مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۷۱۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

۲۳بهمن

+من  تا الان یه بار از ماسک و شامپو لورآل استفاده کردم که برای یه بار خوب بود. حالا بازم استفاده میکنم و میگم نظرمو.

 

+امروز رفتم یونی ، نیم ساعتی اونجا بودم کسی نیومد به جز یه نفر ، منم اومدم خونه قرار شد واسه امار بهم خبر بده که گفت اونم تشکیل نشده. این قضیه به شدت منو یاد دانشگاه قبلیمون انداخت (!) که همون هفته اول بهمن کلاسا تشکیل میشد نه مثل اینجا که هفته دوم ترمه و دانشگاه امروز کلیییی خلوت بود. 

 

+کتاب «زندگی پیش رو»رو شروع کردم. صوتیه و خوبه. 

 

+به خاطر بسته سی‌وپنج گیگ سه ماهه ام این روزا خیلییی بیشتر اینستا گردی میکنم و کلی ماسک جدید و چیزای جدید برای زیبایی یاد گرفتم :) امروزم اتفاقی جایی خوندم که میشه گوینده کتاب صوتی شد و من دیدم عالیه من که عاشق کتابم و این کارو خیلی دوست دارم. فعلا تست صدا ایمیل کردم برای  سایت نوار تا ببینم چی میشه. انشاا... که قبول شم :) اگه خدا بخواد البته.

 

همینا :) خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۱۶بهمن

+من دیگه کتاب داستان کوتاه نمیگیرمممممممممم . یعنی این کتاب داستان های ماشین تحریر رو به زور و برای تموم شدن میخونم نه برای لذت بردن و فهمیدن چیزی جدید، اونم چون دوست ندارم کتابی رو ناتموم بذارم. 

البته الان میگم نمیگیرم اما شاید یه روزی علاقمند شدم و گرفتم اما الان که اصلاااااا . 

 

+لیست خرید لوازم ارایشیم هر روز طولانی‌تر و طولانی‌تر میشه.بیشتر هم به خاطر بلاگر های عزیزه که باعث میشن ادم هی بخواد لوازم جدید بخره. واقعا ارایش کردن لذت بخشه ها، البته من موافق استفاده روزانه از کانسیلر و پرایمر و اینا نیستم ، درستشم اینه که روزانه استفاده نشه. 

 

+امروز نرفتم یونی به دلیل اینکه بچه ها میگفتن نمیریم و اینا. خوب کاری هم کردم نرفتم حالشو ندارم. فردا هم شاید نرم.

مژگان ❤😻
۱۴بهمن

امروز رفتیم پاساژ سپاهان و کوثر برای مامانم لباس مجلسی بگیریم که چیزی نپسندید. بعدش رفتین ترنج اسلایدر خوردیم که من زیاد دوست نداشتم از ترنج گرفتیم، کاشکی از قلب سفید میگرفتیم. مامانم البته رفت خان‌شالار ماهی خورد. 

الانم میخوام یکم کتاب‌ بخونم :)

مژگان ❤😻
۰۹بهمن

جمله مثبت خیلی خوشگل امروز: 

در آینه لبخند بزن. هر روز صبح این کار را بکن و متوجه تفاوتی بزرگ در زندگیت خواهی شد.

دلیل شکرگزاری امروز: خدایا شکرت برای خریدن پارچه مانتو عید.

خب برم ورزش کنم و البته بقیه کارای دوره مثبت‌اندیشی هم انجام بدم: قرآن و موزیک مثبت و لطیفه و حرف زدن با خدا جان :)

مژگان ❤😻
۰۷بهمن

امروز رفتیم نظر من یک جفت نیم‌بوت و یک شال گرفتم. خواهرم هم یه کاپشن پف‌دار میخواست که گیرش نیومد حتی توی چهارباغ عباسی. بعد هم رفتیم رستوران بوستان جوجه خوردیم. 

