مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
۲۸آبان

سلام ! 

اگر به هر طریقی رمز این وبلاگ رو پیدا کردین و قصد خوندن مطالب رو دارین، باید عرض کنم که این وبلاگ به جز خاطرات شخصی و البته یکسری مطالب دیگه چیزی رو شامل نمیشه.

به هرحال من از خوندن حتی یک خط از این مطالب توسط هر فرد رضایت ندارم و ممنون میشم که همین حالا این وبلاگ رو ترک کنین.

با احترام.

پی‌نوشت: ممکنه در حال حاضر وبلاگ بدون رمز باشه، اما در هر حال باز هم قاعده‌ای که گفته شد سر جاش هست، ممنون میشم وبلاگم رو ترک کنین.

 

مژگان ❤😻
۰۴فروردين

امروز تصمیم گرفتم که هر روزم رو به بهترین شکل ممکن زندگی کنم. لازم نیست منتظر چیزی باشم تا خوشحال بشم، خوشحالی همین جاست! از لحظه میخوام لذت ببرم و این یه چیز کلیشه ای نیست؛ بلکه تصمیمی هست که با تمام وجودم درکش کردم. به امید خدا قراره همین کارو انجام بدم. 

مژگان ❤😻
۰۲فروردين

از بچگی عاشق عیدم. این روزا هم خوبه چون کار ندارم و کتاب میخونم فیلم میبینم امروز رفتم با خواهرم شهر کتاب و کافه. کیک عسل و پاریس برست خوردیم فوق العاده تازه و خوشمزه بود. یادمه یه زمانی هر روز عید رو میومدم مینوشتم چیکار کردم :) اون روحیه رو دوست دارم. سنت های /ایرانی رو دوست دارم خیلی

دیروز رفتیم خونه مامان بزرگ عید دیدنی و فردا هم خونه دایی به امید خدا. واقعا دلم نمیخواد جای دیگه ای برم. حوصله ندارم و میخوام برم یکم بیرون باز. از پنجم هم سرکار هستم. همه چی خوبه خداروشکر .

مژگان ❤😻
۱۷اسفند

پارسال فکر کنم از روز اول اینای عید بود ک پادکست (ا^ین نق»طه رو شروع کردم به گوش کردن. و واقعا برام مفید بود. کلاس سلف لاوش رو رفتم و مدیتیشن رو شروع کردم و فک کنم شش ماه اینا شده مدیتیشن روزانه دارم جز هر از گاهی. واقعا خوب بود. ذهنم آروم شده و خیلی وقتا نمیتونم منفی نگر باشم اصلا و شکرگزاری می‌کنم و یاد گرفتم از زندگیم همین الان راضی باشم و به خدا اعتماد کنم. برای چیدن برنامه زندگیم بهش اعتماد داشته باشم . امروز شروع کردم شکرگزاری بابت خیلی چیزا. و دعای خیر برای همه

دبم می‌خواد همه خوشحال باشن و همیشه اینو نوشتم مخصوصا وقتی اتفاق خوبی برام رخ میده برای بقیه هم دعا می‌کنم. دلم می‌خواد هممون شاداب و سالم باشیم و هیچی هم از سلامتی مهم نیست. دلم می‌خواد هممون کنار خانواده ها و عزیزانمون باشیم و حال خوبی داشته باشیم

خداروشکر بابت یک سال قشنگ و ارزشمند دیگه که کنار خانواده دوست داشتینم سپری کردم. سختی و آسونی داشت. اما خوب بود. خداروشکر

خداروشکر بابت سلامتی

بابت کارم

بابت خانواده ام

دوستانم

بابت چیزایی ک تهیه کردم امسال

چیزایی ک یاد گرفتم

خداروشکر که کنارم بود و مراقبم بود و گذاشت زندگی قشنگی داشته باشم

خدای عزیزم لطفا کمک کن همگی شاد باشیم و خوشبخت و سال خیلی‌خوبی داشته باشیم. دوستت دارم و مراقبمون باش و ما رو بگیر تو آغوش بزرگ خودت، 

دوستت دارم و ممنونم که دوسم داری.

