مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۶اسفند

+این روزا خیلی وقت آزاد دارم.که بیشترش رو صرف کتاب خوندن میکنم. از دیروز رمان "میوه خارجی" رو شروع کردم. گاهی انقدر غرق میشم توی این کتاب که کمی طول میکشه بعد از بستنش بیام توی زمان حال و زندگی خودم.در مورد رمان "نحسی ستاره های بخت ما" هم که نوشته بودم نمیدونم چیش من رو به خودش انقدر جذب کرده باید بگم که خیلی قشنگ نوشته شده بود.در واقع منظورم اینه که نویسنده اش قلم خیلی خوبی داره.

+چهارشنبه سوری هم خوش گذشت. همون هایی که تو پست قبل گفتم بودن به اضافه خونواده دایی کوچیکم. تاب بازی کردیم، از روی اتیش پریدیم، شام خوردیم و اخرش هم فشفشه و اینا.بابام کمی ترقه هم خریده بود.از اینایی که خیلی خطر ندارن. و مرتب میخواست بندازه طرف ماهایی که میترسیدیم :) خیلی هیجان انگیز بود.[میدونم این جمله ام کمی سوسولانه ست!]. 

+فردا نوبت آرایشگاه دارم تا این ابروهایی که به شکل دوران راهنماییم در اومدن رو سر و سامون بدم! دلم واسه یه آرایشِ حسااااابی تنگ شده.


مژگان ❤😻
۲۴اسفند

+نمیدونم چرا یه جور حسی دارم که انگار الان تابستونه. با اینکه خیلی هم از دانشگاه رفتن بدم نمیاد [حداقل در این لحظه] ولی باز هم دلم نمیخواد برم و درس بخونم و از این جور کارای مربوط به دانشگاه. 

بیشتر دلم میخواد فرصتی خیلی زیاد واسه کتاب خوندن داشته باشم. فعلا هم میخوام رمان های خارجی که اسمشون رو در لیست بلند بالایی نوشتم بخونم. 

+امشب چهارشنبه سوریه و ما طبق معمول میریم باغ. احتمالا بعدش هم بریم یه دوری چیزی بزنیم.نمیدونم کیا پیشمون خواهند بود، تا اینجاش که خونواده ی دوست مامانم که چند سالی هست چهارشنبه سوری ها با همیم و مادربزرگم قراره بیان.


مژگان ❤😻
۲۳اسفند

با شدت و جدیت در حال خوندن رمان "نحسی ستاره های بخت ما" هستم. اونقدری من رو درگیر خودش کرده که از ظهر تا الان نزدیک 140 صفحه ش رو خوندم.

به جز کتاب های الکترونیکی که سعی میکنم خیلیییی زود تمومشون کنم [چون دوست دارم هرچه زودتر از کتاب خوندن بدون لذت بردن خلاص بشم!] فکر نمیکنم حداقل تازگیا کتابی بوده که توی این زمان کم انقدرر ازش بخونم. فکر میکنم طولی نکشه که تمومش کنم.

بسته پستی شامل این کتاب و کتاب "میوه خارجی" ظهر به دستم رسید و امیدوارم حداقل میوه خارجی واسه ی عید بمونه! هرچند با وجود اینکه شاید قرار باشه عموی مامانم عید بیاد ایران و مهمونی های زیادی که پیرو این اتفاق خواهیم رفت و خواهیم داد (!) -که اضافه میشه به مهمونی های رایج عید و شاید سفر کوتاهی که خواهیم داشت و گردش های عیدانه- فکر نمیکنم زمان زیادی واسه خوندن کتاب بمونه. 

به هرحال این کتاب خیلی خوبه.اینم ته ذهنم هی میگه منو بنویس(!)  :   "چون فکر میکنم [حداقل تا الان] این کتاب چیز خیلی خارق العاده ای توش وجود نداره، موندم چرا انقدر جذبش شدم،  شاید بعدا بفهمم چیش انقدر منو به خودش جذب کرده". 


مژگان ❤😻
۲۲اسفند

دیشب نسخه الکترونیکی کتاب "من تروریست نیستم" از ماز جبرانی رو خریدم.و تا الان درحال خوندنش بودم.