من یک مجله موفقیت خریدم که خیلی خیلی خوب بود، تا الان خیلی از مطلباشو خوندم. منو خیلی زیاد یاد استرینگ‌کست مینداخت از لحاظ آموزنده بودن. دفعه قبلی که مجله موفقیت خریده بودم خیلی وقت پیش بود. 

دیگه اینکه جمله مثبت امروز رو هم از همین مجله پیدا کردم و نوشتم داخل دفترچه. برم شکرگزاری رو هم بنویسم توی پست خودش :)

مژگان ❤😻
۰۵بهمن

امشب دفترچه خوشبختی یک رو کاملا خوندم و خیلی حس عالی‌ای دارم، این جمله از کتاب جنگجوی عشق در دفترچه بود: “ترس و خدا دیگر هرگز با هم معنایی برایم نخواهد داشت، او همیشه مرا دوست داشته است، هنوز هم مرا دوست دارد و همچنان مرا دوست خواهد داشت.”

خدایا شکرت شکرت شکرت برای حس عالی‌ای که دارم :)

 

پی‌نوشت: چند تا استادا نمره هامو بدون اینکه اعتراض بزنم زیاد کردن، هر کدوم نیم نمره، الان نمره های اپدیت شده اینا هستن: مهندسی ۱۸ ، گسسته: ۱۷ ، زبان ۱۸.۵ ، ناگفته پیداست که خیلی خوشحال شدم :) خدایا مرسی کلی برای همه چیزززززز ❤️ دوستت دارم و دوستت دارم .

مژگان ❤😻
۰۵بهمن

بعد از مدتها گشتن دنبال بستنی نون خامه ای میهن، امروز با بابام رفتم شاهین شهر و از پنج تا سوپری تونستیم حدود هشت نه تا بخریم :) یکی یه عدد داشت یکی دو تا و یکی دیگه حدود ده تایی که من دیگه به پنج تا از مغازه اخری رضایت دادم. از سه سوپری هم یه بسته ترافل گرفتم و کلی دلمو صابون زدم که خوشمزه‌س اما نبود . 

خلاصه به خاطر پیدا کردم بستینه خیلی خوشحاااالم :) 

خدایا شکرت کلی :)

 

بعدا نوشت: خب بعد از خوردن یکی دیگه از ترافلا میتونم بگم که خیلیم بد نیست و کمی خوبه حتی :)

مژگان ❤😻
۰۴بهمن

الان یه مطلب نوشتم اشتباهی انصراف رو زدم :( 

خلاصش اینکه کرم پودر mq گرفتم که امیدوارم بر خلاف قبلی (کنویس) خوب باشه. میخوام بیشترتر به موها و پوستم برسم که اسکراب و ماسک مرتب استفاده میکنم اما میخوام ماسک مو هم بگیرم. 

دیگه اینکه این ترم میخوام زیادتر درس بردارم و اگه موفق بشم درسایی که میخوامو بردارم ترمای بعدی سبک خواهند بود. 

همه نمره هارو هم زدن که نمره هام اینان : زبان۱۸ ، تفسیر ۱۷، تاریخ ۲۰، مهندسی ۱۷.۵ ، زبان ماشین ۱۹.۷۵، دیفرانسیل ۱۱ ، گسسته ۱۶.۵ ، شیوه ارائه ۱۹.۵  که میشه گفت نمره هام تقریبا خوبه خداروشکر :)

امروزم رفتیم برای مامانم یه لباس مجلسی خوشگل گرفتیم و بعدش رفتیم ناهار کاردو توی ایینه خانه سبد سوخاری خوردیم که من دیگه نمیگیرم چون فقط سیب و فیله‌شو دوست داشتم. میگوشو که اصلا دوست نداشتم بقیشم معمولی بود.خواهرمم پیتزای مرغ خورد که به نظر من بد نبود( واقعا و به راستی باید تستر بشم !🤣) 