 

چون که هر سال میام از سالی که گذشت میگم:

امسال خیلی خوب بود پادکست و مدیتیشن رو شروع کردم

امسال کتابم »/ چاپ شد

امسال ماشینمو عوض کردم

امسال فهمیدم ممکنه با یه ناشر جدید بتونم کار کنم که معتبر هم هست

امسال کلی کتاب خوندم 

امسال کلاس آبرنگ رفتم و برای اولین بار تو عمرم فهمیدم طراحیم میتونه خوب باشه و البته نقاشی خوب هم میتونم بکشم مثلا اون گل خوشگل تو شیشه که کشیدم و باورم نمیشد و اون گربه. 

امسال دوستای جدید پیدا کردم مثلا زینب که تقریبا دوست جدیدی هست و معلم کلاس نقاشی و حدیث که بیرون نمیریم اما خب دوستامن :) 

امسال زبانم تموم شد و مدرک گرفتم و برامون جشن فارغ التحصیلی گرفتن

امسال اولین سفر خارجیم رو رفتم و خیلی هم خوش گذشت

امسال شکرگزاری انجام دادم که به نظرم باعث بهترین حال میشه توی ادم و البته برکت رو زیاد میکنه 

امسال دو بار دوستای هنرستان رو دیدم

امسال بعد از چاپ کتاب متوجه شدم چقدر آدم خوب تو زندگیم هست که از چاپ کتابم خوشحال شدن و بهم تبریک گفتن و ازم حمایت کردن و خواستن کتابمو بخونن. خداروشکر بابت وجودشون

امسال خوب بود، عالی بود. سال دیگه از اینم بهتره. :))) 

مژگان ❤😻
۱۶اسفند

من شنبه نوبت بوتاکس داشتم و بعدش هم بامیه خوشمزه خوردیم اما فرداش که از خواب پاشان سرفه میکردم و خلاصه دوشنبه رفتم دکتر. بهم گفت ریه هات عفونت کرده و سه تا سرم و ۶ تا آمپول داخل سرم نوشت. دوشنبه و سه شنبه خیلی بی‌حال بودم بعد سرم فک کنم مخصوصا سه شنبه که اصلا حال نداشتم و به زور چشمام باز میکردم یه آمپول تقویتی هم زدم تا بهتر بشم. اما شبش دیگه مامان و ستاره کلی ابمیوه گرفتن برام و بابا پسته خرید و ابیموه تا بهتر شدم. امروزم سرم آخر رو زدم و قرص و اینا هنوز دارم اما بهتره حالم. امروز عصبانی بودم بی نهایت که دم عیدی مریض شدم و چون یه ماه اینای پیش بود حدودا که سرما خورده بودم . اما خب حالا میبینم ک بهترم و همه چی درست میشه منم خرید خاصی نمونده بود انجام بدم حال و هوای عید هم تازه این روزا شروع میشه. بعد اینکه خواهرم یکم گلوش میسوزه امیدوارم خوب بشه زودتر بابام هم که اول همه مریض شد اونم خوب بشه و مامان عزیزم که کلی ازمون مراقبت کرد سالم باشه همیشه. 

البته باید برم دندونپزشکی به زودی شک دارم یکی از دندونام خراب باشه قبل عید درستش کنم. به امید خدا خوب پیش بره

امیدوارم همه بیمارا خوب بشن و همه دلشون شاد باشه و به همه خوش بگذره

مژگان ❤😻
۱۰اسفند

خب امروز اولین نسخه رو فروختم! یعنی قبلش چندین مورد به دوستام هدیه دادم اما اولین فروش امروز بود! اینم بگم تو کلاس دو نفر ازم خواستن کتاب رو واسشون ببرم اما هنوز نبردم که میره واسه دوشنبه. خلاصه که خوشحالم! هم چون امروز بردمش واسه ی دوستام و تا جایی ک خونده بود حسابی خوشش اومده بود و جزییات بهم گفت. هم اینکه این نسخه رو فروختم و هم اینکه کلی همه بهم محبت داشتن گفتن بهم افتخار میکنن هم مامانم هم بقیه. خلاصه که خیلی خوبه خداروشکر.