کتاب نسبتا خوبی بود ولی یکم جسته گریخته بود، به علاوه اینکه من معمولا کتابهای الکترونیکی رو دوست دارم تند تند بخونم و تمومش کنم و بذارمش کنار و مرتب نگاه میکنم ببینم چقدر ازش مونده، واسه همین لذت لازم رو ازش نمیبرم.

کتاب درمورد سرگذشت نویسنده بود و بیشتر درمورد اینکه توی آمریکا [و جاهای دیگه] تلاش کرده تا کمدین بشه و خیلی سعی میکنه چهره خوبی از مردم ایران و خاورمیانه به دنیا نشون بده.

دلیل اینکه این کتابو خوندم این بود که قبلا قسمتهای کوتاهی از استند اپ کمدی هاش رو دیده بودم و خوشم اومده بود.

فکر میکنم کتاب "عطرسنبل، عطر کاج"  که تقریبااااا چنین مضمونی داره بهتر از این بود.

مژگان ❤😻
۲۱اسفند

سال نود و پنج رو به اتمامه، اصلا هم اینجور نیست که بگم انگار همین دیروز بود :) خب دقیقا به اندازه ی یه سال بود دیگه،زود نگذشت دیر هم نگذشت.حداقل به نظر من.سال خوبی هم واسم بود،خیلی خوب :)

کارای امسالمو اگه بخوام بگم اینه که توی بهار خیلییی دلم میخواست گواهینامه رانندگی بگیرم، تولد امسالم رو به درخواست خودم خیلی کوچیک گرفتم، تابستون دنبال گواهینامه رفتم و چهارم مهر گواهینامه گرفتم و خیلییی عجووول بودم واسه وقتی که بتونم تنها رانندگی کنم،اوایل ابان بالاخره تنها رانندگی کردم و خیلی تجربه خوبی بود و حسابی ذوق کردم :)، توی مهر ارتدونسیم رو برداشتم،ترم دو اصلااا درس نخوندم و بیشتر روزایی که دانشگاه نداشتم یه مدت کوچولو هم شده بود میرفتم بیرون تنهایی فقط واسه اینکه رانندگی کنم و لذت ببرم :)،ترم دو کمترین معدل عمرم رو گرفتم [نزدیک شونزده] و واسه اولین بار در طول سالای تحصیلم یه درس رو افتادم [آمار جان :) ] ، مثل قبلنای زندگیم شروع کردم به حسابی کتاب خوندن و البته فیلم دیدنم بیشتر شد [واقعا از فیلم و کتاب و بیرون رفتن لذت میبرم در زندگی :) ]،به زندگیم به لطف سایت رنگی رنگی و سیب اسکچ و...  رنگای بیشتری وارد کردم و خیلی از این بابت خوشحالم،از لحاظ روحی شاد تر بودم، در لحظه زندگی کردن و لذتی که میشه ازش برد رو یاد گرفتم،مثبت تر شدم،از زندگیم واقعا بیشتر لذت بردم، با خدا جان رابطم بهتر تر شد :)، نماز خوندنام بهتر شد و اینکه خیلییی تو فکرشم غیبت کردن رو به حداقل برسونم یا بهتر از اون اصلا غیبت نکنم.

خلاصه همونجور که گفتم سال خیلی خوبی واسم بود و حالم خوبه خداروشکر هزار بار :)

سال نود و شیش هم بسیار خوب خواهد بود :) مطمئنم :) ❤ 

به شدت منتظر کشف و زندگی کردن در تموم روزای عالی و همه چی تموم سال نود و شیش هستم :) به امید شادی،موفقیت، سلامتی،عشق، پول و همه چیزای خوب در کنار خونواده ها و عزیزانمون :)


پی نوشت: این هم مطلبی که پارسال این موقع ها درمورد سال 94 نوشته بودم.