اهان راستی فیلم مریخی رو دیدم که خوب بود و سریال the hundred الان فصل دوام، البته فصل یک خوب تر بود به نظر من و کلا درمورد وقتیه که مردم به فضا رفتن به خاطر جنگهای هسته ای و اینکه زمین قابل زندگی نبوده دیگه، تا اینجاش که تقریبا مثل بقیه فیلمای فضاییه، حالا بعد از مدتها تصمیم گرفتن زندانی های اونجا رو که صد نفرن بفرستن زمین تا ببینن زمین قابل سکونت هست یا نه و متوجه میشن مشکل خاصی نیست و قابل زندگیه و حتی کسایی هم هستن که روی زمین زندگی کنن و البته همین افراد روی زمین برای اونایی که از فضا اومدن دردسر درست میکنن و این نقطه تمایز این فیلم با بقیه فیلمای فضاییه، اینکه زمینی ها هستن که مشکل برای ادمایی که میشه تقریبا بهشون گفتن فضاییها مشکل درست میکنن نه برعکس. و بقیه ماجرا ها ، الان اوایل فصل دو هستم و میتونم فعلا بگم بد نیست سریالش.  این پاراگراف که راجع به فیلم و سریال بود رو تو اون مطلبی که انصراف رو زدم ننوشته بودم وگرنه الان کلی خلاصش میکردم احتمالا!

بعد هم خوندن کتاب داستانهای ماشین تحریر خیلی پیشرفت نکرده هنوز.

و همینا :) فعلنی :)

مژگان ❤😻
۲۹دی

دیشب تانیا خونمون بود. بابام زنگ زده بود به عموم و تانیا شنیده بود و هی میگفت عمووو، عَمیددد . بابام هم گفت بیارینش اینجا. 

+بهش گوشیمو دادم سلفی بگیره در همین حین گوشی داشت کاراشو ریکورد میکرد، بعد قطع شد یه مدت همینجور گوشی دستش بود و میبرد بالا من دوباره دکمه رو زدم تا فیلم بگیره که نمیدونم چه جوری فهمید صفحه شکلش عوض شده و هی میگفت نه نههه و گوشی رو داد که درستش کنم :***

+یه شکلات برداشته بود نباید میذاشتیم بخوره ولی هرکاری کردیم نداد بهمون و میخواست بازش کنه، به میانا کفتم ازش بگیر تانیا گفت نه و قایمش کرد زیر بغلش :******* بعد داد من باز کنم براش من نشوندمش رو صندلی و دوغ که خیلی دوست داشت بهش دادم ولی لیوان و دوغ رو زد عقب گفت نه و میخواست شکلاتشو بهش بدم. بعدمن بغلش کردم بردم داخل یخچالو نشونش دادم که یه شکلات دیگه دید و میخواست برداره که خوشبختانه جلوشو گرفتم این بار و حواسشو پرت کردم :) 

+یه کیک بهش دادیم نصفشو گذاشت توی دهنش و یکمش بیرون موند با دستش هل میداد بره داخل دهنش :)))

+دیشب برای اینکه بگه عزیزم ، بهش گفتم این عروسکه به اون یکی داره میگه عزیزم، بعد تانیا هم گفت عسیسممم تازه خودشم وقتی میگه دوق میکنه و با یه حالت خیلیی خوبببب و قشنگی میگه :***

+هنوز یادشه بابام فیلم هاپو بهش نشون داده، گوشی بابامو بهش میده میگه هاپو. فیلم که میاد یا تصمیم میگیره تنهایی بره ببینه یا اینکه به همه میاد نشون میده. 

مژگان ❤😻
۲۵دی

+دیگه ایام امتحانات داره خیلی طولانی میشه و من یکی که حوصلم سر رفت . امتحان زبان ماشین امروز سطحش از اونچه که فکر میکردم و اونچه که توی کلاس تدریس شده بود بالاتر بود. اما فکر میکنم بد جواب ندادم.برای گسسته یکم میترسم که البته فکر میکنم اینم مثل میانترمش اونقدری که فکر میکنیم سخته سخت نخواهد بود، از لحاظ جزوه میگم، امتحانشم که مثل جزوه میده.

