مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۴۶ مطلب با موضوع «دانشگاه» ثبت شده است

۱۳خرداد

انتگرال اونقدرا هم سخت نیست.اما از انتگرال جزء به جزء خوشم نمیاد.

کما اینکه فصل  کاربرد انتگرال هم خیلی زیاده. از صبح کلی خوندم.خدارو شکر که دیدم خیلیاشو بلدم و اون تعداد کمی هم که بلد نیستم شنبه میرم پیش معلم و یاد میگیرم.

امیدوارم بقیه بچه های کلاس هم قشنگ یاد بگیرن و موفق بشیم همگی باهم! 


+اتفاق مثبت:

                   انتگرالو بلد بودم درحالیکه فکر میکردم هیچی بلد نیستم.

                   دیشب یه مانتوی خوشگل خریدم!

                   یه بسته پفک بزرگ خوردم!! :-D 

مژگان ❤😻
۱۰خرداد

همیشه دلم میخواست به مراتب بالای علمی برسم.

تا دکتری یا حداقل فوق لیسانس بخونم و توی جشنواره های مختلف شرکت کنم. 

جشنواره خوارزمی و.... 

چی شد که انگیزه مو از دست دادم؟

حتی نمیدونم تا فوق دیپلم بخونم یا نه. 


بعدا نوشت: خب حالا که درموردش فکر میکنم،یکی از دلایل از دست دادن انگیزه م اینه که درس خوندن و تحصیلات دانشگاهی رو بسیار بی فایده میدونم،البته مدتیه این حس رو دارم، ضمن اینکه کمی هم تنبلی میکنم.

مژگان ❤😻
۰۵خرداد

این روزا همش باید درس بخونیم. امتحان پشت امتحان!

امروز امتحان تئوری آز سیستم عامل داشتیم.

من درست حسابی نخونده بودم و فک کنم حدود نصف نمره رو بگیرم.

فردا و پس فردا برنامه ریختیم برای امتحان های عملی آز سیستم عامل و برنامه نویسی. 

تازه تئوری تربیت بدنیم داریم.

تمرینای انتگرال رو هم ننوشتم!

از طرفیم دلم میخواد هی برم بیرون!باشد که این هفته آخرم با درسها اوکی باشیم!


+اتفاق مثبت: یک کانال فیلم کوتاه های بسیار عالی در تلگرام،یک سایت خاطرات عالی. 

مژگان ❤😻
۲۸ارديبهشت

امروز درس انتگرال داده شد.

بد نبود، ولی خیلی راحت هم نیست؛کما اینکه هنوز اولشه!

مشتق رو واقعا خوب بلدم. امیدوارم انتگرال رو هم بتونم خوبِ خوب یاد بگیرم.

مژگان ❤😻
۲۵ارديبهشت

از اون دانشگاه پر ادعا که هیچی نیست بیزارم.از تمام کارکنان پر ادعاش.

وقتی مدیر گروه برامون حرف میزد خیلی مدعی بود که اینجا دانشگاه فلانه و فلان دانشگاه آزاد نیست و دانشجوهایی که از اینجا میرن عالی هستنن و.... 

از بس از خودشون تعریف کردن که حالمو بهم زدن.

که دیگه نه تنها از اون دانشگاه بیزارم بلکه از کل مردم اون شهر.

همون کلاسی که مدیر گروه توش صحبت کرد یک استاد بسیار بسیار نابلد و غیر حرفه ای داره.

کاشکی بعد از اتمام سخنرانی پر طمطراقش مینشست سر همون کلاس و وضعیت درس دادن اون استادِ بسیار نابلد رو میدید.

طرز حرف زدنش رو، اینکه چه جوری کلاس رو به حاشیه میکشونه.

وقتی دانشجوها باهاش حرف میزنن یا اصلا نگاه نمیکنه یا میگه این سوالت خیلی بد بود-حتی سوال  درسی که خیلیم ضروریه- یا بالاخره یه جوری بی ادبی میکنه و در مقابل انتظار احترام بسیار زیاد داره.جوریکه مثلا یکی از دوستام بهش ایمیل زده بود درمورد موضوع پروژه ش.با این مضمون:"بالاخره کدوم موضوع رو انتخاب کنم؟"

و درجواب شنیده بود :مرتبه شخص مورد خطابتون رو در نظر بگیرید و درست صحبت کنید و... 