طبق پیش بینی ام سال 95 باهام خیلی مهربون و خوب بود :)


پی نوشت دو: پارسال واسه سالم اسم انتخاب کردم، اسم امسال رو میذارم رنگی و شاد :)

مژگان ❤😻
۲۱اسفند

از صبح امروز توی تختم بودم تا الان. سه تا فیلم دیدم و یکم کتاب خوندم. خوشبختانه دیروزاتاقم رو واسه عید مرتب کردم و خیلی کاری نمونده. تا بعد عید هم قرار نیست دیگه برم دانشگاه. 

کتابای جدیدی که سفارش دادم فکر کنم فردا برسن، چندیین روزه که خیلی منتظرشونم.

همین :)

مژگان ❤😻
۱۵اسفند

*امروز بسته ی خوشگل سیب اسکچ که شامل سیبرد گل گلی،  سه تا پیکسل خوشگل به همراه شیش تا بوکمارک و شیش تا کارت هدیه بود به دستم رسید.کیبوردم با این سیبرد خیلی خوشگلل شده.همینطور که کیفم با پیکسلا. :)


*امروز کلاس الکترونیک تشکیل نشد. دیروز صبح آرزو کردم کاش توی کانال بزنن تشکیل نمیشه و زدن :) 


*میخوام واسه سال جدید شیشه آرزو ها درست کنم :)


*ماسک ذغال گرفتم و تا الان یه بار استفاده کردم.خیلیییی خوب بود و پوستمو عالی کرد :)



مژگان ❤😻
۱۴اسفند

* اتفاقات خوب رو هر روز یا چند روز یکبار مینویسم، این اتفاقات ممکنه خیلی کوچیک باشن.هم موقع نوشتن حس خوبی میدن هم موقع خوندنشون و هم باعث جذب بیشتر اتفاقای خوب میشن :)


*شمال رفتن فقط اونجاش که کم کم بیابون برهوت تبدیل میشه به جاده ی سرسبز :) 


*مامان بزرگِ جان سرما خورده :( ایشاا... زودی خوب شه.


* دوس دارم زندگی رو ❤🙌


پ.ن: از همه چی نوشت :)))


مژگان ❤😻
۱۴اسفند

عکس جدید کنار وبلاگ [ای روی دل آرایت،  مجموعه زیبایی] به نظرم خیلی شعر قشنگیه. و همینطور خوش آوا ست.

مژگان ❤😻
۱۴اسفند

میخوام درمورد اون استاد بد اخلاقی که قبلا نوشته بودم "پیشاپیش [قبل از کلاس داشتن باهاش] ازش بدم میاد" بنویسم.

راستش اونقدرا هم که شنیده و دیده [سخنرانیش واسمون تو ترم یک که مرتب میگفت ترمای بالاتر پدرتونو درمیاریم! ] بودیم بد نبود. میگفتن که مثلا سرکلاس به دانشجو ها میگه غلط کردی و اینجور حرفها. ولی اولا که خیلی کم پیش میاد بگه، دوما که به شوخی میگه نه جدی و با بد اخلاقی. و اتفاقا درس دادنش هم خیلی خوبه،  البته خیلی هم اتفاقی نیست خب مدیرگروهمونه :) 

یه بار دیگه بهم ثابت شد تا خودم همه چیو ندیدم و ازش مطمئن نشدم درمورد ادما پیش داوری و قضاوت نکنم. و از همه مهمتر ازشون بدم نیاد! 

مژگان ❤😻
۱۲اسفند

با وجود اینکه دیگه اصلا چیپس [عامل مهم جوش زدن صورتم] نخوردم و تقریبا جوشی رو صورتم نیست ولی بازهم حس میکنم پوستم به اون صافی که میخوام نیست.این بازیگرا چیکار میکنن انقد پوستشون صااافه.

سرکه سیب میزنم واسه منافذ. و اسکراب و ماسکم هفته ای یه بار ولی هنوزم کمی جای جوش و اینا هست. فکر کنم بعد عید یه دکتر برم واسش. البته خداروشکر پیدا نیست خیلی ولی خیلی دوست دارم پوستم صاااف صاف بشه عین آیینه :) ایشاا... :))

مژگان ❤😻
۱۲اسفند

امشب بیرون بودیم که یه دفعه مامانم هوس جیگر کرد. رفتیم یه جایی که قدیمی بود ولی تمیز. راستش فک. نمیکردم انقدر خوب باشه جیگرش. یعنی عااالی بود. البته من که فقط دل دوست دارم.جیگر نمیخورم خیلی. واقعااا بهم چسبید. 

