مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
۰۳فروردين

نشستم کتاب موج ها رو میخونم و درسای دانشگاه رو دانلود مکنم. البته که قرار نیست تا بعد عید بخونمشون. تقویم رنیگ رنگی 99 رو امروز گذاشتم روی میزم و همین الان با خوندن جمله روزهای رنگی منتظرتن، کلی شاد شدم و لبخند اومد روی لبم. بله همینطوره! منتظرمن! منتظر هممونن! 

از امروز میخوام که پادکست های کسب و کار رو گوش بدم و البته ه محض اینکه کد تخفیف طاقچه گرفتم اشتراک 6 ماهه هم بگیمر که کتابا کم نیان! خواهرم هم اشتراکشو گرفت. 

دیگه اینکه امروز بارونی بود و خیلی زیبا. هنوز هست. چقدر دلم پیاده روی میخاود. انشاا... تموم میشه این وضعیت و همه میریم بیرون. این بار شاکر تر برای همه چی. و فکر کنم همینا. فعلا :)

 

بعدا نوشت: راستی امروز ناهار یه چیز خیلی خوب داریم: از این کالباس قارچا که توی فر هست با پنیر ! اسمشو نمیدونم ولی خیلی دوست دارم :دی

مژگان ❤😻
۰۱فروردين

سال نو مبارک :)🌸❤️

مژگان ❤😻
۲۹اسفند

سبزی پلو با ماهی شب عید رو خوردیم. به به و خداروشکر. انشاا... سال ۹۹ پر باشه از خوشی برای همه ی همه. اونقدری که همه بگن تمام غم هایی که از اول عمرمون داشتیم رو یادمون رفت. همه چی رو فراموش کردیم و خوشیم و خوش و خوش و خوش. انشاا... . خدایا از تو میخوام که تو میتونی همه چیو. همه چیو.

 

 

بعدا نوشت: من واقعا امیدوار و خوشبینم! مثل قبلا! خب خدا رو هزار مرتبه شکر. انشاا... همیشه هممون شاد باشیم. :)

مژگان ❤😻
۲۸اسفند

امروز شیرینی واسه عید پختم و بعد از روزها خسته شدم! چون مدتیه پروژه انجام نمیدم و همه رو انداختم واسه بعد عید. دو مدل شیرینی و کوکی کشمش و گردو پختم. خوب شدن اما پهن ! 

امروز یاد یکی از خاطرات بچگیم افتادم. با خواهرم از دیوار باغ میپریدیم بیرون و از در میومدین تو و بعد بین علفا توی مخفیگاهی که ساخته بودیم قایم میشدیم . یعنی مثلا ما دزدیم! بعد یهو دو تا پلیس اومدن تو باغ پیش بابام. فک کردیم که اونا تصور کردن ما دزدیم و واسه همین اومدن! ما هم قایم شدیم. بعدا فهمیدیم برای خوردن آلوچه اومده بودن 😁😁😁

مژگان ❤😻
۲۵اسفند

مثل کابوس میمونه، مثل فیلم، مثل همه چی به جز واقعیت. اینکه شب عید دچار این وضعیتیم. امروز بعد روزها رفتم بیرون. خیابونا برای شب عید و حتی غیرعید خیلی خلوت بود. خیلی از مغازه ها بسته بودن و ماشینا رو ضدعفونی میکردن توی یه چهار راه. واقعا وضعیت بدیه. شب عیده اخه. خیلی ناراحت شدم که شب عید اینطور گذشت. عید عزیزمون. خدایا خودت کمکمون کن لطفا. خودت فقط میتونی کمک کنی. خودت حالمون رو خوب کن. خودت حال جهان رو خوب کن. ای بزرگ‌ترین و بهترین. ❤️

مژگان ❤😻
۱۹اسفند

+چند روز پیش یه کمک خیلی ناچیز کردم. خیلی سریع هزار تا پروژه گیرم اومد بعد از مدتی پروژه نداشتن!

+امشب قرآن گوش کردم و چقدر عظمتت رو دیدم خدای عزیزم. آرزوی دیدارت رو دارم، ای خدای بزرگ پروردگار جهانیان.