حتی با فرض اینکه سوال دوستم بد بود و تو به لزوم احترام بسیار زیاد معتقدی پس لااقل  خودت هم رعایت کن.بماند که بعضی وقتها به نشونه ی تمسخر دانشجوها لبخند های الکی میزنه و.... 

حالا اینها به کنار،درس دادنش چیزی در حد بسیار افتضاحه و با به کار بردن کلمات انگلیسی خیلی زیاد و بی ربط میخواد به ما بقبولونه که دانش زیادی داره، درحالی که همه ما میدونیم چیز زیادی حالیش نیست.

خلاصه که مشخصه پر از عقده س. ازش بیزارم.و نه تنها من که فکر میکنم کل کلاس چنین حسی بهش دارن.

باز هم میتونم ازش بنویسم،صد ها خط دیگه.هرچی بگم بازم عصبانیتم فروکش نمیکنه.

بعد مدیر گروه اومده دقیقا سر همین کلاس از عالی و خیلی عالی بودن دانشگاهشون صحبت میکنه . 

آخ که دلم میخواست یه نفر پیدا میشد که باهاش میرفتم یه دانشگاه دیگه.از این لجنزار بیزارم.

مژگان ❤😻
۲۴ارديبهشت

+چند تا برنامه سخت باید بنویسیم.

+مدیر گروهمون اومد صحبت کرد برامون، خیلی بی ادبانه!مثلا استاد دانشگاهه.

+فیزیک یه درس سخت داده که اصلا حوصله خوندنشو ندارم.

+کی میشه دانشگاه تموم شه؟!

+تازگیا چقد حوصله درس ندارم.


مژگان ❤😻
۱۸ارديبهشت

امروز در حین ورزش کردم خوردم زمین!

داشتیم تست T میدادیم و یه لحظه موقع عقب عقب دویدن بدجوری افتادم!این دقیقا همون آیتمی بود که فکر میکردم توش عالی ام!

میگن آدم نباید به خودش مغرور بشه ها!

مژگان ❤😻
۱۵ارديبهشت

امتحان میانترم سیستم عامل داشتیم و من نزدیک چهاردور خونده بودم!-مطالبش جوریه که آدم هی فراموش میکنه.-

جالبه که امتحان کنسل شد!خیلی جالبه ینی!  زودتر هم تعطیل شدیم. داشتن دانشگاه رو برای کنکور ارشد آماده میکردن.

مژگان ❤😻
۰۷ارديبهشت

درمورد اینکه ادامه تحصیل بدم-حداقل تا لیسانس-بسیار مرددم.

اول اینکه قصد کار کردن ندارم؛برخلاف قبلا که برنامه های بسیار زیادی برای کار کردن در سمت برنامه نویس بودم!

دوم اینکه درس خوندن کمی خسته کننده س!قبل از ورود به دانشگاه قصد داشتم تا دکتری بخونم حتی!نمیدونم چی شد یهو تصمیم گرفتم فوق دیپلم بگیرم و تموم!

ابن درحال حاضر خیلی برام مسئله س.


مژگان ❤😻
۰۷ارديبهشت

امتحان زبان داشتیم امروز.

دیر برگه ها رو توزیع کردن.یعنی برگه های همه رو دادن ولی برگه های ردیف ما یکم دیر شد.و اعصاب منم خُرد! به هرحال امتحانش خوب بود.

امتحان ریاضی رو از شش سه شدم و ادبیات رو از پنج چهار و نیم! 

انتظار داشتم نصف نمره ریاضی رم نگیرم حتی!گرفتم ولی نصفشو.خیلی سخت بود.

ادبیات انتظار داشتم کامل شم که نیم نمره کم شدم!

خلاصه با اینکه ریاضیم کم شد ولی چون مشتق رو بلدم حس خوبی دارم به پایان ترم!


+عاشق امتحان زبان دادنم!