و همچنین این میتونه یه راه درآمد جدید باشه که من همیشه عاشق این موضوع هستم یعنی چندین راه درآمدی :) هرچند اول از همه خود این موضوع که آدما میخونن برام اهمیت داره و خیلی بی نهایت ارزشمنده

خداروشکر بابت همه چی

امیدوارم هممون دلمون شاد باشه. 

راستی ی سریال میبینم ک ی آدم موفق برا اولین بار با سرمایه خودش یه محصولی از کاراش درست کرد و اینا و موفق هم شد و تو مجلات اینا رفت و فروش بالا داشت. و مصادف شد این قسمت با اولین فروش من که به فال نیک میگیرمش :)))

مژگان ❤😻
۰۵اسفند

امروز کتابم به دستم رسید! خیلی خوشحالم! اولش نبودم به خاطر کیفیت پایین جلد کتاب و اینا اما بازم خداروشکر. ‌واقعا امیدوارم خوب فروش بره چون به داستانی که نوشتم ایمان دارم. مطمئنم خدا بهم کمک میکنه. ♥️

مژگان ❤😻
۳۰بهمن

این هفته کلی مشغول تدارکات سفر بودیم و برای همین نرسیدم مثل هفته های قبل برنامه های مختلف داشته باشم. البته رفتم ناخن درست کردم اما همه چی قاطی بود و کلی خسته شدم. سرکار هم که به شدت شلوغه. خسته ام واقعا و این بار از اون خستگی خوبا نیست که بعد دانشگاه داشتم! یکم استراحت نیاز دارم اما فعلا نخواهم داشت! خداروشکر فردا کار خاصی ندارم واسه عصر و شاید فقط برم یه خورشت ماست بگیرم که یه هفته اس هوس کردم و بعد بیام خونه بمونم. 

خلاصه که خداروشکر بابت همه چی 

مژگان ❤😻
۱۹بهمن

امروز رفتیم پیست برف البته به علت بارش نذاشتن وارد جاده اش بشیم و کنار ی خیابون کمی برف بازی کردیم :) همچنین پرماجرا هم بود اما چون خوابم میاد کوتاه بگم ک چراغ روغن ماشین روشن شد با اینک روغن تازه عوض شده بود و میخواستیم برگردیم و اینا اما خلاصه به خیر گذشت. 

تو راه برگشت رفتیم خرید کشک از ی مغازه و دستان بعدش یخ زد که دست خواهرم رو گرفتم تا گرم بشم، خیلی احساس لذت بخشی بود. 

خداروشکر بابت برف زیبا، سلامتی، اینکه به خوبی و خوشی رفتیم و برگشتیم و خلاصه همه چی. همینطور امیدوارم واسه همه خوب بگذره و خدا مراقب هممون باشه.

مژگان ❤😻
۰۸بهمن

خب خداروشکر امروز تعویض پلاک انجام شد و روغن ماشین هم بابام عوض کرد و تا حدود زیادی خیالم راحت شد مخصوصااااا وقتی پلاک خودمو میبینم رو ماشین کیف می‌کنم :) 

بعد مونده یه سری کارا که به امید خدا انجام میشه. فردا هم تعطیله و خیلی‌کیف میده ک قراره بریم صبحانه سلف بعد مدت ها با دوستم.

خلاصه که روزای شلوغی بود اما خداروشکر تموم شد و همه چی هم عالی.

