وقتی هجده سالم بود حدودا میخواستم واقعا شاد باشم و حتی یاذمه عید ارزو کردم شاد باشم. بعدها به این نتیجه رسیدم که توی زندگی قرار نیست همیشه شاد باشیم و قراره تلخی و خوشی و شیرینی با هم باشن. اما حالا، بعد سالها بعد کلی بالا پایین به این نتیجه رسیدم دوباره که میخوام شاد باشم! اره زندگی سختی داره آسونی داره همه چی داره اما فقط یک بار زندگی میکنم و خداروشکر اوضاعم خوبه. پس نباید غصه بخورم. اره شاید فلان مشکل رو داشته باشم اما با غصه خوردن حل که نمیشه. میتونم به جاش این روز رو با خوشحالی بگذرونم. با شادی با حس خوب نمیدونم میتونم زندگی کنم لذت ببرم از امکاناتی که دارم از همه چی. میخوام خوشحال باشم! وقتایی ک نیستم هم انقدر اداشو دربیارم تا خوشحال شم. اره واقعا اگه لازم بشه میتونم همین الان کلی گریه کنم! منظورم اینه که منم مثل همه مشکلات دارم اما میخوام خوشحال باشم همین.