مژگان ❤😻
۱۹اسفند

حدود 10 روز به پایان سال مونده و من باید درباره امسال بنویسم مثل همیشه.

یادمه اول امسال، فکر کنم موقع سال تحویل به خودم گفتم که امسال میخوام شاد باشم. هر لحظه رو. اما بعد در کتاب انسان خردمند خوندم که در واقع شاد بودن و تلاش واسه این کار خیلی هم آسون نیست و بیشتر منجر به ناراحتی و استرس میشه که من باید حتما شاد باشم. کاری که باید به جاش انجام بشه، تلاش برای کنار اومدن با همه چی هست. منم اینو بول کردم هرچند که شاد بودن قبل عید 96 خیلی خیلی بهم چسبیده ! 

خلاصه اینکه میتونم بگم سال 98 سال خیلی خوبی نبود. برای ایران، جهان و خانواده من! خب نمیخوام که ناشکر باشم و لحظات خوب و روزای خوب هم قطعا زیاد داشت. قطعا . و خداروشکر میکنم از این بابت. درباره اتفاقات بد نمیخوام بنویسم، اما خوبا رو میگم:

من از همون عید 98 شروع به کار کردم و خیلی بابت این اتفاق عالی خوشحالم. خیلی زود راه خودمو پیدا کردم و اهداف زیادی در حوزه کار پیدا کردم. بابت تمام اینها خدا رو شکر میکنم. دیگه اینکه امسال رفتیم مشهد و چی بهتر از این؟! اونم بعد سالها و اینکه واقعا آرزوی مشهد رو داشتم، واقعا. دیگه تولد خوشگل 21 سالگیم که توی کافه بود و خیلی دوسش داشتم. مهم تر اینکه هممون سالمیم! خداروشکر. واقعا سالم بودن ممکنه به چشم نیاد اما خدای نکرده اگه نباشه متوجهش میشیم. 

و اینکه مطمئنم سرشار از لحظات خوب هم بوده که اکثرشون رو در وبلاگم نوشتم. میتونم به موفقیت توی کارم و شروع کار بلاگریم هم اشاره کنم که برام خیلی مهم هستن.

برای سال 99 هدف نوشتم! بعد سالها. فکر کنم اخرین بار برای سال 96 بود و چندتایی هم برای سال 97 شاید نوشتم اما بعد دیگه ننوشم. امسال نوشتم و خیلی خوشحالم از این بابت. اما آرزوهایی که دارم (به جز هدفام که نوشتم و شامل چیزای کاری، کلاس زبان و... میشن):

اول ظهور امام زمان (عج)

دوم سلامتی برای تمام مردم جهان، کشورم و خانواده ام و البته تمام فامیل

سوم حال خوب برای همه و عشق برای همه

چهارم صلح جهانی که خیلی میخوام واقعا

و در کل آرزو میکنم سال جدید برای همه واقعا سرشار از خوشبختی باشه. به ویژه برای مردم عزیز کشورم که برام خیلی مهم هستن. انشاا... بتونیم به هم کمک کنیم. دست همو بگیریم و همه با هم خوشحال باشیم. هر چد خوشحالی چیزیه که نباید خیلی دنبالش بود (حداقل اینجور میگن!) اما شاید بد هم نباشه کمی دنبالش بگردیم و توی هر لحظه دستشو بگیریم!

و یک حمله برای سال 99: دوستت دارم و میخوام دوستم داشته باشی! دوستمون داشته باش لطفا :) heart از 98 هم بدی به دل ندارم و حلالش کردم D:

مژگان ❤😻
۱۵اسفند

دیروز کیک پرتقالی پختم از روی اموزش فریده. چقددررر خوب بود. و چقدر پادکست خوبه ها! کلی چیز یاد میده به ادم. راموجی، بی پلاس، دکتر شاهین و... . البته راموجی رو هنوز مطمئن نیستم فعلا دارم گوش میدم.

