مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
۰۵بهمن

بعد از مدتها گشتن دنبال بستنی نون خامه ای میهن، امروز با بابام رفتم شاهین شهر و از پنج تا سوپری تونستیم حدود هشت نه تا بخریم :) یکی یه عدد داشت یکی دو تا و یکی دیگه حدود ده تایی که من دیگه به پنج تا از مغازه اخری رضایت دادم. از سه سوپری هم یه بسته ترافل گرفتم و کلی دلمو صابون زدم که خوشمزه‌س اما نبود . 

خلاصه به خاطر پیدا کردم بستینه خیلی خوشحاااالم :) 

خدایا شکرت کلی :)

 

بعدا نوشت: خب بعد از خوردن یکی دیگه از ترافلا میتونم بگم که خیلیم بد نیست و کمی خوبه حتی :)

مژگان ❤😻
۰۴بهمن

الان یه مطلب نوشتم اشتباهی انصراف رو زدم :( 

خلاصش اینکه کرم پودر mq گرفتم که امیدوارم بر خلاف قبلی (کنویس) خوب باشه. میخوام بیشترتر به موها و پوستم برسم که اسکراب و ماسک مرتب استفاده میکنم اما میخوام ماسک مو هم بگیرم. 

دیگه اینکه این ترم میخوام زیادتر درس بردارم و اگه موفق بشم درسایی که میخوامو بردارم ترمای بعدی سبک خواهند بود. 

همه نمره هارو هم زدن که نمره هام اینان : زبان۱۸ ، تفسیر ۱۷، تاریخ ۲۰، مهندسی ۱۷.۵ ، زبان ماشین ۱۹.۷۵، دیفرانسیل ۱۱ ، گسسته ۱۶.۵ ، شیوه ارائه ۱۹.۵  که میشه گفت نمره هام تقریبا خوبه خداروشکر :)

امروزم رفتیم برای مامانم یه لباس مجلسی خوشگل گرفتیم و بعدش رفتیم ناهار کاردو توی ایینه خانه سبد سوخاری خوردیم که من دیگه نمیگیرم چون فقط سیب و فیله‌شو دوست داشتم. میگوشو که اصلا دوست نداشتم بقیشم معمولی بود.خواهرمم پیتزای مرغ خورد که به نظر من بد نبود( واقعا و به راستی باید تستر بشم !🤣) 

اهان راستی فیلم مریخی رو دیدم که خوب بود و سریال the hundred الان فصل دوام، البته فصل یک خوب تر بود به نظر من و کلا درمورد وقتیه که مردم به فضا رفتن به خاطر جنگهای هسته ای و اینکه زمین قابل زندگی نبوده دیگه، تا اینجاش که تقریبا مثل بقیه فیلمای فضاییه، حالا بعد از مدتها تصمیم گرفتن زندانی های اونجا رو که صد نفرن بفرستن زمین تا ببینن زمین قابل سکونت هست یا نه و متوجه میشن مشکل خاصی نیست و قابل زندگیه و حتی کسایی هم هستن که روی زمین زندگی کنن و البته همین افراد روی زمین برای اونایی که از فضا اومدن دردسر درست میکنن و این نقطه تمایز این فیلم با بقیه فیلمای فضاییه، اینکه زمینی ها هستن که مشکل برای ادمایی که میشه تقریبا بهشون گفتن فضاییها مشکل درست میکنن نه برعکس. و بقیه ماجرا ها ، الان اوایل فصل دو هستم و میتونم فعلا بگم بد نیست سریالش.  این پاراگراف که راجع به فیلم و سریال بود رو تو اون مطلبی که انصراف رو زدم ننوشته بودم وگرنه الان کلی خلاصش میکردم احتمالا!

بعد هم خوندن کتاب داستانهای ماشین تحریر خیلی پیشرفت نکرده هنوز.

و همینا :) فعلنی :)

مژگان ❤😻
۲۹دی

وااای کلا اون قضیه بهنر بودن که اینجا و اینجا راجع بهش نوشته بودم رو فراموش کرده بودم، البته نه اینکه دیگه روی بهتر بودنم کار نمیکردم اما یادم رفته بود چیزی بنویسم راجع بهش حالا وقتی دسته بندیش رو یهویی دیدم یادش افتادم. البته الان تصمیم گرفتم جزو دسته چیزای دیگه بذارمش.

