مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۷ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

۳۰آبان

خب تکمیل ظرفیت که اوکی نشد و انیس و خیلیا مدارکشونو گرفتن، به جز یه سریا تحت شرایط خاص. 

شنبه اینده هم امتحان دیفرانسیل داریم و من از این شنبه دارم درس میخونم . و خداروشکر خیلی خوب متوجه شدم و امیدوارم نمره خوبی بگیرم :) و هفته بعدش هم شنبه و یک‌شنبه دو تا امتحان پشت سر هم داریم و باید از اول هفته درس بخونم. و اینا بد نیستن،خیلییییم خوبن. حس یادگیری که گفتم رو دارن. 

کتاب “زندگی عزیز” هنوز تموم نشده و کتاب “صدای آرچر” که از فیدیبو خریده بودمم شروع کردم. خیلی صدای ارچر قشنگه تا اینجاش که البته تازه اولاشم. 

دیگه اینکه همین :)

مژگان ❤😻
۲۶آبان

امروز صبح ساعت هفت از خواب پاشدم که برم دانشگاه اما خیلی خوابم میومد و بعد از فکر کردن به اینکه کلاس دومم دیفرانسل خواهد بود تصمیمم رو از کلا دانشگاه نرفتن به کلاس اول رو نرفتن تغییر دادم. به همین دلیل ساعت گوشی رو گذاشتم روی ده و خوابیدم اما نه و نیم مامانم بیدارم کرد و دیدم بچه ها توی گروه سه‌نفریمون دارن میگم تکمیل ظرفیتیا ثبت‌نام نشدن؛ انیس دوست من هم جزو همونا بود. کلی ناراحت شدم و با عجله رفتم دانشگاه باهاشون صحبت کردم و دیدم بعضیا مدارکشونو پس گرفتن. سرکلاس دیفرانسیل هم کلا حدود چهارده تا بودیم که البته چندتایی مال تکمیل ظرفیت بودن و هنوز امیدوار، برای همین اومده بودن سرکلاس . البته نتیجه قطعی فکر کنم فردا مشخص میشه و من واقعا امیدوار و ارزومندم که ثبت‌نام بشن. طفلکیا دو ماهه دارن میان دانشگاه و اینکه اگه انیس نیاد من کلی تنها میشم چون شیوا اکثروقتا سرکاره و البته خود انیسم دوست داره بیاد و ما هم کلی دلمون براش تنگ میشه اگه نیاد. 

انشاا... که بیاد دانشگاه و همه تکمیل ظرفیتا ثبت‌نام بشن. 

مژگان ❤😻
۲۵آبان

اول اینکه هفته کتابخونی مبارک :) دوم اینکه به کتابفروشی ها با ارائه کارت ملی بیست درصد تخفیف میدن و من و خونواده جان و کیانا رفتیم شهر کتاب چهار باغ بالا که خیلی دوسش دارم کتاب خریدیم. من کتابهای: داستان های ماشین تحریر،فریمن موش کتابخوان و مغازه خودکشی رو خریدم و کیانا کتاب انسان خردمند رو خرید که قراره بعد از خوندنش بده به من بخونم :) کیانا کنابای تاریخی دوست داره ، من تا حدوددددی به تاریخ علاقمند شدم جدیدا، قبلا در دوره راهنمایی اصلا خوشم نمیومد ازش. 

ظهر هم کیانا و تانیا خونمون بودن و تانیا جونم مثل همیشه کلی دلبری کرد. عاشق باد زدن زغاله . میشینه روی صندلی های اپن و صندلی رو میچرخونه. من داشتم نماز میخوندم هی میومد روبروم به من میگفت بیا و میرفت توی اتاقم. جارو و خاک‌انداز دستش گرفته بود میچرخید توی اتاق یهو دید مامانم غذا براش اورده سریع جارو اینارو پرت کرد اومد توی سفره نشست =)))) کلا علاقه داره توی سفره بشینه . به عروسک کفش دوزک میگفت هاپو که من دیگه عاشق این حرفش شدم :*** عاشق تابلوی اسبه توی خونمون و همیشه همیشه میخنده برا اسبا و بهشون میگه بیا. امروز کلاه و کفش خوشگلشو پوشیده بود با سوییشرت نارنجیش که خیلی خیلی بهش میاد.در ضمن تانیا خانوم خیلی عاشق بابای منه :* خلاصه که همیشه گفتم بازم میگم عاااشقشم :**** خدایا لطفا از همه نی‌نی ها مواظبت کن .