مژگان ❤😻
۱۳اسفند

اول اینکه کتاب آشپزی برای پیکاسو تموم شد که به نظرم بد نبود. به جز چند تا چیز خیلی خوب که ازش یاد گرفتم. بعد اینکه چون امشب قبل خواب حسابی کتاب‌خوندم تا تمومش کنم، حس خواب آلودگی بهم دست داد و متوجه شدم کار کردن با گوشی واقعا خواب رو بهم میزنه! 

برم ادامه ذکرم رو بگم و بخوابم. قبلش البته یه استوری واسه پیجم اماده کنم. در ضمن نقد این کتاب رو هم دارم اماده میکنم فردا تموم میشه نقد خوبیه.

مژگان ❤😻
۱۰اسفند

من اخیرا متوجه شدم که عاشق خودمم. کاملا عاشق خودمم. با تموم چیزایی که هستم و تموم چیزایی که نیستم. من خیلی خودمو دوست دارم. با وجود اینکه رسانه ها میخوام تحت تاثیر قرارم بدن. با وجود همه چی ، من عاشق خودمم تمام. 

+دیشب با دوست قدیمی به اسم نسیم صحبت کردیم. خیلی خوشحالم که به دایره دوستام برگشته . خیلی خیلی. براش ارزوی موفقیت و خوشبختی دارم از صمیم قلبم. 

مژگان ❤😻
۰۷اسفند

یه چیز جیب! قبلا شنیده ودم توی یکی از پیج های اینستا اما الان دیدمش. واسه کارای خلاقانه لازم ه که یه مدتی ادم استراحت داشته باشه و دوباره شروع کنه. من امروز بعد چند روز ننوشتن زیاد، یه متن عکاسی نوشتم که خیلی خیلی خوب شد به نظرم. همین. راستی این روزا مثل دم عید هیچوقت نیست! نمیریم سبزه بخریم و اکثر مردم خونه هاشونن. به جز اونایی که جاده شمالن :| 

من خریدای عیدمو اینترنتی تکمیل کردم و همه بسته هام اومده و خوشبختانه ÷10 تا کتاب نخونده دارم. امیدوااارم همه چی تموم شه و همه سالم باشیم انشاا... . راستی واسه اون دختر پرستار جوون که فوت شد خیلی ناراحت شدم؛ روحش شاد باشه و خدا به خونواده اش صبر بده  الهی. 

مژگان ❤😻
۰۵اسفند

مثل کابوس میمونه. وضعیت این روزای کشور و البته جهان. کورونا اومده و درمانی براش نیست و واکسنی هم نیست.  همه ماسک زده و دستکش پوشیده و البته بعضیا بدون ماسک و دستکش که خیلی نگرانشونم. مردم کشور ما که سیل و زلزله و تحریم و گرونی رو هم دارن! واقعا وضعیت بدی شده. نگرانم و ناراحت. به خصوص که دم عیده! از کلی وقت پیش فکر میکردم که میرم سبزه میگیرم، چیزای هفت سین، لباس خونه برای توی عید که تازه و نو باشه. البته تمام لباسای عیدم رو خریدم و دو تا قلم رو هم سفارش دادم اما عید دیدنی انجام میشه امسال اصلا؟ مردمی که چشمشون به این کاسبی دم عید بود، مردمی که دلخوش این خریداری عید بودن و حالشون خوب میشد با فکر بهش، خونه تکونی هم واسم شیرین به نظر میاد الان! 

خدایا خودت کمک کن لطفا، ما ترسیدیم، ما نمیدونیم چیکار کنیم. تو میدونی تو میتونی کمکمون کن لطفا. 

مژگان ❤😻
۰۳اسفند

دم عیدی منتظر چهار تا بسته خوشگل هستم! یکی کتاب، یکی کیف، یکی شال و یکی سرم ویتامین سی واسه صورت. که این اخری خیلی غیرمنتظره بهم یه رژ هدیه دادن :) فقط مونده شلوار عیدم و یه کمربند گوچی. فردا هم میرم مانتوی عیدم که دست خیاط هست رو تحویل میگیرم انشاا... . دیگه اینکه میخواستم یه سری برم ابرو قبل عید اما میترسم به خاطر ویروس اینا. شاید خودم برم حسابی تمیز کنم ابروهامو که لازم نباشه ارایشگاه. 