توی این مدت با رژیم سعی کردم از لحاظ فیزیکی بیشتر جوری که دوست دارم باشم که خداروشکر خیلیم موفقیت‌آمیز بوده. البته نه اینکه چاق بودم قبلا و اینکه دوست دارم خیلی لاغر باشما نه، فقط کمی اضافه وزن داشتم که کمش کردم و الان هم لاغر لاغر نیستم که من اینجوری دوست دارم. البته هنوزم یه کم رژیم دارم . 

دیگه اینکه برای خودم رو دوست داشتن هم تلاش میکنم و میخوام یه رژیم فکری هفت روزه داشته باشم برای فکرای مثبت که انشاا... این یکی دوروزه شروعش میکنم.

 و قرآن خوندن هم جزو برنامم هست که خیلی دوسش دارم :) 

برنامه خوشگلی(!) هم دارم که زیاد سعی میکنم انجامش بدم. فعلا همینا باشه تا بعد :)

مژگان ❤😻
۲۹دی

دیشب تانیا خونمون بود. بابام زنگ زده بود به عموم و تانیا شنیده بود و هی میگفت عمووو، عَمیددد . بابام هم گفت بیارینش اینجا. 

+بهش گوشیمو دادم سلفی بگیره در همین حین گوشی داشت کاراشو ریکورد میکرد، بعد قطع شد یه مدت همینجور گوشی دستش بود و میبرد بالا من دوباره دکمه رو زدم تا فیلم بگیره که نمیدونم چه جوری فهمید صفحه شکلش عوض شده و هی میگفت نه نههه و گوشی رو داد که درستش کنم :***

+یه شکلات برداشته بود نباید میذاشتیم بخوره ولی هرکاری کردیم نداد بهمون و میخواست بازش کنه، به میانا کفتم ازش بگیر تانیا گفت نه و قایمش کرد زیر بغلش :******* بعد داد من باز کنم براش من نشوندمش رو صندلی و دوغ که خیلی دوست داشت بهش دادم ولی لیوان و دوغ رو زد عقب گفت نه و میخواست شکلاتشو بهش بدم. بعدمن بغلش کردم بردم داخل یخچالو نشونش دادم که یه شکلات دیگه دید و میخواست برداره که خوشبختانه جلوشو گرفتم این بار و حواسشو پرت کردم :) 

+یه کیک بهش دادیم نصفشو گذاشت توی دهنش و یکمش بیرون موند با دستش هل میداد بره داخل دهنش :)))

+دیشب برای اینکه بگه عزیزم ، بهش گفتم این عروسکه به اون یکی داره میگه عزیزم، بعد تانیا هم گفت عسیسممم تازه خودشم وقتی میگه دوق میکنه و با یه حالت خیلیی خوبببب و قشنگی میگه :***

+هنوز یادشه بابام فیلم هاپو بهش نشون داده، گوشی بابامو بهش میده میگه هاپو. فیلم که میاد یا تصمیم میگیره تنهایی بره ببینه یا اینکه به همه میاد نشون میده. 

مژگان ❤😻
۲۹دی

امروز حاضر شدم برم دانشگاه که یهو دیدم واااای داره برف میاااد😍😍😍 کلیییی خوشحال شدم چون خیلی وقت بود برف از نزدیک ندیده بودم :) تازه فکر کنم این اولین برفیه که تانیا خانوم میبینه البته اگه نخوابیده باشه و دیده باشه. توی دانشگاه وقتی داشتم به سمت سالن میرفتم برف میومد و کلی باد و تموم برفا میمومد توی صورتم. البته کلاهمو کشیدم رو سرم و تا روی چشام اوردم اما خیلییی موقعیت باحالی بود، یاد شمال دیوار تو گات افتاده بودم. 