اولین جمله ای که به محض وارد شدن گفتم این بود که چقد اینجا خزه :/ البته بعدش متاسف شدم واسه خودم و یه بار دیگه فهمیدم که از روی ظواهر قضاوت نکنم.هیچوقت، هیچی رو.

اینم نتیجه ی فلسفی از جیگر خوردن :دی

مژگان ❤😻
۱۲اسفند

روی تختم دراز کشیدم و هر از گاهی جای کتاب رو با موبایل عوض میکنم و برعکس.

فقط جای یه نوشیدنی چیزی مثل موهیتو حسابی خالیه...! 

مژگان ❤😻
۰۸اسفند

تنها در پاریس... اسم کتابی که بعد تز مدتها کتاب نخریدن [کتاب غیر الکترونیکی] خریدمش و نزدیک چهل صفحه‌ اش رو تا الان خوندم.

درمورد کتابهای جوجو مویز خیلی تعریف شنیده بودم و واقعا هم ازش خوشم اومد. تقریبا میتونستم اکثر صحنه هایی که نوشته شده بود رو تصور کنم.

در ضمن بوکمارک های رنگی رنگی که وسط صفحه های کتابم جا میگیرن عااالی ان :]


پ.ن: امروز خرید عیدم رو تقریبا تکمیل کردم. فقط چند تا چیز جزیی مونده.

مژگان ❤😻
۰۷اسفند

امروز در حال رفتن به دانشگاه بودیم که یه دفعه منصرف شدیم . رفتیم واسه خرید عید :]

تنها نتیجه اش که البته خوبم بود این بود که فهمیدم در خیابون های مورد نظرم چیزای مورد پسندم وجود ندارن . فقط یه دستبند صورتی و لاک و رژ گرفتم. که دستبندمو خیییلی دوست دارم.

خلاصه که شاید فردا برم جای دیگه واسه خرید :)

پیداس چقد ذوق خرید عیدو دارما :)

از بچگی همینجورم و فک کنم همیشه هم همینجور باشم :))))


+این اولین باریه که با کامپیوتر اینجا مینویسم. وبلاگ نویسی با کامپیوتر واقعا بیشتر حال میده.

مژگان ❤😻
۰۶اسفند

آغاز هفت روز رژیم ذهنی... 

مژگان ❤😻
۰۵اسفند

امروز کتاب الکترونیکی که دوستم واسم فرستاده بود رو خوندم. اسم این کتاب "علم نهفته در قرآن"  هست.

خیلی زیبا بود و واقعا ازش خوشم اومد. 

مژگان ❤😻
۰۴اسفند

این روزا همش دانشگاهیم و به لطف انتخاب گروه دوم الکترونیک سه روز پشت سر هم تا پنج کلاس داریم و این خیلی سخته.

خیلی خسته میشم و بدن درد و...  ولی همراهی با دوستان واقعا لذت بخشه. 

چقدر توی خیابونا حال و هوای عید زیاده این روزا. به خصوص یک قسمت از مسیری که رد میشم کلی ماهی واسه عید آوردن. دیدن بچه هایی که کلی به ماهی ها زل میزنن خیلی لذت بخشه.

یکم اسفند رفتم مانتوی عیدم رو از یکی از مانتو فروشی های مورد علاقم گرفتم :) هنوززز هم خریدن لباسای عید واسم خیلی خیلی لذت بخشه. امیدوارم همیشه همینجور باشه چون واقعا دم عیدی یه حس خوبی دارم واسه همه چیز که یکیشون نو شدن و تمیز شدن و اینجور چیزاست.

ماه اسفند همیشه یه حال خوشی با خودش داره. حال خوبی دارم.و واسه همه هم حال خوبی آرزومندم :)

مژگان ❤😻