مژگان ❤😻
۰۱بهمن

یعنی این هفته همش بیرون بودم. شنبه با مامان و ستاره یکشنبه با سپیده و ستاره امشب هم با دوستای هنرستان. فردا چون کار اداری دارم صبح باید شب کار میکردم اما قرار دوستای هنرستان رو از دست نمیدادم چون دیر پیش میاد و دلم براشون تنگ شده بود. 

حیلی هم خوش گذشت. 

بعد ماسک مو خریدم تموم داره میشه و شال و روسری تو اف خیلی کیف داد! دیگهههه سشوارم هم به زودی میرسه که اسمس امروز اومد. 

کلی این روزا کار می‌کنم اما خداروشکر. که سالمم و کار دارم. خداروشکر بابت خانواده ام و همه چیزای دیگه. راستی دلم کلی سمنو میخواست که هم مامان بزرگ بهم داد هم دوست بابا آورد! 

‌خلاصه که همه چی خوبه خداروشکر. امیدوارم همه عالی باشن. روحیه ام هم خوبه و حس خوبی دارم. امیدوارم فردا صبح زود کارم تموم بشه و بعدم عصر نرم از خونه بیرون چون کلیییی کار دارم. بی صبرانه هم منتظر جمعه ام!

مژگان ❤😻
۲۳دی

امروز خیلی بهترم بعد از چند روز سخت. و البته امروز ظهر بعد چند روز خیلی خوب خوابیدم. دیروز فشارم پایین بود و دو تا سرم زدم البته رگ هم به سختی پیدا شد. اما اون مال دیروز بود و خداروشکر که الان عالی ام نسبت به دیروز. قطعا همین کسالت باقیمانده هم زودی تموم میشه به لطف خدا. 

‌امیدوارم همه بیمارا هرچه زودتر خوب بشن. 

و اما بگم از محبت اطرافیانم که فوق‌العاده ان. از احوالپرسی ها گرفته تا دیدنم. مامان بزرگ و دایی امشب ا‌مدن و مامان بابا و خواهر خودم که کلی زحمت کشیدن برام. خدا رو شکر بابت بهترین آدمای دنیا تو زندگیم. امیدوارم تو وقت خوشی به همشون کمک کنم.

 

مژگان ❤😻
۲۱دی

من سرما خوردم! و خیلی بده این قضیه اما فک کنم خیلی شدید نیست. یکم بی‌حالم. ولی دیشب خیلی بد خوابیدم تا چهار و نیم بیدار بودم بعد خوابیدم. یعنی هی میخوابیدم بیدار میشدم کوتاه دو بار وسطاش تصمیم گرفتم بیخیال خواب بشم برم نت اینطوری خیلی بهتر بود. مخصوصا چون صبحش جمعه بود میتونستم بخوابم. اما حدود نه و نیم بیدار شدم بابا برای صبحانه سر شیر و باقالی خریده بود که خیلی خوب بود. بعد رفتم دکتر و عصر رفتیم شیر موز خوردیم. 

‌امیدوارم زودی خوب بشم کلی خوراکی هم دارم میخورم. اما باز یادم میندازه چقدر سلامتی مهمه و خداروشکر بابتش. امیدوارم همه سلامت باشن.

مژگان ❤😻
۱۴دی

روز دوشنبه بالاخره یه ماشین گیرم اومد و بابام اون رو برد خونه، منم داشتم با ماشین بابا اینا دنبالش میرفتم که متاسفانه تصادف کردم. یعنی بیشتر حواسم دنبال این بود ک ببینم بابا کجا میره تا دنبالش باشم برای همین وقتی ایستاد من بدون توجه زیاد راهنما زدم و رفتم کنار. ی ماشین هم بهم زد که خیلی جزیی بود اما کلی ناراحت شدم مخصوصا چون اون شب باید خوشحال میبودم اما اصلا خوب نخوابیدم. خلاصه بالاخره با خودم کنار ا‌ومدم ک خواست خدا بود و خسارت زیادی هم وارد نشد. 