امتحانم خیلی خوب بود و فکر کنم همشو درست نوشتم به جز یه سوال که یکمشو ننوشتم.فقط مونده یه امتحان که فرداس.کلی احتیاج به استراحت دارم.البته نه اینکه توی ایام امتحانات خیلی درس خونده باشم اما به هرحال یه کم زمان آزاد برای خودم میخوام.

دیگه همینا :) خدایا شکرت برای برف دوست داشتنی و امتحان خوب و همه چی :)

مژگان ❤😻
۲۵دی

+دیگه ایام امتحانات داره خیلی طولانی میشه و من یکی که حوصلم سر رفت . امتحان زبان ماشین امروز سطحش از اونچه که فکر میکردم و اونچه که توی کلاس تدریس شده بود بالاتر بود. اما فکر میکنم بد جواب ندادم.برای گسسته یکم میترسم که البته فکر میکنم اینم مثل میانترمش اونقدری که فکر میکنیم سخته سخت نخواهد بود، از لحاظ جزوه میگم، امتحانشم که مثل جزوه میده.

+توی کانال استرینگ‌کست عضو شدم و حسااابی دارم پادکست گوش میکنم. خلاصه هاشونم مینویسم یه سری میام همشونو میذارم. فقط میتونم بگم عالیه. 

+تفسیر رو ۱۷ شدم و شیوه رو ۱۹.۵ . خب خداروشکر. در ضمن دیفرانسیل به هیچکس نمره خوبی نداده تا اینجا که میدونم، ۱۱،۱۲،۱۳،۱۴ً نمره های‌ من و سه نفری بود که توی امتحان پیش هم بودیم. در این حد یعنی !

+دیروز تانیا و کیانا اومدن خونمون. تاتا میگه عسیسممم :*** بابام برا اینکه بخندوندش کله معلق میزد، تانیا هم سرشو میگرفت و میگفت آخخخ و کلی‌ میخندید. توی اتاقم داشتم وسایلمو جمع میکردم که بهشون دست نزنه ، دیدم شروع کرد بقیه وسایلو بده دستم تا جمع کنم :* هرچی بهش میدادیم بخوره سریع میگفت عمو و میبرد پیش بابام با هم بخورن. یاد گرفته میگه اسب،انارم یاد گرفته، عاشق لیموشیرینه و شکوفه. شکوفه رو ریخت رو زمین گفتم وااای اونم گفت بااای :*** ولی واقعا واقعا خوشگل میگه عسیسم :*** جوجوی من :)

+کتاب باز هم من تموم شد. کل داستان رو دوست داشتم. خیلی توصیفاش از نیویورک قشنگ بود.من خودمم عاشق سفرم (البته برای مهاجرت فکر نمیکنم گزینه خوبی باشم،هرچند دیگه مطمئن نیستم) و برای همین از اون پارت سفرش خیلی خوشم اومده بود.بعصی جاهاش (خیلی کم بود اما بود) کلیشه‌ای بود که دوست نداشتم اما بازم میکم در کل قشنگ بود و قلم نویسنده هم که عالی. فقط حس میکنم چند جا خطای ترجمه داشت. البته این نشری که من خوندم، فکر میکنم نشری مثل آموت چنین مشکلی نداشته باشه.

مژگان ❤😻
۲۱دی

+چند روز یش فرندز تموم شد، حسااابی ازش خوشم اومده بود اما یکمم میخواستم تمومش کنم که به کتاب و فیلمای دیگه هم برسم. از همه شخصیتای اصلیش خیلی خوشم میومد و کلا سریال خیلی خوبی بود. بعدش شروع کردم قسمتایی از بیگ بنگ و یانگ شبدون که ندیدم رو ببینم و الان، بعد از دیدن فرندز به این نتیجه رسیدم که فرندز واقعا بهتره البته بیگ بنگ هم خیلی خوبه و یانگ شلدون نسبتا عادیه. با این حال میبینمشون .

+کتابراه کتاب “باز هم من” رو رایگان کرده بود و منم دانلودش کردم و این اولین باریه که داخل کتابراه کتابی میخونم. یه چیز اعصاب خرد کن داره که هی از حالت تمام صفحه خارج میشه موقع کتاب خوندن. خود کتاب خوبه . به جز اینکه بعضی جاهاش کلیشه‌ایه. اما کلا خوبه.

