مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۲۶ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

۱۳اسفند

مدتی بود که میخواستم کتاب "من پیش از تو"  رو که خیلی ازش تعریف شنیده بودم بخونم.فیلمش رو مدتها قبل دیده بودم و دیروز هم نسخه الکترونیکی کتاب رو خریدم.بسیار کتاب دوست داشتنی ای بود و یک ترجمه ی فوق العاده هم داشت. کتاب جوری بود که خیلی جذبش شدم و نتونستم رهاش کنم تا تمومش کردم.

پایانش کمی غم انگیز بود اما فکر میکنم در کتاب "پس از تو" این پایان غم انگیز جبران بشه؛پس برم به سوی خوندن اون کتاب :)


پی نوشت: دیروز در خواب ناز بودم که حدود ساعت نه و ربع دوستم به خونمون زنگ زد و به مادرم گفت باید ده و نیم دانشگاه باشیم و مژگان داره میاد یا نه؟ منم سریع حاضر شدم و با تاکسی رفتم دانشگاه. استاد فلش هامون رو پس داد و گفت پاس شدیم یا نه. البته ما که از قبل میدونستیم. بعدش هم قرار بود بریم کافی شاپ که چون دیر شد فقط یک چیپس گرفتیم توی راه خوردیم.

مژگان ❤😻
۲۸بهمن

دیشب رفتم فروشگاه مورد علاقه ام و کلی چیزای خوشمزه از جمله شکلات تخم مرغی کیندر گرفتم که اولین بار بود میگرفتمش. بسیار خوشمزه بود و جایزه اش یه موتور سیکلت کوچولو بود که خیلی قشنگ و با کیفیته.در لحظه آخر نگاهم افتاد به پودر کیک رشد و با توجه به اینکه مدتها بود میخواستم کیک درست کنم برش داشتم و امروز عصر کیک پرتقالی که توش گردو و کشمش ریخته بودم پختم،البته با راهنمایی مادرم. خوشمزه بود و دلچسب :)

و کتاب مارک دو پلو رو هم همین الان تموم کردم. خیلیییی جذاب بود و همه ی سفرنامه هاش رو دوست داشتم.همه ی همشون. 


بعدا نوشت: بالاخره مانتوهام رو آویزون کردم توی کمد جدید و کفش و کیفهامو گذاشتم پایینش و در نتیجه کلی انرژی گرفتم و کمی از مرتب سازی اتاقم واسه عید(اتاق تکونی) رو هم انجام دادم :) فقط مونده مرتب کردن میز ارایشم و کمدم و تختم. خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۰بهمن

خیلی پیش تر با آقای منصور ضابطیان از طریق کانال تلگرامشون آشنا شده بودم. متوجه شدم که سفر زیاد میرن و چیزهای خوبی درباره سفرهاشون مینوشتن.
تا اینکه کتاب مارک و پولو و مارک دو پلو رو خریدم. فعلا کتاب اول رو خونده ام و این هم نظرم درباره این کتاب:
من کلا سفرنامه رو دوست دارم. سفرنامه های این کتاب خیلی شبیه سفرنامه های معمول نبودند و بیشتر درباره برخورد با مردم کشور ها بودند. اکثر عکسهای کتاب هم از جاهای دیدنی و معروف اون کشور ها نبودند بیشتر از مردم کشورها بودند.
سفرنامه هایی که بیشتر دوست داشتم اینها بودن:هند،آمریکا، کره جنوبی، اسپانیا و فرانسه(به علت علاقه شخصی خودم به فرانسه و به خصوص پاریس). 

کلا کتاب نسبتا خوبی بود و البته اواخرش بهتر از اوایلش بود. اما فعلا نمیخوام برم جلد دومش رو بخونم علتش رو نمیدونم! 

مژگان ❤😻
۱۶بهمن

کتاب ملت عشق رو مدتها پیش دانلود کرده‌بودم و حدود 80 صفحه اش رو خوندم، دیروز حس میکردم کتابای ناتموم زیاد دارم و شروع کردم بقیه این کتاب رو خوندن.تا حدود 12 و نیم نیمه شب تمومش کردم.بسیاااار خوب و جذاب بود.خیلییی خوب. راجع به دوستی مولانا و شمس تبریزی بود، شمس چیزهایی زیادی به مولانا یاد داد از جمله اینکه مقام و موقعیت رو کنار بذاره.مولانا یک سخن ور بود و پس از آشنایی با شمس شاعر شد. الان قصد دارم کتاب شعری از مولانا بخونم.توی اینترنت یا اگر بین کتابهای پدربزرگم بود از اونها. 