خلاصه که روز بعد رفتیم برای قولنامه. دیروز و امروز هم کمی رانندگی کردم باهاش اما یکم استرس داشتم هم چون جدید بود هم به خاطر اتفاقی که افتاد. اما به خودم گفتم خدا کمکم میکنه و پیش رفتم. 

‌خلاصه که همین. الان خوبم خداروشکر. همه چی خوبه. امیدوارم برای هممون بهترین اتفاقا رخ بده، و خدا مواظب هممون باشه که میدونم هست. شکرگزاری هم هر شب میخوام انجام بدم الان هفته ای سه چهار باره. 

راستی هنوز پلاک عوض نکردیم و یکم هم کار داره ماشین که کم کم انجام میدم.

مژگان ❤😻
۰۹دی

این روزا خیلییییی درگیرم. میخواستم ماشینم رو عوض کنم اما کلی بنگاهیا بدقولی کردن. واقعا متاسفم برای آدمایی که وقت و انرژی آدم رو بیخود میگیرن. یکیشون چندین بار قرار گذاشت و آخرش کنسل کرد یکی دیگه هم امروز. خلاصه که تصمیم گرفتم یکم آروم باشم تا آخر هفته اصلا نرم دنبالش تا ببینم چی میشه. البته اوضاع باز/ار بهم ریخته کلا. 

امیدوارم زودی این قضیه درست بشه به امید خدا. دلم یکم روتین و آرامش می‌خواد! 

تازه بیشتر از همیشه هم دارم کار می‌کنم. اما راضی ام. شکر

مژگان ❤😻
۰۶دی

چند وقت بود به این فکر میکردم که چرا دنیا آدما رو اذیت میکنه سختی میذاره تو راه آدما. چه خودم چه بقیه . یه جا خوندم که دنیا همه رو می‌شکنه و بسیاری از محلی که شکسته شدن قوی تر میشن. یه مدت برام جواب خوبی بود اما خیلی زود تموم شد! چون گفتم خب اصلا نمیخوایم قوی باشیم میخوایم حالمون خوب باشه! تا اینکه امروز یه چیزی رو فهمیدم. دنیا نمیخواد ما رو اذیت کنه! نمیخواد ما رو بشکنه. خودمون با بی فکری با تصمیم اشتباه ندونم کاری و... باعث میشیم. دنیا می‌خواد فلان فرد فلان موضوع رو رها کنیم. خودمون رها نمیکنیم میچسبیم بهش و بعد صدمه میبینیم. دنیا نمیخواد ی اتفاقی بیفته ما هی زور می‌زنیم. اگه سعی کنیم با دنیا برقصیم، چیزایی که میاد رو قبول کنیم، آنقدر اذیت نمیشیم!

خدا رو شکر که اینو فهمیدم. امیدوارم برای هممون زندگی راحت باشه. 

مژگان ❤😻
۱۸آذر

عاشق این موقع شب هستم. هرچند که معمولا این موقع خوابم اما منظورم یازده ایناس. وقتی که دیگه هیچ کاری ندارم و همه چی رو انجام دادم قرار نیست بیرون برم و... مخصوصا وقتایی که کتابمو خوندم فیلمم رو هم دیدم. بعد آروم آروم جوراب پشمی میپوشم و یه لایه لباس اضافه می‌کنم تا خوب خوابم ببره. 

این روزا تمرین شکرگزاری هم انجام میدم که خیلی خوبه. خداروشکر بابت همه چی 

مژگان ❤😻
۰۵آذر

دیروز شیش و چهل دقیقه بیدار شدم که موضوع مهمیه واسم چون همیشه هشت پامیشم! میخواستم برم دانشگاه بالاخرهههه مدرکمو بگیرم. بالاخره کاراش درست شد یعنی بعد کلی دردسر و خدا رو شکر واقعا. بعدم یه خانوم دوست داشتنی اونجا بود کلی بهم کمک کرد وقتی فهمید استرس دارم :) خدا خیرش بده. خلاصه ساعت ده و نیم حدودا رسیدم با مامان بودم رفتم یه قهوه گرفتم که سرکار خوابم نیاد و اینا. 