کلییی خوشحالم واسه بسته هام و اینکه پروژه های جدید گرفتم؛ یکیش که خیلی ذوقشو دارم، پروژه جدید یک سایت هست که درمورد کتابه مقالاتش. به به :) 

+دم عیدی نگران کرونا هستم و نگران تمام مردم کشورم و البته جهان. امیدوارم تموم بشه بره. خدایا کمکمون کن خودت لطفا. 

+الان یکم آشپزی برای پیکاسو بخونم و بخوابم شاید. هر چند که مدتیه ظهرا خوابم نمیبره معمولا. فعلا :)

مژگان ❤😻
۰۲اسفند

کتاب لبخند زنان همین الان تموم شد! چقدر زیبا بود واقعا . یه چیز خیلی جالبش این بود که میگفت جمله دوستت دارم دیوونه خیلی کلیشه ایه واسه یه رمان اما توی زندگی واقعی خیلی لذت بخشه. واقعا هم درسته. و اینکه ایت رمان خیلی واسه کسایی خوبه که دنبال یه رمان خوب دوست داشتنی هستن و البته توی پاریس هم اتفاق می افته که خب خیلییی خوبه. اخرش هم در کمال ناباوری دستور پخت منوی عاشقانه( که موقع خوندنشون دلم خیلیی خواست) رو اورده ان. امیدوارم یه روزی درست کنم!

برم ببینم ناهار کی اماده میشه! راستی یه دفتر و دفترچه خوشگل گرفتم واسه نوشتن پادکست و کارام. ژلیش رو هم توی خونه ریموو کردم. همسایمون هم دارن سمنو میپزن، انشاا... نذرشون قبول باشه.

مژگان ❤😻
۲۹بهمن

نمیدونم چرا مغزم اروم و قرار نداره؛ ذهنم از اینجا میپره اونجا، از اونجا اینجا :) همش میام سر گوشی ایده بنویسم و لاک ببینم و کتاب ببینم و قرص آهن بخورم و فلان. خلاصه که خیلی خیلی ذهنم درگیره. برنامه های سال اینده رو تا حدود زیادی نوشتم، یعنی چیزایی که الان به ذهنم رسید رو، البته به طور کلی فعلا. واسه عید برنامه ام اینه بشینم پادکست بیزینس گوش بدم و خلاصه برداری کنم. و اینکه آروم بگیرم! شاید کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال رو هم تموم کنم یا حداقل یکمشو بخونم. 

الان دارم کتاب لبخند زنان رو میخونم، پروژه شادی رو هم امشب دارم مجددا میخونم، وای چقدر عالیه این کتاب، چقدر یه کتاب میتونه عالی باشه. 

راستی ناخنام واسه ژلیش نازک شدن و بیوتین میخورم رو نوشتم اینجا؟ یه چیز دگ اینکه امروز یونی نرفتم اما مثل اینکه بچه ها گفتن ما با این استاد نمیخوایم کلاس و میخوان حذف کنن، در حالی که من عمیقا مطمئن بودم یه چیز قراره یاد بگیریم تو این دانشگاه اونم از این استاده! خب برم یه ایمیل بزنم بگم بهش کاش باشه واسمون. فلن :)

پ.ن: از نوشته معلومه چقدر شلوغه ذهنم!

 

بعدا نوشت: فهمیدم که بخش عمده ای از این شلوغی ذهنم مربوط میشه به اینستا! بعله خود خودش! هرچی وبلاگ خوب داریم اینستا چیز خوب کمیابه!