خلاصه خیلی کتاب خوب وعارفانه ای بود. داستان زن آمریکایی هم که در این کتاب بود بد نبود.

مژگان ❤😻
۲۹دی

پریشب رمان غرور و تعصب رو تموم کردم.کمی خسته کننده بود. همش راجع به مقام و موقعیت و پول و اینا.البته در کل بد نبود و در یک چهارم آخرش جذبش شدم.بعد هم فیلمش رو دیدم. از موقعی که فیلمش رو دانلود کردم سعی میکردم کتاب رو زود تموم کنم که فیلم رو ببینم. 

پدر و مادر الیزابت از اونی که تصور میکردم پیرتر بودند که شاید با توجه به سن بچه هاشون درستش هم همین بود. همچنین اقای دارسی خیلی به نظرم مغرور نمیومد بیشتر ساکت و یه جورایی ناراحت به نظر میومد.

امروز عصر هم خوندن رمان زن همسایه رو شروع کردم و همین الان تموم کردمش.301 صفحه رو بی وقفه(به جز برای باز کردن در دلستر برای خوردش حین خوندن رمان) خوندم.الان یه حالتی دارم اونجوری که وقتی خیلییی میخونی میشی :دی

کتاب خوبی بود و خیلییی جذبم کرد و نتونستم کنار بذارمش.رمانای آموت معمولا بسیار خوب هستند.سه تا اتفاق می افته که عجیبه و شاید خیلی قابل پیش بینی نباشن البته تاحدودی اولی و دومی قابل پیش بینی بودند.اما سومی که در صفحه آخر رخ داد بسیار غیرقابل پیش بینی بود به نظرم.

و همین.

مژگان ❤😻
۱۹آذر

دیروز رفتیم وسایل تزیین قند خریدیم. برای قند هایی که قراره ببریم واسه خانواده شوهرخواهرم. وسایلمون گلهای سفید،تور سفید و ربانهای سفید و نباتی هستند.اینهارو از یک مغازه خوشگل فروشی! که وسایل تولد و عقد و...  دارن خریدیم.همچنین قراره لباسهای شب یلدا، پارچه های خونواده داماد و کیک ببریم.بعد از خرید من مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده و پیراشکی کاکائویی خوردم 😋 به به :) 

امروز هم بالاخره کتاب جزء از کل رو تموم کردم. کتاب خیلی حجیمی بود و البته جالب.کمی مونده به اخرش خیلی غیرقابل پیش‌بینی بود.

مژگان ❤😻
۰۳آبان

کتاب یک به علاوه یک بالاخرهههه تموم شد.خیلی طول کشید. به علت درسا و تنبلی و... کتاب خوبی بود.اون سفری که داشتن بع نظر کمی طولانی می‌رسید اما به هرحال خوب بود.حال ندارم بیشتر توضیح بدم چون دانشگاه بودم و کمی خسته ام و خوابم میاد اما حالم خوبِ خوووبه :) پرانرژی و شادم خداروشکر. 

امروز توی دانشگاه کتاب غرور و تعصب رو خریدم و کلی هم خندیدیم با دوستان و کلاس آمارم هم تشکیل نشد در نتیجه زودتر برگشتیم.چقدر شبا توی اتاق گرم و نرم خوابیدن خوبه :) ایشاا... که هممون همیشه جای گرم و نرم [تابستونا خنک 😀] در کنار خونواده ها و عزیزامون با تن سالم و شاد و با انرژی و اینا داشته باشیم :)

مژگان ❤😻
۳۰شهریور

قبلا تعریف فیلم مادر قلب اتمی رو جایی خونده بودم.بعضی موقعیت ها و دیالوگ هاش جالب بودن اما به طور کلی اونقدرررر ها هم نپسندیدمش.