اما یه چیزی. یه من بود فک میکردم دوران دانشگاه زود تموم شد و حیف و اینا اما وقتی دیروز رفتم فهمیدم دوران دانشگاه یه تایم تقریبا بلاتکلیف هست که واسه من اینجوری بود که به اندازه الان استقلال نداشتم. و اون موقع قصد داشتم دورکار باشم ی سری هدف داشتم و اینا که خدا رو شکر به خیلیاش رسیدم و واقعا شکرگزارم از زندگی ای که دارم و خب صد البته براش تلاش کردم و می‌کنم اما میخوام بگم از دیروز اون قضیه حل شد :) 

همین دیگه شکر خدا کلا. 
+تجدید خاطره خوبی بود. درخت توت دیگه سرجاش نیست. اما اون طاق فلزی که پیچک داره هست. همه مهربون تر بودن نسبت به اون موقع انگار. مامانی زحمت کشید دنبالم اومد.

مژگان ❤😻
۲۹آبان

امروز مهمون داشتیم و خیلی کیف داد چون آدمای مورد علاقم اینجا بودن. بعد ی جاش بود همه رقصیدن من نشستم و داشتیم حرف میزدیم یعنی چهار نفر جلو من وایساده بودن میرقصیدن بعد حرفم میزدیم =)))) یه لحظه گفتم خب بشینین حرف بزنیم و اونجا بود که تازه همه‌مون فهمیدیم چقدرررر کارمون عجیب بوده :)))

بعد دو روز پیش هم خونه دایی مامانم مهمون بودیم کلی خوش گذشت و لازانیا شام خوردیم و البته نون خامه ای محبوبم دو عدد.

در اصل از ۱۱ آبان تو چالش قند بودم و دو تا تخلف کوچیک داشتم تا همین دو روز پیش که دو تا نون خامه ای خوردم و روز بعدش دو تا شکلات و امروزم سه تا کوکی :/ البته یکم قندم پایین بود این دو روز پس مشکلی نیست فکر کنم! 

دیروز صبح واااای یکم دل درد داشتم پس قبل شروع کارم ی لقمه نون پنیر خوردم که بتونم قرص بخورم. وقتی دردم شروع شد قرص رو خوردم اما نگو معده ام آماده نبود و خالی بود. یعنی یه حالی شدم که هیچوقت نشدهههه بودم. یهو چشمام سیاهی میرفت سرم گیج میرفت بعد نمیتونستم حرف بزنم و انگار کل بدنم منقبض شده بود یا همچین چیزی اصلا نمی‌دونم چطور بود فقط خیلی بد بود و به خودم گفتم درد داشتم بهتر بود تا این حس! اهان راستی از تمام بدنم عرق سرد شروع کرد بره و نگاه کردم دیدم دستم یکم خیسه! خلاصه یکم بعدش قرص رو بالا آوردم و خوب شدم :/ گلاب ب روم. حالا خداروشکر قبلش کارا رو اساین کرده بودم و باز یکم خیالم راحت تر بود. یکم دراز کشیدم بعد پاشدم رفتم سرکار 

دیگه اینکه حدود دوکیلو و نیم اضافه کردم. فردا ماکارونی داریم که خیلی دوست دارم اما میخوام از همین غذای محبوبم شروع کنم کم بخورم ک عادت کنم و اینکه باز ادامه چالش قند تا خود ۱۱ آذر دیگه به هیچ وجه قند نمیخورم. بعدش میرم ی کافه لومیر همین. 

انقدر پوستم شفاف شده بود با چالش جوش زیرپوستی ها رفته بود. واقعا شفاف و براق. اهان یادم اومد ی روزم شیک تونلا خوردم :/ اما دیگه جدی نمیخورم.