مژگان ❤😻
۲۶بهمن

من عاشق ماشین حساب‌ام. ماشین حساب گوشی یا لپ تاپ، خیلی خوشم میاد که درآمدم رو حساب میکنم، خیلی! امروز یه جا توی اینستا خوندم که یه نفر گفت کارم رو خیلی دوست دارم و بهم ارامش میده؛ درست بعد اون منم کارم رو دوست داشتم و بهم ارامش میداد! خیلی جالبه من عاشق کارم شدم! در ضمن یه مشاور بیزینس پیدا کردم و یه سری فایلای آموزشی واسه وقتی که خواستم کارمو شروع کنم! خیلی خوشحاااالم . خدایا شکرت. یه روزی میام اینجا، این پست رو میخونم، میگم اخیییش تمام تلاشام نتیجه داد! مطمئنم . انشاا... . به امید اون روز. به امید اون روز، با وجود خدایی که میدونم منو به رویاهام میرسونه و همه رو. به امید خدا. خدایا به هممون کمک کن لطفا :) 

+مامانم کادوی ولنتاین بهم دادددد، کلی شکلاتتتتت و یه خرس خوشگل قرمز کوچولو . مرسی که هستی مامانیییی . و مرسی که هستی بابایی، خواهر جانم، مامان بزرگ جانم و بقیه. همچنین تانیا جانم که دیشب اینجا بود باهام بازی کرد.

+لپ تاپ رو بستم، به امید اینکه فردا باز کنم و یه روز کاری خوشگل دیگه رو شروع کنم :) خدایا شکرت از برکت. 

مژگان ❤😻
۲۵بهمن

کتاب دویی همین الان تموم شد و از همون ابتدا عاشق گربه ها شدم. هرچند که این کتاب چیزی بیشتر از اون بود. داستان شهر اسپنسر بهم امید رو یاداوری کرد. و اخر کتاب بهم نشون داد از چیزایی که دارم راضی باشم و عشق از همه چی مهم تره البته. این کتاب جذاب، دوست داشتنی، بانمک و اموزنده بود. عاشق دویی هم هستم.

 

*امروز اتاقم رو هم درست کردم و عکس پستای اون هفته رو اماده. یه سری کار از هفته پیش مونده که باید تحویل بگیرم از فریلنسرا و تحویل بدم. همین. خدایا شکرت :) اهان راستی ولنتاین مبارک❤️

مژگان ❤😻
۲۴بهمن

قرار گذاشتم که واسه کار بعد از هر ۵۰۰ کلمه کمی استراحت کنم و بعد ادامه بدم؛ بیشتر از هر روش دیگه ای برام موثر بوده و کارایی خیلی بهتر شده. البته برای متون زیر ۱۰۰۰ کلمه بعد از نوشتن نصفش استراحت و بعد ادامه. 

این روزا درگیر کارم و پیج و اینا. برنامه هام زیادتر میشن و این خوشحالم میکنه خیلی. خداروشکر از همه چی واقعا. :)

مژگان ❤😻
۲۲بهمن

+امروز روم دوم رژیمم بود.

+روغن نارگیل واسه مو فوق‌العااااده اس. یه شی باتر هم واسه قبل حمام میگیرم و البته حیف تمام پولایی که واسه سرم مو داذم! هیچ کدوم به پای روغن نارنگیل نمیرسن، با دو بار زدن موهام خیلییی نرم شده. ماسک موم البته تموم شده که به زودی یه گارنیه میگیرم.
+چقدددر حال و هوای عید دارم! البته اینم بگم که امشب  حسابی سرده اما صبحا حس عید دارم!

+دیگه برم یه ویدیو واسه پیجم ادیت کنم. فعلا :)

مژگان ❤😻
۱۸بهمن

+امروز رفتیم پیست فریدون شهر، خیلییی خوش گذشت. با تیوب اومدیم پایین و برف بازی و عکس و اینا، بعدشم ناهار خوردیم و خسته خسته اومدیم خونه. خوب شد من صبح یه سری کارامو انجام دادم چون بعدش دیگه حسش نبود اصلا. حالم خیلی خوبه خداروشکر :)

 

+پریروز رفتم یه کیف واسه عیدم خریدم که خیلی دوسش دارم و مدلش مده. بعدشم یه براونی شکلاتی پختم خوردیم. روز قبلشم پارچه مانتوم رو دادم خیاط بدوزه. 

 

+راستی کتابای عزیزی که سفارش داده بودمم رسید. دیگه هم برم یه ذره سایتای پروژه اینا رو چک کنم بخوابم :)

مژگان ❤😻