شهرزاد رو تا قسمت دوازده دیدم و سیزدهش نبود که بگیرم.و کلی فیلمای دیگه هم موندن واسه دیدن.

دیروز  تا کتاب سفارش دادم:پیش از آنکه بخوابم، یک به علاوه یک. خوشحالم از این بابت و کتابهای زیااادی هستند که باید بخونم.هنوز لیستشون نکردم اما گوشه و کنار ازشون عکس یا اسم ذخیره کردم.

مژگان ❤😻
۲۵شهریور

کتاب "اتاق" رو از فیدیبو دانلود کردم، من نشر آموت رو میخواستم ولی فقط نشر روزگار رو داشت.من خیلی با کتابش ارتباط برقرار نکردم.یه جورایی خسته کننده بود.تا حدود صفحه نود رو خوندم ولی از اون به بعدش رو همینجوری رد کردم. 

این روزها تصمیم گرفتم بیشتر کتاب الکترونیکی بخرم چون کتابا رو معمولا فقط یکبار میخونم و میذارم کنار، یه جورایی جاگیرن.ولی هیچ جوره نمیتونم بیخیال کتابای کاغذی بشم چون که یه لذت خیلییی خاصی برام داره.حالا میخوام یکی دو تا کتابای مورد علاقمو به صورت الکترونیکی بخرم تا ببینم خوشم میاد یا نه.


پی نوشت: امروز رفتیم دانشگاه برای پروژه و بعضی کلاسای شیوا که نشد درستشون کنیم و قرار شده توی حذف و اضافه درست شن.بعدش رفتیم کافی شاپی که خیلی وقت بود میخواستیم بریم موکا خوردیم.تعریفی نداشت، زیادی شیرین بود و داغ هم نبود.

مژگان ❤😻
۲۴شهریور

کتاب ما تمامش میکنیم همین الان تموم شد.خیلی به شدت من رو یاد بعضی رمانهای ایرانی مینداخت.کتاب خوبی بود اما به همین علتی که گفتم خیلی هم دوستش نداشتم.به خصوص که فضای نسبتا غمگینی داشت.

درباره یک دختر آمریکایی بود که اسم و فامیلش و روحیاتش کاملاً مناسب گل فروش شدن بود،پسری رو در گذشته اش دوست داشت و پسری رو در حال و نهایتاً اتفاقاتی که واسشون افتاد.آخرش هم تا حدودی باز بود ولی میشد حدس زد چه اتفاقی خواهد افتاد.

مژگان ❤😻
۱۲مرداد

خب چند روزی نیومدم به وبلاگم سر بزنم.میخوام از اتفاقای این روزا بگم، کمی هم قاطی پاتی میشه! :دی

اول اینکه بسته پستی رنگی رنگی روز شنبه به دستم رسید.دفتر رنگ کردنی ام رو کمی رنگش کردم، لذت بخش بود.اولش کمی میترسیدم چون فکر میکنم آخرین باری که چیزی رو رنگ کردم دوران پیش دبستانی ام بوده! ولی بعد کم کم مطمئن تر و محکم تر رنگ میکردم. به جز اون بقیه چیزای توی بسته رنگی رنگی که شامل پیکسل و استیکر پشت لپ تاپی و استیکر کیبرد میشن رو استفاده نکرده داخل همون بسته گذاشتم. 

کتاب زبان گلها دیروز تموم شد.همونجور که قبلا نوشتم اروم اروم خوندمش.کتاب خوبی بود،به خصوص که من از گلها خیلی خوشم میاد. البته راستش خیلی جذب کننده نبود اما بد هم نبود از لحاظ جذابیت.و امروز هم کتاب خدمتکار و پروفسور رو شروع کردم و در عرض مدت کمی 86 صفحه اش رو خوندم.وقتی نگاهی به شماره صفحه کردم و 50 رو دیدم تعجب کردم،به نظرم میرسید کمتر خونده ام.بعد هم زود به صفحه 86 رسیدم. تا اینجا جالبه.ریاضی رو از دید متفاوتی نگاه کرده.در ضمن تصمیم گرفتم شاید از این به بعد کتابهام رو الکترونیکی بخرم.قبلا این کار رو کردم و لذتش به اندازه کتاب کاغذی نیست اما هیچوقت کتابهای مورد علاقه ام رو به صورت الکترونیکی نخوندم،شاید اینجوری کتاب الکترونیکی هم خوب باشه!

