مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
۱۸اسفند

خوشحالی یعنی برف امروززززز :)))))))

وای که چقدر قشنگ بود هر چند کم بود و ننشست روی زمین اما عالی بود. خدایا شکرت.
دیگه اینکه مجله جدید دانستنیها رو خردیم که بخونم از بس که عالی این مجله.
برم بخونم . 
مژگان ❤😻
۱۶اسفند

من از سه‌شنبه یه کوچولو احساس سرماخوردگی داشتم و چهارشنبه هم خیلییی حس خواب‌آلودگی داشتم برا همین دوتا کلاس اولو موندم فقط . امروزم اصلا نرفتم. اما خب بیکار نبودم و پنج صفحه درس هست زبانو خوندم و برنامه نویسی جاااان هم کار کردم. 

دیگه اینکه کتاب “هالیوود” تموم شد. پروسه نوشتن و به فیلم تبدیل شدن فیلم‌نامه ای توسط بوکفسکی بود. به نظر من که چیز خاصی نبود کلا. البته اینم بگم قبلا خونده‌ بودم جایی کتابای این نویسنده دچار سانسور شدید میشن و شاید این چیزخاصی‌نبودنه به همون علت سانسور باشه. 

کتاب “دنیای سوفی” هم چند روزی بود شروع کرده بودم و امروز بیشتر خوندم ازش. یه کتاب دیگه هم دارم میخونم که کوچیک و روانشناسیه. اسمشو یادم نیست بعدا مینویسم.

چه جالب چند روزی بود میخواستم چک کنم ببینم دوره مثبت اندیشی تموم شده یا نه، امروز که قطعی اومدم راجع بهش بنویسم دیدم عه امروز تموم میشه ، خب در واقع من موارد دوره رو هر روز انجام ندادم و خیلی کم انجام دادم به جز با خدا حرف زدن که سعی کردم بیشترش کنم و موفق شدم خداروشکر. به هرحال این دوره برای من فوق‌العاده بود. عاااالی :) خیلی حس بهتری گرفتم. خدایا شکرت :) 

شاید یه پادکست گوش بدم الان :)

چه زندگی خوبی ، چه خدایی دارم :) خدایا شکرت :))))))))))

مژگان ❤😻
۱۳اسفند

من سه تا چیز سفارش دادم دیروز، حالا نمیدونم راجع به تقویم رنگی‌ نگی ۹۸ چیزی نوشتم یا مه ولی اون که به دستم رسید و عاشقشم :) به جز اون دیروز ریمل کاتریس ولولت، گارد پلنگی و یه کیف زرد برای عیدم سفارش دادم. در کمال تعجب ریمله امروز به دستم رسید، از سایت ویترین خریدمش. یه بار زدم بدون ارایش، مژه هامو بلند کرد بیشتر و یکم حجم داد. کلا بد نبود اما به اون خوبی که با توجه به تبلیغش توسط یه بلاگر انتظار داشتم نبود. حالا باید یه بار با ارایش امتحان کنم ببینم چه جوریه. اگه خوب نبود شاید دفعه بعد دوسه یا میبلین مشکی بگیرم. 

کمدم مرتب کردم دیروز اما نه کاملا. شاید امروز یکم درس بخونم. و فعلا همین :)

 

پی‌نوشت: آهان اینم بگم که رفتیم شاهین‌شهر اما کیف زرد پررنگ اونجوری که میخواستم گیرم نیومد دیگه اینترنتی پیداش کردم خداروشکر .انشاا... که خوب باشه رنگ و جنس و مدلش :)

مژگان ❤😻
۰۸اسفند

+دیروز دوستم شیوا به مناسبت روز مهندس [در اقدامی کاملا سورپرایزانه] بهم یه ماهی کوچولو که تو یه تنگ کوچولو هست داد :) خیلی خوشحااال و سورپرایز شدم و منم برای جبران براش یه لاک خیلییییی خوشگل که خداروشکر خیلی دوست داشت خریدم، انقدر خوشگله که میخوام یکی هم برای خودم بخرم [ فعلا اونی که خریدم اخریش بود] . 