 

مژگان ❤😻
۲۳آبان

خب من دندون عقلمو کشیدم :) از بچگی خیلی برام دندون کشیدن عجیب بود و همیشه ازش میترسیدم، موقعی که ارتدونسی میخواستم بکنم میترسیدم بخوام دندون بکشم اما لازم نشد. خلاصه که الان کشیدم و تموم شد رفت. یه کوچولو الان اثر بی‌حسی رفته و درد میکنه اما همون موقع اصلا درد نداشت و خیلیم زووود تموم شد . انشاا... که این دردم به زودی تموم میشه .

مژگان ❤😻
۲۳آبان

دارم واسه امتحان میانترم زبان فردا درس میخونم. قراره عصر برم یکی از دندون عقلامو بکشم و این اولین تجربه دندون کشیدن من خواهد بود، کمی میترسم اما اشکالی نداره چون زیاد نیست :) 

 

پی‌نوشت: کوتاه نویس شده‌‌م تازگیا !

مژگان ❤😻
۲۱آبان

امروز صبح پاشدم رفتم پارک کتاب خوندم. پارک به خونمون خیلی نزدیکه و پیاده میشه رفت. خیلیییی حس خوبی بهم دست داد؛هوای عالی ،برگای پاییزی روی زمین و ...  البته فقط برای یک ربع موندم چون کاشپنی چیزی نپوشیده بودم و سردم شد اما انشاا... باز هم خواهم رفت :) 

 

مژگان ❤😻
۱۷آبان

+دیروز و امروز مراسم سالگرد فوت مادربزرگ مادرم بود.انشاا... خداوند همه رفتگان رو مورد رحمت قرار بده. 

+دارم کتاب “زندگی عزیز” رو میخونم. فکر میکردم رمان باشه اما مجموعه داستان کوتاهه و البته پشت ین کتاب نوشته شده که طبق نظر اکثر منتقدین نویسنده این کتاب جامعه کتابخوان دنیا رو با داستان کوتاه اشتی داده. و اینکه در مقدمه نوشته شده توی داستانهای این نویسنده بیشتر به تحثل درونی افراد توجه میشه و رویداد خاصی برای دنبال کردن در داستان وجود نداره. و من تا الان که نیمه داستان دوم هستم فکر میکنم این موضوع صادق بوده. و میتونم بگم بد نبوده تا اینجا. 

+یه کوچولو سرما خوردم. خداروشکر امروز سوزش اندک گلوم کاملا برطرف شد و تنها ویژگی برجسته سرماخوردگیم گرفتگی صدامه. 

+دیگهههه مشقای(!) زبان تخصصیم رو دیشب نوشتم و کلا خیلی بیکارم واقعا! امیدوارم فردا بریم بیرون :)

مژگان ❤😻
۱۵آبان

+امروز امتحان گسسته رو دادیم. پنج تا سوالش از جزوه بود و یکیش از کتاب و البته نوشته بود پنج تاش رو جواب بدین، من اون بخش کتاب رو نخونده بودم و سوال شش رو جواب ندادم و البته اصلا نخوندم ببینم چیه و بهش فکر نکردم. اما خیلی خوب دادم امتحان رو ،فقط یکی از سوالا رو تا نصفه بلد بودم که شیوا جان با استفاده از جزوه زیر دستش جوابو بهم داد =))))  و یه سوالم شک داشتم که باز شیوا دید از جزوه :))) و البته همه حسااابی تقلب میکردن و بعضیا یه برگه رد و بدل میکردن که جوابا داخلش بود. ولی خداییش من خودم بلد بودم و اگر جزوه هم نبود بازم امتحانو خوب میدادم . بعدم که ما امتحانو دادیم بچه ها میگفتن جزوه باز شده :0 

 
+تانیا وقتی خونمون بود شیشه شیرشو انداخت شکست، بعد که میپرسیدیم چی شده دستشو به علامت نمیدونم میاورد بالا. خلاصه جمع کردیم شیشه ها رو .مامانم بهمون گفت پا برهنه نرین توی اشپزخونه برای احتیاط. بعد مدتی دیدیم تانیا رفت توی اشپزخونه و داره روی پنجه پاهاش راه میره اونجا =)))) وای اصلا باورم نمیشد خیلی جالب بود برامون. میگفتیم از کجا فهمیدی تو اخهههههه 🤩😍
مژگان ❤😻
۱۴آبان

کتاب “ما همه باید فمینیست باشیم” رو امشب خوندم. کلا خیلی امروز فعالیت کردما ! وقت اضافه هم اوردم و الانم بیرون :) 

کتاب کوتاهی بود راجع به تبعیض هایی که در جامعه بین زن و مرد قائل میشن و کتاب خوبی هم بود. 