و کارآموزی یک هفته و چهار رو دیگه انشاا... تمام خواهد شد.این روزها سرمون شلوغ تر ار اوایل هست.به خصوص امروز.کلی تلفن جواب دادیم و ریموت زدیم و مصب ویندوز و پرینتر و اینجور کارا رو انجام دادیم.البته بعضیاشون با کمک مهندسین انفورماتیک. 

خلاصه خوبه و یه چیزایی داریم یاد میگیریم. 

در ضمن فردا، تولد امام رضا (ع) مبارک  :)

و همینا :) 

مژگان ❤😻
۳۰تیر

فعالیت های ادبی :) این روزام شامل اینا میشه :

فیلم beauty and the beast رو بعد از دیدن یه پست توی اینستا راجع به این فیلم دیدم.

بچه که بودم یه فیلم دیگه با این سوژه دیده بودم و تا اونجایی که یادمه کمی جزییاتش فرق داشت و این یکی قشنگ تر بود.

البته قبلش داشتم یه فیلم دیگه رو میدیدم که بعد از دیدن اون پُسته تصمیم گرفتم اول اینو ببینم. 

همچنین درحال خوندن کتاب "بیشعوری"  در کانال acbook در تلگرام هستم که هرروز قسمتی از کتاب رو میذاره.قبلا کمی ازش رو خونده بودم و بیخیالش شدم، امیدوارم این بار تمومش کنم.

کتاب "بادبادک باز" رو هم که خیلی وقت پیش دانلود کرده بودم از امروز تصمیم گرفتم بخونمش.البته توی کامپیوتر، چون بهتر از گوشیه. 

و یک چیز دیگه اینکه یه کانال بسیار خوب پیدا کردم که ایدی اش اینه:qande_parsi. راجع به درست نوشتن واژه ها و به قول خودشون نکات ویرایشی هست. 

اینم آخرین پستشون تا این لحظه:

بلیت ها از قبل پیش فروش شد.


 پیش، به معنای قبل است و در چنین جمله هایی نیازی به آوردن واژه قبل نیست. پس، ازقبل پیش بینی کردن، از قبل پیش خرید کردن، از قبل پیش دستی کردن،... نادرست است. 

بنابراین به جای

بلیت ها از قبل پیش فروش شد.

بگوییم

بلیت ها پیش فروش شد.


عصر قسمت 16 عاشقانه رو دیدیم.که بیشترش به آهنگ گذشت.

الان باز کمی از اون فیلم ظهر رو دیدم در حین خوردن ساندویچ کالباس جان :)

امیدوارم حالشو داشته باشم کمی کتاب بادبادک باز رو بخونم.

و کلاً جمعه ی دوست داشتنی بود.هرچند مثل اکثر جمعه های تابستون باغ نبودیم [چون دیروز که تعطیل بود رفتیم]. 

مژگان ❤😻
۰۸تیر

کتاب پروژه شادی رو امروز شروع کردم.

بسیار کتاب خوبیه.تحت تاثیر این کتاب سریع رفتم کمدم رو حسابی مرتب کردم :) البته قبلش اتاقم رو درست مرتب کرده بودم.


+به شدت دلم میخواد برم تئاتر. ولی فعلا کسی که علاقمند باشه رو پیدا نکردم که با هم بریم. کاشکی زودتر برم.


مژگان ❤😻
۰۷تیر

+دیشب بعد از مدتها رفتم خونه ی مادربزرگ. توی باغ میدیدمش ولی خونشون رفتن یه چیز دیگه ایه.همیشه عاشق مادربزرگ و پدربزرگم، خونشون و حس خوب و چیزهای خوبی که اونجا هست هستم.دایی اینا هم اونجا بودن و میخواستن با یکی از اقوام زندایی برن پارک.بعد از اینکه اونها تماس نگرفتن یهویی قرار شد همگی با هم بریم.و بعد از مدتها رفتیم پارک.اونم پارکی که روبروی کوچه ی ماست! خیلی دیر به دیر میریم. بعد از کمی نشستن رفتیم پارک بادی خونوادگی با دایی و پسرهاش و خواهرم.کلی بازی کردیم و کیف کردیم.پسر دایی هام میخواستن ماشین بازی هم برن، ولی ما مخالفت کردیم.من یکی که دیگه خیلی حال نداشتم.حدود یکی دوساعت اخر بابا هم بهمون ملحق شد توی پارک. 