+امروز من رفتم پای تابلو دوبار :) یه بار اثبات یه چیز تو ریاضی مهندسی و یه بار یه برنامه اسمبلی تو برنامه سازی سیستم. یه برنامه هم یکی دیگه رفت اما اخرش با چیزایی که من گفتم برنامش درست شد و اخری هم نوشتم اما قرار شد جلسه بعد جواب داده بشه. خدایا شکرت که دانشجوی خوبی بودم امروز :)
+پریروز رفتیم پاساژ افتخارو بعدش هم مجتمع پارک و اوسان تا من خریدم رو تکمیل کنم. البته اخرش کیفم موند چون کیف زرد پررنگ خیلی نبود و همون تعداد کم هم من دوست نداشتم مدلشونو. نهایتا شاید برم شاهین شهر یا یه مغازه توی اوسان که بسته بود اما کیف زرد داشت :) 
+امروز برنامه نویسی شی گرای دوست داشتنی هم داشتیم که البته مباحثش تا اینجا که تکراریه اما این چیزی از دوست داشتنی بودنش کم نمیکنه و البته من که خیلی چیزی بادم نمونده و داره واسم یاداوری میشه چون این مباحثش مال ترم مهر سال ۹۶ بود. برم ببینم این ویژوال استدیو ۲۰۱۷ بالاخره نصب میشه یا نه :)
مژگان ❤😻
۰۵اسفند

خدایا شکرت :)❤️

امروز رفتم خرید برای عید از نظر، کیف و کفشم موند که رفتیم افتخار بسته بود به زودی میرم ایشاا... میگیرم. یه کرم ابرسان هم گرفتم و یه کرم دور چشم. 

جمعه هم خونه مامان بزرگ جانم بودم ؛ برام سه جور فذا پخته بود: قیمه، فسنجووون، ماهی. که البته من دیگه حا نداشتم ماهی بخورم :) با هم حرف زدیم و فیلم دیدیم و اینا. اخرم خاله‌ام اومد من دیگه برگشتم. خاله‌ام هم برام چیپس اورده بود و میگفت چون ساده دوست داری ساده گرفتم :) البته من قبلنا فقط ساده میخورم الان طعمای دیگه هم میخورم. مامان بزرگم بهم میگه برات پیسکی(یا یه همچین چیزی ) خریدم ، گفتم چیه گفت همینا که همه میخورن، دوریه! اخرش معلوم شد منظورش پیراشکی بوده :))))

مامان بزرگ جونم نفس منه :*

 

مژگان ❤😻
۰۲اسفند

بالاخره بعد از حدود پنج هفته دانشگاه نرفتن از سه‌شنبه این هفته یعنی ۳۰ بهمن رفتیم دانشگاه. یعنی کلی از دانشگاه قبلی یاد کردم که هفته اول بهمن کلاسا تشکیل میشد و مهر هم هفته دوم. اینجا هفته سوم بهمن تشکیل شد اونم بعضیا هنوز نیومدن :) 

درسامون ایناس: معماری کامپیوتر که فعلا درسای مدارمنطقی رو میگه و زیاد دوست نداشتم اما امیدوارم و فکر میکنم بهتر خواهد شد، امار و ریاضی مهندسی خوب بودن تا الان [که یک جلسه بوده] . شیء گرا که برنامه‌نویسی عزیزمه و خیلی دوسش دارم، برنامه‌سازی هم فکر میکردم برنامه‌نویسیه اما نیست و درواقع سطح ارتباط با سخت افزار وایناس تا جایی که فعلا میدونم، بعدا بازم راجع بهش مینویسم. آز مهندسی که کار با رشنال رز هست و اندیشه و طراحی الگوریتم هم خوبن. دیگه چی؟؟؟ آهان جلسه اول انقلاب رو نرفتم اما با استاد عزیز و دوست‌داشتنی‌ای هست. 

این ترم بیشترْ درسا تخصصی شدن و پروژه و اینا خواهیم داشت و منم که هیجان زده‌ام به خاطرشون به خصو‌ووص برای شیءگرا . 

الانم یکم خسته‌ام چون تا چهارربع کم کلاس بودم اما با این‌حال کتابخونه اتاقمو مرتب کردم کاملا و خیلی خوشحالم از این بابت، بالاخره دارم اتاق‌تکونی میکنم :) 

دیگه اینکه کتاب هالیوود رو هم شروع کردم پریروز فکر کنم. الان یکم شاید درس بخونم به خصوص ریاضی مهندسی.