+توی کانال استرینگ‌کست عضو شدم و حسااابی دارم پادکست گوش میکنم. خلاصه هاشونم مینویسم یه سری میام همشونو میذارم. فقط میتونم بگم عالیه. 

+تفسیر رو ۱۷ شدم و شیوه رو ۱۹.۵ . خب خداروشکر. در ضمن دیفرانسیل به هیچکس نمره خوبی نداده تا اینجا که میدونم، ۱۱،۱۲،۱۳،۱۴ً نمره های‌ من و سه نفری بود که توی امتحان پیش هم بودیم. در این حد یعنی !

+دیروز تانیا و کیانا اومدن خونمون. تاتا میگه عسیسممم :*** بابام برا اینکه بخندوندش کله معلق میزد، تانیا هم سرشو میگرفت و میگفت آخخخ و کلی‌ میخندید. توی اتاقم داشتم وسایلمو جمع میکردم که بهشون دست نزنه ، دیدم شروع کرد بقیه وسایلو بده دستم تا جمع کنم :* هرچی بهش میدادیم بخوره سریع میگفت عمو و میبرد پیش بابام با هم بخورن. یاد گرفته میگه اسب،انارم یاد گرفته، عاشق لیموشیرینه و شکوفه. شکوفه رو ریخت رو زمین گفتم وااای اونم گفت بااای :*** ولی واقعا واقعا خوشگل میگه عسیسم :*** جوجوی من :)

+کتاب باز هم من تموم شد. کل داستان رو دوست داشتم. خیلی توصیفاش از نیویورک قشنگ بود.من خودمم عاشق سفرم (البته برای مهاجرت فکر نمیکنم گزینه خوبی باشم،هرچند دیگه مطمئن نیستم) و برای همین از اون پارت سفرش خیلی خوشم اومده بود.بعصی جاهاش (خیلی کم بود اما بود) کلیشه‌ای بود که دوست نداشتم اما بازم میکم در کل قشنگ بود و قلم نویسنده هم که عالی. فقط حس میکنم چند جا خطای ترجمه داشت. البته این نشری که من خوندم، فکر میکنم نشری مثل آموت چنین مشکلی نداشته باشه.

مژگان ❤😻
۲۱دی

+چند روز یش فرندز تموم شد، حسااابی ازش خوشم اومده بود اما یکمم میخواستم تمومش کنم که به کتاب و فیلمای دیگه هم برسم. از همه شخصیتای اصلیش خیلی خوشم میومد و کلا سریال خیلی خوبی بود. بعدش شروع کردم قسمتایی از بیگ بنگ و یانگ شبدون که ندیدم رو ببینم و الان، بعد از دیدن فرندز به این نتیجه رسیدم که فرندز واقعا بهتره البته بیگ بنگ هم خیلی خوبه و یانگ شلدون نسبتا عادیه. با این حال میبینمشون .

+کتابراه کتاب “باز هم من” رو رایگان کرده بود و منم دانلودش کردم و این اولین باریه که داخل کتابراه کتابی میخونم. یه چیز اعصاب خرد کن داره که هی از حالت تمام صفحه خارج میشه موقع کتاب خوندن. خود کتاب خوبه . به جز اینکه بعضی جاهاش کلیشه‌ایه. اما کلا خوبه.

+فردا امتحان زبان تخصصی دارم و خیلی نخوندم اما اماده ام و یه دور دیگه هم خواهم خوند.

+قراره برای مامان یه اسکراب خوب و یه کرم ضد چروک دور چشم خوب پیدا کنم. امیدوارم ماموریتم رو خیلی خوب انجام بدم!

+کتاب داستان های ماشین تحریر که دارم میخونم بد نیست. کلا از داستان کوتاه خوشم نمیاد زیاد و متوجه نشدم این داستان کوناهه وگرنه نمیخریدم. خلاصه تا الان خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم اما بد هم نیست. 

+کتاب آرزوهای بزرگ اثر چالز دیکنز رو خوندم. کوتاه بود و خوب.