خلاصه که اینجوری

راستی کلاس آبرنگ میخوام نرم دیگه. این یکشنبه واقعا معلم خیلی کم نقاشی منو چک کرد فورا رفت با یکی نشستتتت به صحبت کردن و دیگه به هیچکس سر نمیزد! هفته قبل هم دو نفر واسه ثبت نام اومده بودن تقریبا نصف ساعت کلاس کلا با اینا صحبت می‌کرد و اصلا به هیچکس سر نمیزد. و قبلا هم پیش ا‌ومده بود. واسه همین دیگه نمیرم اما تو خونه میخوام با یوتی&^وب کلی کار کنم. بعد کلاس شیرینی فرانسوی هم میخواستم برم ک ساعتش به من اصلا نمیخورخ سه روز پشت سرهم از صبح تا عصر. کاش میتونستم برم. 

همین دیگه فعلا برم یکم کتاب بخونم. گیر دادم به نشر #افر@ا

متوجه شدم بودن کنار خانواده برام خیلی مهمه و الان این روزا خیلی اهمیت دارن. مسئولیت کمتری دارم و البته کنار عزیزانم زندگی می‌کنم. میدونی مهمه که ازش لذت ببرم و بابتش شکرگزار باشم. و البته که میدونم خدا حافظ من و عزیزانم هست همیشه. امیدوارم همه همه آدما هممون شاد و خوشبخت و آروم  باشیم. 

مژگان ❤😻
۲۳آبان

این هفته عجب هفته شلوغی بودا :) شنبه رفتم شهر کتاب عزیزم 

یکشنبه کلاس هنر که عالی بود و گربه خوشگلی کشیدم

دوشنبه گفتم بمونم خونه دیگه آشپزی کردم و برنامه دوشنبه ها شد آشپزی یاد گرفتن

سه شنبه مهمون داشتیم

امروز هم شام با دوستم بیرون بودم و بعدم تولد تو کافه دعوت بودیم با ستاره

فردا میمونم خونه احتمالا 

جمعه شاید سینما

و البته شنبه هم باز شاید بریم مهمونی

خلاصه که خوبه اینجوری

اما وسطاش یکم استراحت نیاز دارم معمولا! امروز کتاب کاغذی رو تموم کردم و الکترونیکی هم دیشب

برنامم خوندن کل کتابای لیستم بود به علاوه زیاد نقاشی کردن. فعلا نقاشی زیاد نرسیدم اما کلی کتاب خوندم. راستی فکر کنم عصر یکم بارون اومده بود اما من ندیده بودم فقط دیدم کنار خیابون خیس بود و دوستم گفتم بارون زده.

حالم خوبه خداروشکر

میدونم خدا هوام رو داره

مراقبمه

و بهش اعتماد دارم

ترس رو میذارم کنار

میدونم کار ذهنه

و چیزی نیست که مدیتیشن از پسش برنیاد . 

مژگان ❤😻
۱۹آبان

خدا رو شکر می‌کنم که یاد گرفتم از داشته هام لذت ببرم. قبلا هم همین وضعیت بود اما این همه احساس رضایت و شکر گزاری نمیکردم. 

الان احساس خوشبختی می‌کنم که:

رفتم شهر کتاب و کتاب خریدم.

شام چیزبرگر خوردم.

مقوای وات:ر کا@لریست گرفتم که فردا برم کلاس هنر

شاید به زودی کلاس مجسمه سازی یا چنین چیزی برم

کارمو دارم

سالمم 

خانواده عزیزم

برنامه هام

خودم و دوست داشتن خودم

ارامش بعد از مدیتیشن که گاهی تا شب طول میکشه، مثل الان :)

خدا رو شکر بابت همه چیز.

به امید رسیدن به همه آرزوها. 

امیدوارم همه یاد بگیرن شکرگزار باشن و البته به خواسته هاشون برسن.

مژگان ❤😻