+فردا امتحان زبان تخصصی دارم و خیلی نخوندم اما اماده ام و یه دور دیگه هم خواهم خوند.

+قراره برای مامان یه اسکراب خوب و یه کرم ضد چروک دور چشم خوب پیدا کنم. امیدوارم ماموریتم رو خیلی خوب انجام بدم!

+کتاب داستان های ماشین تحریر که دارم میخونم بد نیست. کلا از داستان کوتاه خوشم نمیاد زیاد و متوجه نشدم این داستان کوناهه وگرنه نمیخریدم. خلاصه تا الان خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم اما بد هم نیست. 

+کتاب آرزوهای بزرگ اثر چالز دیکنز رو خوندم. کوتاه بود و خوب.

مژگان ❤😻
۱۹دی

امروز (منظورم هجدهمه جون ساعت از دوازده گذشته نوزدهم ثبت میشه) امتحان مهندسی رو هم دادم که آسون و خوب بود(به جز سناریو که خیلی بلد نبودم) و کلا از صبح که میخواستم امتحان بدم خوابم میومد کلی ،چون ظهرش نخوابیده بودم خوب و شبم که خوابیدم باید زود بیدار میشدم، خلاصه برای روزایی هم که کلاس مهندسی رو داشتیم همین حس خوب الودگی رو داشتم و جند باری نزفتم به همین علت :) بعد که برگستم یه کم فیلم دیدم و زود ناهار خوردم و یازده و نیم خوابیدم تا سه. خیلی چسبید. امتحان دیفرانسیل هم نمره هاشو استاد زده که من یازده شدم:/ کلا بد نمره میده واقعا. من اویلر و کاهش مرتبه رو اشتباه نوشتم و بقیه‌ش تا جایی که یادمه بد نبود و چهار نمره هم از میانترم داشتم، با این حال یازده شدم. و البته اینم بگم میانترم که کلی فکر میکردم خوب میشم و همشو بلد بودم حسابی چهار از شیش شدم بنابراین این یکی که یکم بلد نبودم جای تعجب زیاد نداره که یازده شدم. 

به هر حال خداروشکر که پاس شدم.

مژگان ❤😻
۱۷دی

امروز صبح امتحان ارائه داشتم ،اومدم خونه تفسیر خوندم، اومدم خونه رفتم خاقانی یه پالتو گرفتم و اون کالباسای خییییلی خوشمزه رو خوردم و بعدش مهندسی خوندم. خلاصه خیلیییی خوابم میاد در حال حاضر. این لحظه رو ثبت کنم برم :)

مژگان ❤😻
۱۵دی

+به ماانم گفنم باهاتون قهرم ، موهامم باهاتون قهره. اومده از موهام دلجویی میکنه :*

+دیشب شنیدم مامانم داشت میگفت به بابام که این چند روز که مریض بودم حسابی دلم برای بوس کردن بچه هام تنگ شده بود و تا خوب شدم گلی بوسشون کردم :* 

+امشب تانیا جونم رو بعد مدتها دیدم . یاد گرفته میگه عزیزم :*

+قبل اینکه تانیا اینا بیان خونمون بابام گوشیشو برداشت وانمود کرد داره با کیانا حرف میزنه و کیانا هم میگه نه نمیام :دی میخواست منو حرص بده :*

مژگان ❤😻
۱۲دی

این روزا حسابی داشتم درس میخوندم واسه امتحانا، نه اینکه بخوام از فرجه استفاده کنم، داستان اینه: امتحان اولم دیفرانسیله که باید میخوندم ، اما توی یه روز دو تا امتحان دارم که شیوه و تفسیر قرآن هست که اولی صبحه و دومی ساعت سه بعد از ظهر و دقیقا فرداش امتحان مهندسی دارم که البته تفسیر رو ما نباید این ترم برمیداشتیم . به هرحال به این دلیل مجبور بودم امتحانا رو زودتر بخونم، البته فعلا دیفرانسیل تفسیر رو خوندم و مهندسی مونده که فردا میخونم، جمعه هم تمرین دیفرانسیل حل میکنم و شنبه صیح هم وقت هست چون امتحانش ساعت سه هست.