 

خدایا شکرت برای رشته دوست داشتنی‌ام :) و خدایا شکرت که هستی و خدایا شکرت برای همه چیز :)

لطفا حال همه هممون همیشه همیشه خوب باشه :) و ممنونم که حالم خوبه :)

 

پی‌نوشت: قالب جدیدم مبارک :) زرد دوست داشتنی :) 

مژگان ❤😻
۲۹بهمن

کتاب “زندگی پیش رو” الان تموم شد. در واقع نسخه صوتی بود که من گاهی اوقات موقع گوش کردن تمرکزم رو از دست میدادم برای همین بعضی جاها رو درست متوجه نشدم. کلا به جز اینکه خوبی کتاب صوتی اینه که میشه در حین انجام کارای دیگه بهش گوش کرد(مثلا امشب موقع اتو مو بهش گوش کردم) خیلی نمیتونه گزینه مناسبی برای من باشه چون که درست بهش گوش نمیدم و حوصلم میره و بهش دقت نمیکنم . و اینکه گاهی فکر میکنم کنده سرعت خوندن که البته این مشکل به لطف اپ دکیومنت و قابلیت دو برابر کردن سرعت پخش حل شد. 

⛔️خطر اسپویل کتاب ⛔️

اما مهم‌ترین بخش این کتاب : 

باید دوست داشت. 

مژگان ❤😻
۲۷بهمن

پادکست معتاد از استرینگ‌کست درباره اینا بود: اول گفته شد در گذشته تنها اهداف انسان زنده موندن و بچه دار شدن بوده اما به علت تنبلی ادما این کارا رو انجام نمیدادن به همین دلیل سیستمی در مغز ایجاد شده برای ایجاد لذت پس از انجام اون کارها. تعریف اعتیاد هم اینه: انجام کاری غیرقابل کنترل و با اجبار. بعد گفته شد یک جا در مغز هست که سامانه کناره ای معز نام داره و مسئول پاسخ رفتاری و احساسی ماست و سیستم پاداش مغزه در واقع. با دریافت اطلاعت پیام رسان عصبی منتشر میکنه که به نورون ها میرن . بعضی از پیام رسان ها نورون رو هیجان زده میکنن و بعضی ریلکس . یه گروه هم هستن به نام دوپامین که مغز به منظور جایزه برای ما ترشح میکنه تا کاری رو تکرار کنیم. مثل غذا خوردن موقع گرسنگی. 

مواد مخدر برای هدف قرار دادن دوپامین هستن یا خودشون پیام رسان میشن یا نظام پیام رسان رو مختل میکنن مثلا کوکائین باعث ترشح دوپامین زیاد و درنتیجه حس لذت زیاد میشه و مغز اون دوپامین های مصرف نشده رو از بین میبره و بعد نورون ها با کمبود دوپامین مواجه میشن و در نتیجه بدن اصرار به مصرف دوباره مواد میکنه و با ایجاد مصنوعی دوباره دوپامین انزیم از بین برنده دوپامین هم بیشتر میشه و بعد هم بدن دیگه قادر به تولید دوپامین نیست به جز مصنوعی. و گیرنده هایی مسئول کنترل رفتار اختیاری کاری انجام نمیدن و این باعث اعتیاد میشه.

بعد به این اشاره شد که در بعضی کارهای روزانه این روند رو داره مثل مواد مخدر و باعث اعتیاد میشه مثل بازی کردن با گوشی.حالا چه جوری میشه ادما رو به بازی معتاد کرد؟دسترسی راحت اونا به بازی و رایگان بودن بازی.

ًو چون که لذت هر چیزی با تکرار کم میشه سازنده ها میان اول مراحل اسون طراحی میکنن تا احساس قدرت به بازیکن بده و بعد از رد کردن کلی مرحله اسون دیگه نمیشه بازی کرد که یا باید پول پرداخت کرد(هدف سازنده) یا صبر‌کرد( اعتیاد بیشتر) . بعد گفته شد پول خرج کردن هم روال عادی نداره در بازیها و مثلا برای خرید قلب باید چیزی به جای پول بدین مثلا سکه های داخل بازی(واحد پولی مخصوص بازی) ، به این کار فاصله گذاری میگن و بعث میشه شنا متوجه نشین چقدر دارین خرج میکنین(مثل کازینو  )

بعد گفته شد چون پس از مدتی احساس شادی با غم کمتر میشه و ادم به حالت عادی خودش برمیگرده طراحان میان خوشی ما رو بالا میبرن تا به بازی برگزدیم مثلا مراحل بیشتری طراحی میکنن و هم اینکه ادم رو درحال بین برد و باخت قرار میدن . و اینکه عادت اینجوری ایجاد میشه: تحریک اولیه ، فرایند و جایزه و دربازیها اینجوریه که میان هر بار با ورود به بازی بهت جایزه میدن و این باعث میشه هی بخوای بازی کنی و میان کاربرا رو چک میکنن اونایی که ببشتر مستعد اعتیاد هستن رو بیشتر بهشون جایزه میدن تا درگیر تر بشن.

