنویسیم.همچنین باید جداول مربوط به پروژه رو ایجاد کنیم.

و امیدوارم پروژه مون خوب بشه و ترم خوبی هم داشته باشیم :)

مژگان ❤😻
۲۶مهر

این روزا خیلی سرم شلوغه.پروژه های زیاااد و درس و... آز گرافیک صد تا پروژه میده، پاورپوینت کارآفرینی و چند رسانه ای، پروژه های چند رسانه ای،گزارش کار سخت افزار و...


امروز ساعت چهار که از دانشگاه برگشتم کلی کار داشتم که باید توی لپ تاپ انجام میدادم. صد جور اینستال و آن اینستال. اخرشم بازم واسم کار موند.برنامه ریزیم رو هم بالاخره نوشتم توی کاغذی که در سایت رنگی رنگی پیدا کردم و پرینت گرفتم.


امشب مامانم واسم کتاب جزء از کل رو خرید.با توجه به چیزی که ازش خوندم به نظر میرسه کناب خوبی باشه.هرچند من هنوز کتاب یک به علاوه یک رو تموم نکردم.وقتی اسم این کتاب میاد یاد بستنی قهوه می افتم از بس تو مدت خوندنش بستنی قهوه خوردم :)


این روزا سعی میکنم خیلی انرژی مثبت بیشتری داشته باشم و همچنین خودم رو خیلی بیشتر دوست داشته باشم :) ایشاا... که حال هممون خوب باشه و همیشه و خداروشکر برای همه چیز :)


پ.ن: اینو دیشب نوشتم ولی ثبت نمیشد.

مژگان ❤😻
۲۲مهر

گزوه دوستانه ای که داریم رو دوست دارم.من و شیوا و زهرا و فاطمه.با اینکه اولش به نظرم به هم نمیخوردیم. اما کم کم مچ شدیم.اول با زهرا. و از ترم پیش با فاطمه.خیلی جور شدیم و خیلی بهمون خوش میگذره خداروشکر :) شوخی ها و کدای مخصوص به خودمونو داریم :) که شایدم لوس و بی مزه باشن اما کلی ماهارو میخندونن. مثل اینکه امروز متوجه شدیم زهرا به همه پرسنل دانشگاه سلام میکنه و تصمیم گرفتیم به نشونه اعتراض هی به همدیگه سلام کنیم و احوالپرسی :دی یا اینکه اون روز پشت ترافیک یه اقایی هی میزد توی سر ماشینش و اولش همه خندیدیم ولی یکم بعدش متوجه شدیم این قضیه برای فاطمه خیلییییی خنده داره و خیلی خیلی خندید :) و از اون به بعد من گاهی همون حرکت رو توی هوا انجام میدم و فاطمه کللللللی میخنده:دی

دلم میخواد این دوستای عزیزم توی دوره کارشناسی هم باهام باشن.هرچند اون موقع احتمالا باید بزرگترانه رفتار کنیم و همچنین فضای دانشگاه ممکنه با دانشکده کوچیک فعلیمون فرق داشته باشه اما به هرحال یه جورایی میتونیم دیوونه بازی هامون رو حفظ کنیم :)


مژگان ❤😻
۱۹مهر

خب الان وضعیتم اینجوریه که به خاطر خیس بودن موهام [ناشی از حموم رفتن] سردمه و زیر پتو هستم اما در این وضعیت دارم بستنی میخورم :) بستنی قهوه ی کاله.خوشمزه س.

ساعت شش از دانشگاه رسیدم خونه و کمی خسته ام.دلم میخواد کتاب بخونم و البته نت گردی که اگه اولی انجام نشه دومی حتما خواهد شد!  فردا هم جلسه ی پروژه داریم که قراره استاد جدید رو ببینیم و برامون یه سری چیزا راجع به پروژه توضیح بده. بعدش هم کلی کار دارم از قبلی دیدن فیلمای وب،پروژه و آماده کردن اسلاید های ارائه درس کارآفرینی و چند رسانه ای.کارت پستال درس آز گرافیک رو هم درست کردم.

گفتم کارآفرینی یاد این افتادم که از کلاسش بگم.استادش اینجوریه که تصمیم گرفته متد جدیدی در پیش بگیره و طبق سرفصل هایی که خودش آماده کرده درس بده.پاور پوینتی که آماده کرده رو میذاره و از روش درس میده و بعصی صفحات رو ازمون میخواد خودمون بخونیم برای خودمون و همچنین جزوه هم کم میگه. خیلی از خلاقیت و کارآفرینی برامون میگه و خودشم کارافرین هست.خلاصه ترغیب شدم که منم یک کارآفرین باشم! وقتی به این فکر میکنم که پس از تموم شدن درسم سر کار نرم یه جورایی احساس مفید نبودن بهم دست میده.حالا ببینیم خدا چی میخواد دیگه :)

در ضمن اینم بگم که درسای چند رسانه ای،آز گرافیک و اینترنت خیلی ساده هستن.حداقل الان.البته اساتید محترمه این دروس کلی پروژه ازمون میخوان و همینطور ارائه. 