امروز صبح هم رفتم جزوه مهندسی رو چاپ کردم که البته فکر کنم حدود یک صفحه اش رو خودم نداشتم و بقیه‌اش رو داشتم که قبل چاپ چک نکردم اینو. یه استیکی نوت هم خریدم که خیلی گوگولیه و دوسش دارم. ظهر رفتیم رستوران بوستان جوجه زدیم که همه چیش یه طرف و من عاشق ماستتی این رستورانم، ماست ایده‌آلمه. خورشت ماستشم خوبه اما ماستشششش 😄 عصر هم شیوا اومد دیفرانسیل خوندیم . 

البته اینم بگم که درس خوندن موجب فرند ندیدنم نشد و الان اولای فصل نه هستم :) لیست سریال های طنز خوب خارجی هم گرفتم که ببینم بعد فرند چیکار کنم. کناب “داستانهای ماشین تحریر” رو هم شروع کردم و کتاب “ مزرعه حیوانات”. اولای دوتاشونم و هردوشون تا اینجا خوب بودن. 

مامانم چند روزی سرما خورده بود و همش خوابیده بود که این خیلییی بد بود. الان خوب شده خداروشکر و واقعا خداروشکر. چقدرررر دلم برای چرخیدنش توی خونه تنگ شده بود و حرف زدنش و ایتکه برام لقمه نون‌پنیر گرفت اورد توی اتاقم درحالی که فرند میبینم بخورم :) انشاا... هممون همیشه سالم باشیم که این خیلی مهمه خیلی . خدایا شکرت برای همه چیز ❤️

مژگان ❤😻
۰۷دی

۲۷ دی ماه ۹۴ شروع به نوشتن در این وبلاگ کردن که این یعنی بیست روز دیگه وبلاگم سه ساله میشه :)

بعضی وقتا زیاد و تند تند پست میذارم، بعضی وقتا کم و دیر به دیر و بعضی چیزارو یادم میره بنویسم(مثلا ننوشتم که دومین دندون عقلم رو هم کشیدم)، بعضی وقتا هم مناسب و خوب پست میذارم و همه چیزایی که باید رو مینویسم اما در کل، مهم اینه که این وبلاگ عزیزم وجود داره ،خداروشکر که وبلاگ عزیزم وجود داره و من خاطرات و اتفاقات روزهای قشنگم ، تفکراتم،فیلمها و کتابها و همه چی رو ،کم و بیش، داخلش مینویسم. اینجا رو دوست دارم، لحظه هایی که گذروندم رو زنده نگه میداره، امیدوارم و تلاش میکنم زیاد یا کم ، هرجوری هست داخلش بنویسم. انشاا... که همیشگی باشه :)

 

پ.ن: این رو الان نوشتم چون ترسیدم روز خودش یادم بره و مثل دو سال قبل روز تولد ویلاگ عزیزم رو از دست بدم :) بنابراین الان میگم وبلاگ جان، پیشاپیش تولدت مبارک :) :*

مژگان ❤😻
۰۷دی

چهارنشبه با خواهرم رفتیم کافی‌شاپ من لته خوردم و اون هات چاکلت، با درخت کریسمس هم عکس گرفتیم و خیلی شب خوبی بود خلاصه، امروز هم رفتیم با مامان بابام شهر کتااااب جان ، کتاب هالیوود رو خریدم بعد هم رفتیم همون کافی شاپ خودمون و خواهر و شوهرخواهرم . بعدش هم رفتیم خونه مامان بزرگ.

امروز اصلا هیچ درسی نخوندم، میخوام فردا کمی گسسته بخونم. و بعد هم دیفرانسیل رو شرواع خواهم کرد انشاا... .

کتاب “خودت باش دختر” دیشب تموم شد. خیلییییی قشنگ و انگیزه بخش و انرژی دهنده و اموزنده و خلاصه عالی بود. به همه خانوما توصیه میکنم بخونن. البته میشه کفت برای اقایون هم خوبه. اون انگیزه ای که میده رو خیلی دوست داشتم. نکاتی هم ازش نوشتم که بعدا وارد دفترچه‌ام میکنم. 