خلاصه خوش گذشت خیلی :)


+کتاب هایی که سفارش داده بودم امروز به دستم رسیدن. بعد از مدتها یک رمان ایرانی که تعریفش رو خونده بودم به نام "قهوه سرد اقای نویسنده" خوندم.

یه جا راجع بهش یه نفر نوشته بود که به نظرش نویسنده تکست هایی داشته که از اون ها توی کتاب استفاده کرده.به نظر منم همینجور بود یا حداقل چیزی شبیه به این.این تکست ها اکثرا خوب بودند، داستان کلی کتاب هم خوب بود. اخرش هم کمی غافلگیر کننده. اما خب یه جورایی رمان های ایرانی در جاهایی شبیه به هم هستن. و اینو دوست ندارم من.

کلا کتاب خوبی بود ولی.و اینکه در یک روز خوندمش :)

مژگان ❤😻
۳۱ارديبهشت

امروز بالاخره کتاب "دختر خوب " رو تموم کردم.

درباره دختری بود که حس میکرد والدینش دوستش ندارند .به خصوص پدرش که علایق دختر رو زیر سوال میبرد و دائما اون رو با خواهر بزرگترش مقایسه میکرد.این دختر همون اولای کتاب دزدیده میشه اما موضوع پیدا کردن دختر نیست .چون توی کتاب  مشخصه که دختر پیدا میشه , بلکه ماجراهایی هست که واسه دختر در موقع دزدیده شدن و بعد پیدا شدنش می افته.

در ضمن پایان این کتاب باور نکردنی بود ! به هیچ وجه نمیشه فکرش رو کرد.

کلا هم داستانشو دوست داشتم , هم نحوه روایتش.

مژگان ❤😻
۲۴فروردين

کتاب "الیزابت گم شده است" رو بالاخره تموم کردم. با اینکه اواسطش ازش خسته شدم یه جورایی از یه جایی به بعد داستانش واسم جذاب شد و هرچی میرفت به سمت اخرش جذاب تر میشد. کتاب درباره یه پیرزنه که آلزایمر داره و فکر میکنه دوستش گم شده و از طرفی خواهرش هم وقتی پیرزن بچه بوده گم شده. و پیرزن مرتب درمورد خواهرش یا الیزابت [دوست گمشده اش] در کتاب حرف میزنه.در نهایت معمای بی پاسخ گم شدن خواهرش آخر کتاب حل میشه.

یه جایی از کتاب حس کردم عاشق پیرزنه شدم! دلیلشو نمیدونم. یه جورایی گناه داشت، یه جورایی بانمک بود. نمیدونم هرچی بود ازش خوشم اومد.

و در ضمن فکر میکنم همین دیروز یا دوروز قبل بود که فکر میکردم چرا این کتاب جایزه گرفته و اینا، وقتی کتاب رو به اتمام بود و وقتی تموم شد دلیلشو فهمیدم. من که خیلی خوشم اومد.


پ.ن: دو قسمت جدید بیگ بنگ تئوری رو دیشب دانلود کردم و امروز یکیشو دیدم.وقتی با این سریال اشنا شدم اصلا فکر نمیکردم این همه مدت طول بکشه. خوبه که طول کشید :)

مژگان ❤😻
۲۳فروردين

دارم کم کم رمان "الیزابت گم شده است" رو میخونم. تقریباً آخراشم. ولی خیلی طول کشید تا به اینجا رسیدم. یه جاهایی از کتاب حس کردم چقدر تکراری شده ولی اینجایی که هستم [فکر کنم فصل سیزده] تقریبا روند خوبی داره و میخوام ببینم اخرش چی میشه درواقع.