مژگان ❤😻
۳۱فروردين

+درس "مشتق" تا حدودی گفته شده و احساس میکنم خیلی ازش خوشم اومده!  چون برخلاف "حد" لازمه فقط جایگذاری کرد و بعدم ولش کرد رفت! امتحان میانترم ریاضی اصلا خوب نشد!از حق نگذریم خیلی نخونده بودم و سوالات کمی مشکل بود.به هرحال میشه جبران کرد به امید خدا!


+فیزیک برخلاف همه ی سالهای قبلی که فیزیک داشتیم راحته! دلیلشم اینه که فهمیدم وقتی درسی کمی سخته به این معنیه که باید بیشتر خوند ؛نه اینکه ازش متنفر باشی و هیچوقت نگاهش نکنی!!


+امتحان برنامه نویسی رو از پنج،پنج شدم و این خیلی خوبه!خیلی. 


+امتحان ادبیات برخلاف تصورم چندان خوب از آب درنیومد.استاد ادبیات هم از اینکه امتحانم خیلی خوب نشد تعجب کرده بود،آخه شاگرد زرنگ کلاسِ ادبیاتم! ;-) 


+امتحان اندیشه نسبتاً خوب بود .البته هنوز نمره ی هیچکدوم از امتحانات میانترم اعلام نشده-جز برنامه نویسی؛که همون موقع مشخص میشه-.هفته ی آینده امتحان زبان و بعدش سیستم عامل داریم. 


بی ربط:آنتی ویروس سیستمم فعال نمیشه.از توی اینترنت لایسنس گرفتم،با پشتیبانی تماس گرفتم، به سایت نود 32رفتم.کلی لایسنس پک دانلود کردم.ولی نمیشه که نمیشه. خسته شدم از دستش!



مژگان ❤😻
۲۹فروردين

+وقتی مینی بوس دانشگاه ساعت شیش و نیم میاد؛حق اونی که 6:35 میرسه س بشینه رو صندلی نه اونی که 6:55 دقیقه میرسه و دوستش براش "جا" گرفته! من که خودم قبل از رسیدن یا به محض رسیدن مینی بوس میرسم ولی واسه بعضیا گفتم. 


+وقتی میدونی دوشنبه امتحان داری باید قبلش جزوه تو چک کنی ،  برنامه های رو فلشتو اوکی کنی که بتونی درس بخونی نه اینکه دقیقا شب امتحان و کمتر از یک روز مونده به امتحان با پررویی و بی ادبی تمام به دوستت بگی عکس جزوه بده و چرا عکس برنامه نگرفتی و.... 


سوال: چرا بعضیا انقدر بچه ان؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مژگان ❤😻
۰۱فروردين

انقدر که از بدیهای دانشگاه و رتبه کنکورم گفتم عذاب وجدان گرفتم!

خب راستش این تعطیلی چهارماهه درسته که منو عقب انداخت ولی به این استراحت واقعا نیاز داشتم.به خصوص که توی دوره درس خوندن برای  کنکور خیلی به خودم توجه نمیکردم و این چهارماه جبران کردم.

اولین پاییزی بود که توی خونه بودم و اولین دی ماهی که استرس امتحان نداشتم! 

خب خوب بود و جالب! دانشگاه هم خوبه.مسیر طولانیشم یه جور گردش محسوب میشه!


مژگان ❤😻
۰۸اسفند
جالب ترین درسی که فعلا میتونم ازش نام ببرم برنامه نویسی ه.واقعا روحمو ارضا میکنه! 
چهارشنبه سر کلاس برنامه نویسی نبودم و الان باید برم جزوه های چهارشنبه رو بنویسم.
خیلی کار لذت بخشیه برنامه نویسی. خیلی خیلی!
مژگان ❤😻
۲۹بهمن

+نشستم،توی محوطه دانشگاه و منتظرم تا ساعت ده و نیم کلاس سیتم عامل شروع بشه.الان نه و نیمه.

خیلی خیلی بی حوصله تر از اونم که بشینم و به صحبت های چرت استاد سیستم گوش بدم.