برم فرندز ببینم :)

مژگان ❤😻
۰۵دی

عکس پروفایلمو گذاشته بودم “بابام یعنی دنیام”، بابام اومده میگم عکستو دیدم مشتیییییی 😄😍

الان عکس یه قلب گذاشتم که توش نوشته مادر، پدر ❤️

مژگان ❤😻
۰۳دی

+خب من امروز یه قسمت دیگه از استرینگ کست رو گ‌وش کردم که درمورد سال بود. اولش گفت رومی ها چه جوری سالو در نظر میگرفتن ، اولش ده ماه داشتن بعد دوازده تا شده و ۳۶۵ روز بعد سال کبیسه اضافه شده و ... اما بازم سیستمشون غلط بوده و بد، بعد رسید به سال نجومی که ستاره و صور فلکی رو نقطه ثابت در نظر میگیره و از این طریق وقتی زمین به جای اولش برگشت یک سال تموم میشه. اما این سیستم شیب های عمودی که زمین داره (زاویه زمین به خورشید) رو در نظر نمیگیره و بنابراین در طول مدت فصل ها به هم میریزن، برای همین سیستمی به نام سال اعتدالی وجود داره که با در نظر گرفتن خورشید به عنوان نقظه ثابت نسبت به زمین و همچنین در نظر گرفتن شیب زمین نسبت به خورشید فصلها رو به هم نمیریزه و خیلی خوبه :) خلاصه این قسمت هم عالی بود.

(اونچه نوشتم چیزی بود که خودم از پادکست فهمیدم و نمیدونم کاملا درسته یا نه)

+نمیدونم اینجا نوشتم یا نه اما کلاس زبان رو دیگه نمیرم. حس میکنم دیگه به اندازه قبل خوب نیست و همچنین یکم زمان لازم دارم که اون چیزایی که تاحالا خوندیم رو جمع بندی کنم با جی۵ و خوندن دوباره. البته فعلا میخوام کتاب تاچ استون۴ رو تمومش کنم. بعد میرم سراغ جی۵. لیسنینگ اضافه هم گوش میدم و سریال خارجی هم خودش خیلی عالیییه برای زبان، به خصوص که فرندز رو اگر بدون زیرنویس ببینم هم یه چیزایی متوجه میشم که البته من با زیرنویس میبینم که هیچی رو از دست ندم.

مژگان ❤😻
۰۲دی

امروز روز نمره گرفتنم بودددد :)))) اولش امتحان زبان ماشین داشتیم که خیلیی کم خوندم و فهمیدم چیزی زیادی ازش یادم نمیمونه چون کداش خیلی عجیب غریب بود و منم دیگه تلاش نکردم، اما طبق ایده من به استاد گفتیم ما خوندیم ولی یه جاهایی یادمون میره میشه جزوه باز باشه؟ و استادم قبول کرددددد، سوالش جدید بود اما یه جیزایی سر هم کردم از جزوه و استاد هم کمی کمکم کرد و نمره کاملو گرفتم :) برای درس ارائه هم پاورپوینت خوشگلم رو نشون دادم و حسابی هم مسلط بودم به موضوع و خیلی دوست داشتم ارائه‌م رو. استاد هم گفت خوبه و موضوعش هم خوبه. بعدش هم ارائه های کتبی کوتاه و بلندم رو نشونش دادم و کلا سه تا سه گرفتم :))))) 

در ضمن میانترم مهندسی هم پنج از شش شدم، خدایا شکرت :))))

 

پ.ن: دارم فرندز جان میبینم.

مژگان ❤😻
۳۰آذر

خب کارای این روزا اینا بودن: دارم کتاب خود باش دختر رو میخونم و خلاصه نویسی میکنم، عالیه این کتاب.