بی ربط: حال و هوای تابستون چقدر زیاده این روزا. خوشبختانه :)

مژگان ❤😻
۲۶اسفند

+این روزا خیلی وقت آزاد دارم.که بیشترش رو صرف کتاب خوندن میکنم. از دیروز رمان "میوه خارجی" رو شروع کردم. گاهی انقدر غرق میشم توی این کتاب که کمی طول میکشه بعد از بستنش بیام توی زمان حال و زندگی خودم.در مورد رمان "نحسی ستاره های بخت ما" هم که نوشته بودم نمیدونم چیش من رو به خودش انقدر جذب کرده باید بگم که خیلی قشنگ نوشته شده بود.در واقع منظورم اینه که نویسنده اش قلم خیلی خوبی داره.

+چهارشنبه سوری هم خوش گذشت. همون هایی که تو پست قبل گفتم بودن به اضافه خونواده دایی کوچیکم. تاب بازی کردیم، از روی اتیش پریدیم، شام خوردیم و اخرش هم فشفشه و اینا.بابام کمی ترقه هم خریده بود.از اینایی که خیلی خطر ندارن. و مرتب میخواست بندازه طرف ماهایی که میترسیدیم :) خیلی هیجان انگیز بود.[میدونم این جمله ام کمی سوسولانه ست!]. 

+فردا نوبت آرایشگاه دارم تا این ابروهایی که به شکل دوران راهنماییم در اومدن رو سر و سامون بدم! دلم واسه یه آرایشِ حسااااابی تنگ شده.


مژگان ❤😻
۲۳اسفند

با شدت و جدیت در حال خوندن رمان "نحسی ستاره های بخت ما" هستم. اونقدری من رو درگیر خودش کرده که از ظهر تا الان نزدیک 140 صفحه ش رو خوندم.

به جز کتاب های الکترونیکی که سعی میکنم خیلیییی زود تمومشون کنم [چون دوست دارم هرچه زودتر از کتاب خوندن بدون لذت بردن خلاص بشم!] فکر نمیکنم حداقل تازگیا کتابی بوده که توی این زمان کم انقدرر ازش بخونم. فکر میکنم طولی نکشه که تمومش کنم.

بسته پستی شامل این کتاب و کتاب "میوه خارجی" ظهر به دستم رسید و امیدوارم حداقل میوه خارجی واسه ی عید بمونه! هرچند با وجود اینکه شاید قرار باشه عموی مامانم عید بیاد ایران و مهمونی های زیادی که پیرو این اتفاق خواهیم رفت و خواهیم داد (!) -که اضافه میشه به مهمونی های رایج عید و شاید سفر کوتاهی که خواهیم داشت و گردش های عیدانه- فکر نمیکنم زمان زیادی واسه خوندن کتاب بمونه. 

به هرحال این کتاب خیلی خوبه.اینم ته ذهنم هی میگه منو بنویس(!)  :   "چون فکر میکنم [حداقل تا الان] این کتاب چیز خیلی خارق العاده ای توش وجود نداره، موندم چرا انقدر جذبش شدم،  شاید بعدا بفهمم چیش انقدر منو به خودش جذب کرده". 


مژگان ❤😻
۲۲اسفند

دیشب نسخه الکترونیکی کتاب "من تروریست نیستم" از ماز جبرانی رو خریدم.و تا الان درحال خوندنش بودم.

کتاب نسبتا خوبی بود ولی یکم جسته گریخته بود، به علاوه اینکه من معمولا کتابهای الکترونیکی رو دوست دارم تند تند بخونم و تمومش کنم و بذارمش کنار و مرتب نگاه میکنم ببینم چقدر ازش مونده، واسه همین لذت لازم رو ازش نمیبرم.

کتاب درمورد سرگذشت نویسنده بود و بیشتر درمورد اینکه توی آمریکا [و جاهای دیگه] تلاش کرده تا کمدین بشه و خیلی سعی میکنه چهره خوبی از مردم ایران و خاورمیانه به دنیا نشون بده.

دلیل اینکه این کتابو خوندم این بود که قبلا قسمتهای کوتاهی از استند اپ کمدی هاش رو دیده بودم و خوشم اومده بود.

فکر میکنم کتاب "عطرسنبل، عطر کاج"  که تقریبااااا چنین مضمونی داره بهتر از این بود.

مژگان ❤😻