واقعا توانایی ارائه درس رو نداره و برای هر سوال کوچیک دانشجو ها سه ساعت توضیح میده.به این میگن یه استادی که بلد نیست مدیریت زمان بکنه، بلد نیست چی رو زیاد توضیح بده چی رو کم، بلد نیست درس بده.

تا ساعت ده و نیم نمیدونم چیکار کنم، توی استرحتگاه بودیم و من حوصلم اون تو رفت اومدم بیرون.صدای بلبل و گنجیشک میاد!

+خیلی دلم میخواد با یه شکلات خوشمزه که توی بوفه میفروشن حال خودمو خوب کنم ولی به خودم گفتم دیگه نباید چیزای جوش آور (!) بخورم تا برای عید پوستم خوب باشه. 

نمیدونم چقدر به این عهدم وفا دار میمونم.(بعدا نوشت:آخرشم به حرف دلم گوش کردم!!)

+کلاس اخرمون برنامه نویسی ه و مریم -دوست پارسال - که ترم قبل این درسو نتونسته پاس کنه باهامونه.خیلی کنارش خوش میگذره. 

+امروز حراست به همهههه چیز. و همه کس گیر داد.حتی به اون رژ لب صورتی کمرنگ من. 

پ.ن: این مطلب رو صبح امروز توی دانشگاه نوشتم و الان که دارم منتشرش میکنم ساعت دو و چهل دقیقه ی صبحه!گلو درد دارم و خوابم نمیبره.

مژگان ❤😻
۲۶بهمن

اومممم...!  چی بنویسم؟!  تو این یکی.دوروزه صد بار توی سایت لاگین شدم و بدون نوشتن بیخیال شدم و ازش رفتم بیرون!

خب از روزانه نوشتن که کمی فاصله گرفتم.ولی به بدون پرده نوشتن خیلی دارم نزدیک میشم!!

دانشگاه سرمو شلوغ کرده و این هم خوبه هم بد!در این لحظه که دارم مینویسم از رفتن به دانشگاه لذت میبرم ولی برای ادامه تحصیل دادن تا لیسانس کمی مرددم! اینکه خوبه ؛ گاهی همین فوق دیپلم رو هم نمیخوام بگیرم! خلاصه درمورد ادامه تحصیل تصمیم قطعی نگرفتم هنوز و تصمیماتم خیلی خیلی لحظه ایه.به خصوص اون حسِ یک ترم عقب افتادن کمی انگیزه مو ازم میگیره. 

بگذریم، امروز روز خوبی بود و اصولا روزهای دانشگاه کلا روزهای خوبی هستند!زود هم میگذرن هفته ها.لواشکم میخوریم گاهی! انقدددد موضوع برای نوشتن هست و حالشو ندارم! 

تابعد...!

مژگان ❤😻
۲۰بهمن

درحال حاضر ریاضی خیلی برام  آسون و قابله فهمه. البته خوندن ها و تمرین کردنای زیادم هم بی تاثیر نیست.به هرحال خوشحالم از این موضوع و اینکه امروز فکر میکنم بعد از سالها به صورت داوطلب رفتم پای تابلو!


مژگان ❤😻
۲۰بهمن

کلی نوشته بودم که پرید!  ذوق نوشتن رو در ما کوراندی!!


مژگان ❤😻
۱۷بهمن

دانشگاه خوبه، اگه عاشق کنفرانس و تحقیق بشم!

ینی همه اساتید خودشونو موظف میدونن یه تحقیقی چیزی بگن انجام بدیم.حالا نمیشه شما بیخیال شی؟!  بله با شمام!!استاد تربیت بدنی!  

مژگان ❤😻
۱۶بهمن

دیروز برای خرید کتاب ریاضی و چند تا چیز دیگه همراه دوستم بیرون رفتم. 

شبش هم دختردایی ها اومدن و حسااابییی خندیدیم با همدیگه.

این روزا درس میخونم و وقتمو اینجوری میگذرونم. سیستم عامللللل ؛ استاد افتضاحی داشت که انقدر از دستش حرصی بودم و  برای همه از بدیهاش گفتم که دیگه حوصله تایپش و ندارم.



مژگان ❤😻