در اخر از یه ازمایش گفته شد که در اون به موشی سطلی پر از اب میدادن و سطلی با اب و کوکائین. موشه هم همش دومی رو میخورد و نتیجه گرفته شد موش خودش میخواد بدخت و معتاد باشه اما بعد کسی گفت موش چون بدبخته میخواد معتاد بشه و ازمایشی طراحی کرد که در اون موش با موش های دیگه زندگی میکرد و بازی و این بار هیچ موشی اب و کوکائین رو نخورد و در نتیجه گفته شد ادم اگه ارتباط اجتماعی داشته باشه و بقا خودش دوپامین داره و معتاد نمیشه اما اگر تنها باشه یا شخصیتش توسط گروه اطرافش مورد قبول نباشه به اعتیاد به گوشی یا مواد مخدر یا غذا و... رو میاره.

 

مژگان ❤😻
۲۶بهمن

خدایا شکرت برای دیدن تانیا :)

جمله مثبت امروز:

شادکامی و اعتماد به نفس زیباترین چیزهایی هستند که می‌توانی به تن کنی.

 

پی نوشت: تانیا فامیلشو بلده نصفه بگه :*** بلده بگه از منه و میتونه بگه میخوام و نیخوام :*** به عروسکا هم میگه نی‌نی. بغلش کردم در کابینتو باز کرد و نمک‌پاش های مرغی رو دید و هی میگفت جوجوووو :* یکم دستشوکشید روی سرامیکا و رفت جارو خاک‌انداز اورد و شروع کرد جارو کنه :***  

امروز فقلم تولدشو دیده بود و توی فقلم بابای منم بود، برای همین هی گفته عموووو و زنگ زد عموم به بابام و تانیا با گوشی حرف میزد :*******

مژگان ❤😻
۲۵بهمن

ولنتاین مبارککککک :) مامان عزیزم امشب منم برد فست‌فودی و سورپرایزم کرد :* برام شکلات و خرس گرفته بود و پول هم داخل پاکت بهم داد. خلاصه خیلی حس خوبی بهم داد ، من و مامانم عاشققققق همیم و البته کلا خونوادمون عاشق همیممم مثل همه خونواده ها. خدایا شکرت برای ولنتاین دوست داشتنی ❤️

 

مژگان ❤😻
۲۳بهمن

+من  تا الان یه بار از ماسک و شامپو لورآل استفاده کردم که برای یه بار خوب بود. حالا بازم استفاده میکنم و میگم نظرمو.

 

+امروز رفتم یونی ، نیم ساعتی اونجا بودم کسی نیومد به جز یه نفر ، منم اومدم خونه قرار شد واسه امار بهم خبر بده که گفت اونم تشکیل نشده. این قضیه به شدت منو یاد دانشگاه قبلیمون انداخت (!) که همون هفته اول بهمن کلاسا تشکیل میشد نه مثل اینجا که هفته دوم ترمه و دانشگاه امروز کلیییی خلوت بود. 

 

+کتاب «زندگی پیش رو»رو شروع کردم. صوتیه و خوبه. 

 

+به خاطر بسته سی‌وپنج گیگ سه ماهه ام این روزا خیلییی بیشتر اینستا گردی میکنم و کلی ماسک جدید و چیزای جدید برای زیبایی یاد گرفتم :) امروزم اتفاقی جایی خوندم که میشه گوینده کتاب صوتی شد و من دیدم عالیه من که عاشق کتابم و این کارو خیلی دوست دارم. فعلا تست صدا ایمیل کردم برای  سایت نوار تا ببینم چی میشه. انشاا... که قبول شم :) اگه خدا بخواد البته.

 

همینا :) خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۰بهمن

+خب شاااادی کنینننن، بالاخره کتاب داستان های ماشین تحریر تموم شد :))))) آخیییشششش . خب اول اینکه من از داستان کوتاه خوشم نمیاد بنابراین در کل از این کتاب لذت خاصی نبردم و بالاخره یه روز تصمیم گرفتم در تند ترین حالت ممکنی که میتونم داستان کوتاه بخونم (نه رمان، چون رمان سرعت پیشرفتش بیشتر‌ خواهد بود) بخونمش تا تموم بشه، البته گااااهی اوقات خودم میخواستم بخونمش اما بیشتر بیشتر مواقع فقط برای اینکه تموم بشه و برم سراغ کتاب بعدی(که هنوز انتخابش نکردم) میخوندم. در کل فقط میتونم بگم بد نبود و اینکه  ویژگی متفاوتش این بود که در هر داستان به ماشین تحریر اشاره‌ای شده بود که البته برای من جذابیت خاصی نداشت اما جدید بود، و اینکه یه کوچولو ترغیب شدم به داشتن ماشین تحریر! میتونه جالب باشه نوشتن لیست کارهای روزانه و کارت تبریک با ماشین تحریر ! البته مطمئن نیستم از روی این کتاب میگم.