به هرحال شاید آخرین ترمی باشه که چهارتاییمون (من و شیوا و زهرا و فاطمه) توی یک دانشگاه درس میخونیم.شاید هم نباشه و برای لیسانس هممون بریم یا دانشگاه.امیدوارم که این طور باشه اما به هرحال دلم میخواد از این روزها به عنوان اخرین ترمی که توی دانشگاه سمیه هستیم خیلی استفاده کنم و ایشاا... خیلی بهمون خوش بگذره :)

مژگان ❤😻
۱۱مهر

سخت افزار و آز گرافیک رو دوست دارم :) در کلاس سخت افزار برنامه مینویسیم و ال ای دی و مقاومت و...  روی بِرِد بُرد میبندیم و کارای جالب انجام میدیم :) در کلاس آز هم قراره کلی چیزای جالب با فتوشاپ یاد بگیریم و نهایتا پروژه داشته باشیم و ژوژمان،چیزی که فکر میکردم هرگز نخواهیم داشت :) پروژه مون هم هنوز مشخص نیست چیه فعلا ایده هامون رو دادیم،ایده هایی مثل زیر لیوانی،آباژور، گارد موبایل و... 

و بالاخره اتاقم رو مرتب کردم :))) البته نه کاملا اما کار تمیز کردن اکثر قسمت های اتاقم رو بسیار با دقت انجام دادم. مهم تر از همه کمدم بود که خودم رو از شر کلی لباس و شلوار تنگ یا کهنه خلاص کردم و کلی کمدم باز شد که حس بسیار خوبی داره :) و کلی لباس و شلوار جدید کشف کردم که هرگز نپوشیدم.چوب لباسی مملو از مانتو ام هم تا حدی خلوت شد و میز ارایشم رو بسیار تمیز کردم و جاش رو با حاای سابق میز کامپیوترم که الان بیرون از اتاقمه و قراره فروخته بشه عوض کردم.نهایتا زیر تخت که بسیار کثیف بود رو تمیز کردم و الان فقط مونده خریدن یک میز کامیپوتر که وسایل میز قبلی و همینطور لپ تاپ رو بهش منتقل کنم.

مژگان ❤😻
۰۲مهر

خب امروز هم رفتیم دانشگاه و کلاسهای چند رسانه ای و مبانی اینترنت داشتیم.

هردوشون یک استاد داشتن.بعد از دانشگاه کمی خوابیدم،نماز خوندم و بعد کتاب پیش از ... رو خوندم.بعدش هم یکی از فیلمهای asp رو دیدم.نهایتا الان قصد دارم نماز و زیارت عاشورا بخونم و بعدش هم کتاب و منتظر بشم برایخوردن شام خوشبو (و احتمالا خوشمزه ) که بوش داره میاد :) شام مرغ هست که داره توی فر پخته میشه.

و همین :)

مژگان ❤😻
۰۱مهر

اول مهر... یک روز خاص :) خب بالاخره اولین روز دانشگاه در سال تحصیلی جدید رو رفتیم.کلاس وب داشتیم و کمی طولانی تر از معمولش بود ؛به علت اینکه استاد میخواست یک سری مطالب کم اهمیت رو بگه و تموم کنه قضیه اش رو.من در کل کلاس توی نت بودم یا کلاً سرم توی گوشی بود و بالاخره یه کاری به جز گوش کردن به درس انجام میدادم :) بچه ها از کلاس فیلم گرفتن و بعدا ازشون خواهم گرفت.در حین کلاس شیوا یک لباس خوشگل که از مشهد برام به عنوان سوغاتی آورده بود بهم داد :) بعد از کلاس هم مدتی بیکار بودیم تا کلاس بعدی شروع بشه که گفتن چنین کلاسی تشکیل نخواهد شد و بالاخره برگشتیم خونه.

وقتی رسیدم دیدم بسته ی پستی حاوی کتابهام رسیده و نخستین صفحه کتاب "پیش از آن که بخوابم" مزین به امضای مترجم اثر هست :) اون یکی کتاب رو هنوز ندیدم.