مژگان ❤😻
۱۹دی

امروز (منظورم هجدهمه جون ساعت از دوازده گذشته نوزدهم ثبت میشه) امتحان مهندسی رو هم دادم که آسون و خوب بود(به جز سناریو که خیلی بلد نبودم) و کلا از صبح که میخواستم امتحان بدم خوابم میومد کلی ،چون ظهرش نخوابیده بودم خوب و شبم که خوابیدم باید زود بیدار میشدم، خلاصه برای روزایی هم که کلاس مهندسی رو داشتیم همین حس خوب الودگی رو داشتم و جند باری نزفتم به همین علت :) بعد که برگستم یه کم فیلم دیدم و زود ناهار خوردم و یازده و نیم خوابیدم تا سه. خیلی چسبید. امتحان دیفرانسیل هم نمره هاشو استاد زده که من یازده شدم:/ کلا بد نمره میده واقعا. من اویلر و کاهش مرتبه رو اشتباه نوشتم و بقیه‌ش تا جایی که یادمه بد نبود و چهار نمره هم از میانترم داشتم، با این حال یازده شدم. و البته اینم بگم میانترم که کلی فکر میکردم خوب میشم و همشو بلد بودم حسابی چهار از شیش شدم بنابراین این یکی که یکم بلد نبودم جای تعجب زیاد نداره که یازده شدم. 

به هر حال خداروشکر که پاس شدم.

مژگان ❤😻
۱۷دی

امروز صبح امتحان ارائه داشتم ،اومدم خونه تفسیر خوندم، اومدم خونه رفتم خاقانی یه پالتو گرفتم و اون کالباسای خییییلی خوشمزه رو خوردم و بعدش مهندسی خوندم. خلاصه خیلیییی خوابم میاد در حال حاضر. این لحظه رو ثبت کنم برم :)

مژگان ❤😻
۱۵دی

+به ماانم گفنم باهاتون قهرم ، موهامم باهاتون قهره. اومده از موهام دلجویی میکنه :*

+دیشب شنیدم مامانم داشت میگفت به بابام که این چند روز که مریض بودم حسابی دلم برای بوس کردن بچه هام تنگ شده بود و تا خوب شدم گلی بوسشون کردم :* 

+امشب تانیا جونم رو بعد مدتها دیدم . یاد گرفته میگه عزیزم :*

+قبل اینکه تانیا اینا بیان خونمون بابام گوشیشو برداشت وانمود کرد داره با کیانا حرف میزنه و کیانا هم میگه نه نمیام :دی میخواست منو حرص بده :*

مژگان ❤😻
۱۲دی

این روزا حسابی داشتم درس میخوندم واسه امتحانا، نه اینکه بخوام از فرجه استفاده کنم، داستان اینه: امتحان اولم دیفرانسیله که باید میخوندم ، اما توی یه روز دو تا امتحان دارم که شیوه و تفسیر قرآن هست که اولی صبحه و دومی ساعت سه بعد از ظهر و دقیقا فرداش امتحان مهندسی دارم که البته تفسیر رو ما نباید این ترم برمیداشتیم . به هرحال به این دلیل مجبور بودم امتحانا رو زودتر بخونم، البته فعلا دیفرانسیل تفسیر رو خوندم و مهندسی مونده که فردا میخونم، جمعه هم تمرین دیفرانسیل حل میکنم و شنبه صیح هم وقت هست چون امتحانش ساعت سه هست.

امروز صبح هم رفتم جزوه مهندسی رو چاپ کردم که البته فکر کنم حدود یک صفحه اش رو خودم نداشتم و بقیه‌اش رو داشتم که قبل چاپ چک نکردم اینو. یه استیکی نوت هم خریدم که خیلی گوگولیه و دوسش دارم. ظهر رفتیم رستوران بوستان جوجه زدیم که همه چیش یه طرف و من عاشق ماستتی این رستورانم، ماست ایده‌آلمه. خورشت ماستشم خوبه اما ماستشششش 😄 عصر هم شیوا اومد دیفرانسیل خوندیم . 