 

+در حال دیدن وایکینگ ها هستم و باید بگم به هیچ وجه به خوبی گات نیست که انتظار هم نداشتم باشه، بنابراین کند تر از گات پیش میره اما در کل‌ خوبه و البته منو متوجه کرده که خیلی فیلم جنگی و خشن دوست ندارم، البته قبلا هم میدونستم اما به خاطر گات یکمی نظرم عوض شده بود و الان بازم میدونم جنگی دوست ندارم.البته به این معنا نیست که نمیبینم دیگه اینو ، میخوام ببینم اخرش چی میشه.

 

+خب با توجه به سریال بچه مهندس باید بگم که چقدر این فیلمو کشششش میدن، خوبی فیلمای خارجی، حداقل تا جایی که من دیدم، اینه که انقدر ایده جدید دارن که لازم ندارن یه ایده رو تو چند تا قسمت بکشونن برای جذب مخاطب.

مژگان ❤😻
۱۶بهمن

+من دیگه کتاب داستان کوتاه نمیگیرمممممممممم . یعنی این کتاب داستان های ماشین تحریر رو به زور و برای تموم شدن میخونم نه برای لذت بردن و فهمیدن چیزی جدید، اونم چون دوست ندارم کتابی رو ناتموم بذارم. 

البته الان میگم نمیگیرم اما شاید یه روزی علاقمند شدم و گرفتم اما الان که اصلاااااا . 

 

+لیست خرید لوازم ارایشیم هر روز طولانی‌تر و طولانی‌تر میشه.بیشتر هم به خاطر بلاگر های عزیزه که باعث میشن ادم هی بخواد لوازم جدید بخره. واقعا ارایش کردن لذت بخشه ها، البته من موافق استفاده روزانه از کانسیلر و پرایمر و اینا نیستم ، درستشم اینه که روزانه استفاده نشه. 

 

+امروز نرفتم یونی به دلیل اینکه بچه ها میگفتن نمیریم و اینا. خوب کاری هم کردم نرفتم حالشو ندارم. فردا هم شاید نرم.

مژگان ❤😻
۱۴بهمن

امروز رفتیم پاساژ سپاهان و کوثر برای مامانم لباس مجلسی بگیریم که چیزی نپسندید. بعدش رفتین ترنج اسلایدر خوردیم که من زیاد دوست نداشتم از ترنج گرفتیم، کاشکی از قلب سفید میگرفتیم. مامانم البته رفت خان‌شالار ماهی خورد. 

الانم میخوام یکم کتاب‌ بخونم :)

مژگان ❤😻
۰۹بهمن

جمله مثبت خیلی خوشگل امروز: 

در آینه لبخند بزن. هر روز صبح این کار را بکن و متوجه تفاوتی بزرگ در زندگیت خواهی شد.

دلیل شکرگزاری امروز: خدایا شکرت برای خریدن پارچه مانتو عید.

خب برم ورزش کنم و البته بقیه کارای دوره مثبت‌اندیشی هم انجام بدم: قرآن و موزیک مثبت و لطیفه و حرف زدن با خدا جان :)

مژگان ❤😻
۰۸بهمن

خب من بعد از گوش کردن به چند تا استرینگ‌کست میخوام خلاصه هاشونو بنویسم که البته چیزهایی هستن که من ازشون فهمیدم و ممکنه کاملا درست نباشن. 

مژگان ❤😻
۰۷بهمن

امروز رفتیم نظر من یک جفت نیم‌بوت و یک شال گرفتم. خواهرم هم یه کاپشن پف‌دار میخواست که گیرش نیومد حتی توی چهارباغ عباسی. بعد هم رفتیم رستوران بوستان جوجه خوردیم. 

من یک مجله موفقیت خریدم که خیلی خیلی خوب بود، تا الان خیلی از مطلباشو خوندم. منو خیلی زیاد یاد استرینگ‌کست مینداخت از لحاظ آموزنده بودن. دفعه قبلی که مجله موفقیت خریده بودم خیلی وقت پیش بود. 