همچنان فرندز میبینم. مجله دانستنی ها عالیه، ارائه های کتبیم کامل شدن و چاپشون کردم، ارائه شفاهیم اماده‌اس برای یکشنبه، برای شب بلدا ژله انار درست کردم و انشاا... کیک پرتقالی هم درست خواهم کرد، امروز رفتم برای عروسی خواهرم و جشنهای مربوط بهش لباس گرفتم که خیلیییی دوسشون دارم :) بعدش هم ساندویچ با سس پستو خوردیم که خوشمزه بود. 

دیگه همین فکر کنم! 

مژگان ❤😻
۲۴آذر

شب جمعه عروسی پسر همسایمون دعوت بودیم و من اولش نمیخواستم برم چون عروسی هایی که نسبت نزدیکی نداشته باشیم معمولا نمیرم اما مامانم گفت بیا و خوش میگذره و اینا منم رفتم و کلی حوصلم اومد :)

دیشب یعنی شب شنبه هم که جشن تولد خواهرم بود و مهمون داشتیم و کلی خوش گذروندیممممم :) خواهرم ۲۳ ساله شد و انشاا... به همه آرزوهای قشنگش برسه و با شوهرش خوشبخت و خوب باشن همیشه :* 

تانیا جونمم دیدم: یه پالتوی خیلییییی خوشگل پوشیده بودددد که کلی نازش کرده بود :*** برای خودش راه میرفت خیار برمیداشت میخورد از سر میزا :)))) آخر مهمونی یادش افتاد بریم تو اتاق من بهم گفت ایا و میزد به در اتاقم و سعی میکرد درشو باز کنه ، یه ماشین اسباب بازی پیدا کرد برداشت رفت نشون آجیش داد :* وقتی داشتن میرفتن نذاشت باباش کلاهشث سرش کنه،خودش گرفت سرش کرد؛ ستاره میگه اول کشید روی چشماش ستون رو ندید خورد به ستون بعد کشید بالا و رفت :***** از من هی میپرسید کادو ها چیه؟ رفته بود میرقصید به بابای منم میگفت بیا ، هرچی باباش میگفت پالتوتو بپوش بریم نمیرفت و پالتو رو مینداخت اون‌طرف تا اخرش مامانش که پاشد پالتوشو پوشید، جورابش کیکی شده بود در اوردم از پاش بعد دیگه هر چی مامانش میگفت پات کن گوش نمیداد و جورابو برداشت رفت بندازه توی گلدون :)))) خلاصه خیلییییی دوست دارم من این تانیاااام رو :********

مژگان ❤😻
۱۸آذر

کتاب مغازه خودکشی همین الان تموم شد. یک کتاب طنز سیاهه و راجع به زمانیه که مردم امیدشون رو از دست دادن و تمایل به مرگ دارن،اینجا مغازه خودکشی وارد عمل میشه و کلی محصول خلاقانه برای خودکشی افراد بهشون میفروشه. اخرین فرزند خونواده‌ی صاحب مغازه اسمش آلن‌ه و  پر از امیده و میخواد این امید رو به بقیه هم متنقل کنه. کتاب کوتاه و قشنگی بود و پایانش هم خیلی غافل‌گیر کننده. از نشر‌ چشمه که قصد دارم کتابای بیشتری ازش بخونم.

مژگان ❤😻
۱۸آذر

امروز برای درس تفسیر قرآن یه آقایی اومدن راجع به اعجاز علمی قرآن صحبت کردن. بیشتر هم درمورد جنین. واقعا قشنگ بود صحبتاشون.

امتحان میانترم زبان اسمبلیم رو هم ۳.۷۵ از ۴ شدم :) وسط دانشگاه رفتیم سیب‌زمینی سرخ کرده بگیریم از سه جایی که نداشت و من سالاد ماکارونی گرفتم شیوا ساندویچ. دیروز هم بین ریاضی و تاریخ رفتم دنبال شیوا رفتیم کاپوچینو خوردیم از یه جایی که تعریفشو شنیده بودم و واقعا هم خوشمزه بود. یه بارم باید برم ترکشو امتحان کنم که اگه خوب بود مشتری همیشگی‌شون بشم :) 

دیگه اینکه کتاب “مغازه خودکشی” رو دارم میخونم که خوبه. دو تا امتحان زبانم دارم و یه ارائه شفاهی . 

مژگان ❤😻