خیلی وقته نیومدما! راستش اینه که اکثر اوقات صبح ها کار میکنم و عصرها دلم میخواد هیچ کاری نکنم! البته که کارایی هم واسه عصر میمونه از جمله جواب دادن پیام نویسنده و مشتریا و گذاشتن محتوا و ... . برای همینم هست که سعی میکنم از زیر بقیه وظایف شونه خالی کنم از جمله پست گذاشتن در اینجا! که برام یه کار دوست داشتنی هم هست اما اینو درک نمیکنم تا موقعی که میام اینجا و شروع به نوشتن میکنم!
خب . این روزا سعی میکنم عصرا یه کار باحال داشته باشم. که زیاد نرم بیرون به خاطر کرونا. دوست دارم این کاره در زمینه شیرینی باشه. انشاا... به زودی یه همزن رومیزی میگیریم و اینجوری میتونم کلی چیزای باحال ازجمله کیک خامه ای و شیرینی نارنجکی درست کنم. همزن الانمون دستیه و یکم سخته باهاش خامه زدن.
این روزا به گسترش کارم خیلی فکر میکنم و این بهم حس خوب میده و انگیزه ادامه دادن. میشه یه روز کار شیرینی هم جزو کارای تجاریم باشه نه تفریحی؟ البته نه اینکه شخصا این کارو کنم، خودمم باشم اما بیشتر چیزای بزرگتر تو ذهنمه.
اما به جز این بازم به چیزای مختلف فکر میکنم. خداروشکر از حضور و از برکت و از ایده. دوره اعتماد به نفس هم دانلود کردم. نمیگم اعتماد به نفس نداشتم، اما واقعا حس میکردم زیاد به خودم اونجور که باید توجه نمیکردم. بعد یه چیزیم الان به ذهنم رسید. میگن تایم بذارین واسه خودتون مثلا برای پوست و اینا. به نظرم باید اون موقعی که مثلا داری ماسک میذاری کامل حواست به خودت باشه و به خودت فکر کنی تا از لحاظ ذهنی هم برات خوب باشه.
دیگه چی؟ فردا انشاا... میرم عکس پاییزی میگیرم هنوز ! زمستونه ها! اما من پافرم تازه دیروز رسید و کلاهم و باید فردا برم. یه استایل خوشگل برا خودم درست کردم و این بهم حس خوب میده! تنها چیزی که از لباس تو امسال نیاز دارم یه شال رنگی قشنگه برای پالتو و کلا چیزای مشکیم. که اونم بهمن میگیرم چون قول دادم به خودم دی ماه فقط چیزای ضروری بخرم.
راستش قصد دارم پول جمع کنم که یه گوشی جدید بخرم. تقریبا نصفشو جمع کردم تا الان اما به اینم فکر میکنم بخرم گوشیو یا اینکه بذارم برای کار جدید پول رو. باید یکم تحقیق کنم کار تو ذهنم چقدر سرمایه نیاز داره اول. و به خودم افتخار میکنم که عرضه جمع کردن این پول و شروع کار جدید و فکر به کارای جدید رو دارم. من عرضه حیلی چیزا رو دارم. شجاعتش. در واقع ترسو شده بودم. اما باز تونستم شجاع شم. این به نظرم ارزش داره حیلی. اینکه از ترس برسی به شجاعت. تا اینکه خودت شجاع باشی.
یعنی انقدر ذهنم شلوغه که هی از همه چی مینویسم. امیدوارم واقعا دفعه بعدی زودتر بیام.
پ.ن: من تو جمع ناهار خونوادگی: کار هوشمندانه مهمه نه کار سخت. بابام: اره این خیلی قشنگه. اینو بنویس. من: 😌😁
پ.ن۲: اینجا ننوشته بودم گربه داریم؟ اسمش بادومه و با نمک ترین حیوونی هست که تا به حال دیدم. تنها مشکل اینه که به خاطرش دیگه نمیتونیم لباسامون رو تو حیاط پهن کنیم.
پ.ن۳: شکر خدای را از همه چیز. شکر خدای را که حدیث رو شناختم و یاد گرفدم اینجوری شکر کنم :) شک