دیگه اینکه جمله مثبت امروز رو هم از همین مجله پیدا کردم و نوشتم داخل دفترچه. برم شکرگزاری رو هم بنویسم توی پست خودش :)

مژگان ❤😻
۰۵بهمن

امشب دفترچه خوشبختی یک رو کاملا خوندم و خیلی حس عالی‌ای دارم، این جمله از کتاب جنگجوی عشق در دفترچه بود: “ترس و خدا دیگر هرگز با هم معنایی برایم نخواهد داشت، او همیشه مرا دوست داشته است، هنوز هم مرا دوست دارد و همچنان مرا دوست خواهد داشت.”

خدایا شکرت شکرت شکرت برای حس عالی‌ای که دارم :)

 

پی‌نوشت: چند تا استادا نمره هامو بدون اینکه اعتراض بزنم زیاد کردن، هر کدوم نیم نمره، الان نمره های اپدیت شده اینا هستن: مهندسی ۱۸ ، گسسته: ۱۷ ، زبان ۱۸.۵ ، ناگفته پیداست که خیلی خوشحال شدم :) خدایا مرسی کلی برای همه چیزززززز ❤️ دوستت دارم و دوستت دارم .

مژگان ❤😻
۰۵بهمن

با توجه به مطالبی که توی یک پیج اینستاگرامی دیدم تصمیم گرفتم چله یه چیزی داشته باشم و بعد از کمی فکر به این نتیجه رسیدم که دوره فکر مثبت داشتن رو داشته باشم. جالبه این فکر مدت کوتاهی( کمتر از یک روز) بعد از اینکه از خدا خواستم راهی برای مثبت بودن بهم نشون بده اتفاق افتاد، خب خدایا شکرت :) 

موارد دوره: 

+هر روز قرآن خوندن

+هر روز گوش‌ کردن به اهنگهای مثبت

+داشتن افکار فقط مثبت 

+هر روز دیدن یک جمله مثبت و ثبتش در وبلاگ در همین پست

+هر روز خوندن یک لطیفه

+هر روز نوشتن یک چیز مثبت درباره اون روز و تشکر از خدا بابت اون چیز

+هر روز حرف زدن با خدا

خب این دوره انشاا... از فردا شروع خواهد شد و تا ۱۶ اسفند ادامه خواهد داشت. 

خدایا شکرت بابت دونستن این ایده عالی .  

مژگان ❤😻
۰۵بهمن

چالش ده سال قبل !

ده سال قبل من ده ساله بودم و خوب یادمه روز تولد سالگیم خودم و خونوادم کلا فراموش کرده بودیم تولدمه :)))) و البته از وقتی معنای تولد رو فهمیدم فکر میکنم ده سالگی تنها سالی باشه که از دستم در رفته، اینکه فرداش تولد گرفتم یا نه رو یادم نمیاد، ده سالگی پنجم بودم فکر کنم، اینکه چیکارا میکردمبه صورت کلی یادم نیست فقط میدونم همیشه توی کتابخونه مدرسه و برنامه های صبحگاه فعالیت داشتم و رئیس شورا هم بودم ،یه بار دیگه هم سوم راهنمایی رئیس شورا بودم و کلا از خاطره ی اون سالا و بقیه سالایی که تو شورا بودم میتونم بگم مهم ترین ویژگی شورای دانش آموزی (دست‌کم تو مدرسه هایی که من بودم) فرار از کلاس بود. به جز اون توی دبستان و راهنمایی وقتای دیگه هم حسابی به بهونه سرود و غیره و غیره از کلاس و درس فرار میکردم و درسمم بد نبود. البته توی دبستان که بیست بودم همیشه(به جز پایان‌ترم چهارم که ۱۹.۹۳ شدم، هنوزم یادم مونده !)

دیگه از ده سالگیم چیز زیادی یادم نیست، شایدم یادم بیاد اگر فکر کنما اما الان میخوام بخوابم:دی خلاصه که از پست های خاطره اینا خیلی خوشم میاد بعدا بازم مینویسم حتما. فعلا میتونم بگم پست دوستان و دوران خیلی جامعه از خاطرات بنده :)

اهان راجع به عکس هم از ده سال پیش باید بگم دارم اما توی البوم ایناس و الان قصد ندارم برم دنبالش بگردم اما حتما کنار هم میذارم با امسالم چون به نظرم جالب خواهد بود :)

مژگان ❤😻