البته اینم بگم که درس خوندن موجب فرند ندیدنم نشد و الان اولای فصل نه هستم :) لیست سریال های طنز خوب خارجی هم گرفتم که ببینم بعد فرند چیکار کنم. کناب “داستانهای ماشین تحریر” رو هم شروع کردم و کتاب “ مزرعه حیوانات”. اولای دوتاشونم و هردوشون تا اینجا خوب بودن. 

مامانم چند روزی سرما خورده بود و همش خوابیده بود که این خیلییی بد بود. الان خوب شده خداروشکر و واقعا خداروشکر. چقدرررر دلم برای چرخیدنش توی خونه تنگ شده بود و حرف زدنش و ایتکه برام لقمه نون‌پنیر گرفت اورد توی اتاقم درحالی که فرند میبینم بخورم :) انشاا... هممون همیشه سالم باشیم که این خیلی مهمه خیلی . خدایا شکرت برای همه چیز ❤️

مژگان ❤😻
۰۷دی

چهارنشبه با خواهرم رفتیم کافی‌شاپ من لته خوردم و اون هات چاکلت، با درخت کریسمس هم عکس گرفتیم و خیلی شب خوبی بود خلاصه، امروز هم رفتیم با مامان بابام شهر کتااااب جان ، کتاب هالیوود رو خریدم بعد هم رفتیم همون کافی شاپ خودمون و خواهر و شوهرخواهرم . بعدش هم رفتیم خونه مامان بزرگ.

امروز اصلا هیچ درسی نخوندم، میخوام فردا کمی گسسته بخونم. و بعد هم دیفرانسیل رو شرواع خواهم کرد انشاا... .

کتاب “خودت باش دختر” دیشب تموم شد. خیلییییی قشنگ و انگیزه بخش و انرژی دهنده و اموزنده و خلاصه عالی بود. به همه خانوما توصیه میکنم بخونن. البته میشه کفت برای اقایون هم خوبه. اون انگیزه ای که میده رو خیلی دوست داشتم. نکاتی هم ازش نوشتم که بعدا وارد دفترچه‌ام میکنم. 

برم فرندز ببینم :)

مژگان ❤😻
۰۳دی

+خب من امروز یه قسمت دیگه از استرینگ کست رو گ‌وش کردم که درمورد سال بود. اولش گفت رومی ها چه جوری سالو در نظر میگرفتن ، اولش ده ماه داشتن بعد دوازده تا شده و ۳۶۵ روز بعد سال کبیسه اضافه شده و ... اما بازم سیستمشون غلط بوده و بد، بعد رسید به سال نجومی که ستاره و صور فلکی رو نقطه ثابت در نظر میگیره و از این طریق وقتی زمین به جای اولش برگشت یک سال تموم میشه. اما این سیستم شیب های عمودی که زمین داره (زاویه زمین به خورشید) رو در نظر نمیگیره و بنابراین در طول مدت فصل ها به هم میریزن، برای همین سیستمی به نام سال اعتدالی وجود داره که با در نظر گرفتن خورشید به عنوان نقظه ثابت نسبت به زمین و همچنین در نظر گرفتن شیب زمین نسبت به خورشید فصلها رو به هم نمیریزه و خیلی خوبه :) خلاصه این قسمت هم عالی بود.

(اونچه نوشتم چیزی بود که خودم از پادکست فهمیدم و نمیدونم کاملا درسته یا نه)

+نمیدونم اینجا نوشتم یا نه اما کلاس زبان رو دیگه نمیرم. حس میکنم دیگه به اندازه قبل خوب نیست و همچنین یکم زمان لازم دارم که اون چیزایی که تاحالا خوندیم رو جمع بندی کنم با جی۵ و خوندن دوباره. البته فعلا میخوام کتاب تاچ استون۴ رو تمومش کنم. بعد میرم سراغ جی۵. لیسنینگ اضافه هم گوش میدم و سریال خارجی هم خودش خیلی عالیییه برای زبان، به خصوص که فرندز رو اگر بدون زیرنویس ببینم هم یه چیزایی متوجه میشم که البته من با زیرنویس میبینم که هیچی رو از دست ندم.