بعدش یک قسمت از مجموعه فیلمهای asp رو دیدم.و الان هم میخوام کمی توی نت باشم و برم کتاب بخونم :) همچنین قصد دارم آخر هفته اتاقم رو به یه تمیزکاری مفصل مهمون کنم :)

مژگان ❤😻
۲۹خرداد

خب بالاخره امتحانات تموم شد.امتحان اصول رو امروز دادیم و نمره ش هم اعلام شد که من 15 شدم. راستش فکر میکنم حداقل یک نمره بیشتر باید میشدم!  ولی مطمئن نیستم. اما درمورد الکترونیک حسابی شک دارم.تا جایی که یادمه امتحانم رو بهتر از اونی دادم که نمره ام دوازده و نیم بشه.به هرحال هرچی بود تموم شد و راحت شدیم :)

 و اینکه کتاب "پیرزنی که..."  هم بالاخره چند دقیقه قبل تموم شد.اخرش جالب بود ودر کل بد نبود اما خوب هم نبود.یعنی من دوست نداشتم. راجع به یه سری افراد پیر که چند تا سرقت انجام میدن و به شرایط آسایشگاه سالمندانی که داخلش هستند معترضند و... 


+نمره ی 18 مباحث خیلی چسبید :) خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۸خرداد

الکترونیک رو شدم 12.5. برخلاف تصورم.احساس میکنم امتحان رو نسبتا خوب داده بودم و سه چهار نمره هم از میانترم و حضور غیاب و اینها داشتم. به هرحال آزمایشگاهش رو هم 18 شدم که خوبه به نظرم.امروز هم امتحان پایگاه دادیم و فقط اصول مونده که فردا خواهیم داد.

یک لیست درست کردم از کارهایی که قراره تابستون انجام بدم.نمیدونم چقدرش رو انجام میدم ولی خب به نظرم لیست نسبتا خوبی شد.شامل یک سری کارهای داخل و بیرون از خونه. باید چند تایی فولدر فیلم از دوستام بگیرم که کارهای داخل خونه م زیاد بشه!  کلاس خاصی نمیخوام برم ولی کمی به کلاس آواز -که خواهرم بهم پیشنهاد داد- فکر میکنم. 

مژگان ❤😻
۲۵خرداد

+فقط دو تا امتحان دیگه باقی مونده. پایگاه و اصول. نمره های شبکه و زبان ماشین رو هم زدن. 

شبکه رو 17.75 آزمایشگاهش رو 18.5 و زبان ماشین رو 13.5 شدم؛چون که ابدا از درسش خوشم نمیاد و نخوندمش. واقعا خوشم نمیادا.به هرحال این درس سه واحدی کلی معدلمو کشوند پایین. البته هنوز چیزی مشخص نیست. 

سایت ناد خرابه و تا شنبه نمره ای رو نخواهند زد.خیلی خیلی منتظر نمراتمم. امروز هم امتحان دانش دادیم که مثل همیشه استاد جان سوالات آسونی داده بود و فکر میکنم همشو درست نوشتم. اگر اینطور باشه با توجه به اینکه میانترمم.0.25 کم شدم احتمالا و ایشاا... این درس رو بیست خواهم شد :)))) آخرین بیستی که گرفتم مربوط میشه به زبان در ترم یک!

+این روزها اینجوری میگذره که درس میخونم و یک و شاید هم دوباره درس رو دوره میکنم.در وقتای آزاد "طبیعتا" توی تلگرام و اینستا و وبلاگ ها و...  میچرخم و کمی هم کتاب میخونم. لازم به ذکره که هنوز کتاب "پیرزنی که..."  تموم نشده.

البته چند باری هم پیش اومده تنها بیرون رفتم واسه خودم کمی توی خیابونا چرخیدم. یا کمی خرید کردم و اینها.مثلا یه دستبند واسه تولد شیوا جان خریدم و اون هم قبلش یه دستبند واسم خرید که بندی شبیه مروارید ریز داره و یک بند طلایی هم بهش وصله و اتفاقا چنین چیزی رو دوست داشتم و میخواستم بخرم. روز امتحان مباحث یعنی دوروز بعد از تولدم هدیه م رو بهم داد و من بهش گفتم که منم میخواستم واسه تو دستبند بگیرم! گفت خب تو که همینو نمیخواستی بگیری، پس میتونی همون دستبند رو بگیری.منم دسبتند مورد نظرم که چند تا رشته ی صورتی هست رو واسش گرفتم و در روز تولدش که امتحان زبان ماشین داشتیم بهش دادم.

+خداروشکر پریشب توفیق خوندن دعای "جوشن کبیر"  رو داشتم و ایشاا... بقیه شبهای قدر هم توفیقش رو داشته باشم و داشته باشیم.

 امیدوارم که توی این شبها تقدیر عالی واسمون نوشته بشه.من یکی که مطمئنم روزای خوبی در پیش خواهم و خواهیم داشت ایشاا...  . 

مژگان ❤😻