مژگان ❤😻
۳۰آذر

خب کارای این روزا اینا بودن: دارم کتاب خود باش دختر رو میخونم و خلاصه نویسی میکنم، عالیه این کتاب.

همچنان فرندز میبینم. مجله دانستنی ها عالیه، ارائه های کتبیم کامل شدن و چاپشون کردم، ارائه شفاهیم اماده‌اس برای یکشنبه، برای شب بلدا ژله انار درست کردم و انشاا... کیک پرتقالی هم درست خواهم کرد، امروز رفتم برای عروسی خواهرم و جشنهای مربوط بهش لباس گرفتم که خیلیییی دوسشون دارم :) بعدش هم ساندویچ با سس پستو خوردیم که خوشمزه بود. 

دیگه همین فکر کنم! 

مژگان ❤😻
۲۴آذر

شب جمعه عروسی پسر همسایمون دعوت بودیم و من اولش نمیخواستم برم چون عروسی هایی که نسبت نزدیکی نداشته باشیم معمولا نمیرم اما مامانم گفت بیا و خوش میگذره و اینا منم رفتم و کلی حوصلم اومد :)

دیشب یعنی شب شنبه هم که جشن تولد خواهرم بود و مهمون داشتیم و کلی خوش گذروندیممممم :) خواهرم ۲۳ ساله شد و انشاا... به همه آرزوهای قشنگش برسه و با شوهرش خوشبخت و خوب باشن همیشه :* 

تانیا جونمم دیدم: یه پالتوی خیلییییی خوشگل پوشیده بودددد که کلی نازش کرده بود :*** برای خودش راه میرفت خیار برمیداشت میخورد از سر میزا :)))) آخر مهمونی یادش افتاد بریم تو اتاق من بهم گفت ایا و میزد به در اتاقم و سعی میکرد درشو باز کنه ، یه ماشین اسباب بازی پیدا کرد برداشت رفت نشون آجیش داد :* وقتی داشتن میرفتن نذاشت باباش کلاهشث سرش کنه،خودش گرفت سرش کرد؛ ستاره میگه اول کشید روی چشماش ستون رو ندید خورد به ستون بعد کشید بالا و رفت :***** از من هی میپرسید کادو ها چیه؟ رفته بود میرقصید به بابای منم میگفت بیا ، هرچی باباش میگفت پالتوتو بپوش بریم نمیرفت و پالتو رو مینداخت اون‌طرف تا اخرش مامانش که پاشد پالتوشو پوشید، جورابش کیکی شده بود در اوردم از پاش بعد دیگه هر چی مامانش میگفت پات کن گوش نمیداد و جورابو برداشت رفت بندازه توی گلدون :)))) خلاصه خیلییییی دوست دارم من این تانیاااام رو :********

مژگان ❤😻
۱۵آذر

خب کلی چیزبنویسم و برم فرندز بببینم !

+کتاب فرمین موش کتابخوان تموم شد. علت طول کشیدنش این بود که حسابی فرندز میدیدم. کتاب جالب بود چون راجع به کتابها بود و از  زبان یک موش بود. کلا خوب بود.

+بسته مانتو لی و اسکرابم به دستم رسید،یک پابندم سفارش دادم که به زودی میرسه. 

+این چند روز بکوب داشتم ارائه کتبی و شفاهی برای درس شیوه ارائه رو اماده میکردم. نود و نه درصدش تموم شد فقط یه کوچولو کار داره. 

+امتحان مهندسی و زبان ماشین راحت بودن و خوب. میانترم دیفرانسیل رو هم ۴ شد از ۶. 

+فرندز عالیه و واقعا معتادش شدم. فعلا اخرای فصل دو هستم. 

+همین :) حالم خوبه خدایا شکرت :)خدایا لطفا حال همه ی هممون همیشه خوب باشه :)

مژگان ❤😻