 

مژگان ❤😻
۱۴آبان

کتاب “پیرمرد و دریا” رو در فاصله ای که منتظر بودم ناهار حاضر شه خوندم. بد نبود. خیلی خوب بود که پیرمرد هنوز هم امید داشت. 

مژگان ❤😻
۱۴آبان

کتاب “تولستوی و مبل بنفش” تموم شد. نینا خواهرش رو از دست داده و برای کنار اومدن به اون غم سعی میکنه سرعت زندگیشو بالا ببره اما موفق نمیشه با نبود خواهرش کنار بیاد برای همین تصمیم میگیره به خودش استراحتی بده و یک سال هر روز یک کتاب بخونه و از کتابها درس بگیره. درسهایی که از کتابا گرفته رو توی کتاب “تولستوی و...” نوشته؛ تجربه‌هاش رو. 

کتاب خوبی بود اما چون خیلی حالا داستانی نداشت یکم طول کشید تا تمومش کنم . ولی همونجور که قبلا هم گفتم من کتابایی که راجع به کتاب داخلشون حرف زده شده رو خیلی دوست دارم. 

دیگه اینکه کلی جمله داشت که من بعضیاشونو ننوشتم چون گوشیم دور بود ازم یا جذب خوندن کتاب بودم یا به علت تنبلی اما خییییلی هاشو نوشتم که توی ادامه مطلب میذارم(بعضیاشون عین جمله نیستن و برداشت من هستن از جملات کتاب)

مژگان ❤😻
۱۴آبان

خب گسسته رو خوندم و بیشترشو فهمیدم خداروشکر، عصر بازم میخونم. مقاله رو خلاصه کردم و پنج تا عنوان پایان نامه رو هم بررسی کردم برای درس ارائه. الانم دیگه کار خاصی ندارم و احتمالا کتاب جدیدی که شروع کردم(پیرمرد و دریا) رو بخونم. 

مژگان ❤😻
۱۱آبان

سه‌شنبه امتحان ریاضی گسسته خواهیم داشت و من و دوستان از امروز شروع کردیم به خوندن. از اونی که فکر میکردم کمی راحت تر بود. صبح یک دور با بچه ها خوندیم و من الان تا سر تابع مولد یک دور برای خودم خوندم و خیلی خوب متوجه شدم خداروشکر. این هفته پنجشنبه تعطیله و زبان ندارم بنابراین میتونم کل وقتمو به امتحان اختصاص بدم :) 

این حس یادگیری رو دوست دارم،هرچند ممکنه ترم بعد یا فوقش سال بعد دیگه این چیزا رو یادم نباشه اما حس یادگیریِ الانش رو دوست دارم. زبان هم بهم همین حس یادگیری رو میده و البته خیلی بیشتر؛ به نظرم فهمیدن یک زبان دیگه و صحبت کردن به اون زبان خیلی کار ویژه ایه. شاید در نگاه اول خاص به نظر نرسه اما وقتی بهش عمیق تر فکر میکنم به نظر خیلی خاص میاد.

 

+این روزها حسابی دارم کتاب “تولستوی و مبل بنفش” رو میخونم. کم کم میخونمش اما پیوسته. اغلب روزها از خواب ظهر که بیدار میشم کتاب رو برمیدارم و درهمون حالت درازکش شروع میکنم به خوندنش. یک کتاب برای خوندن کنار دستت داشته باشی! چه حس فوق‌العاده ای. :)

 

مژگان ❤😻
۰۹آبان

+یک نکته‌ای که اخیرا با توجه به یکی دو پیج اینستاگرامی برام یاداوری شده اینه: نظز خودت از همه مهم تره،خودتو دوست داشته باش،کاری به حرف بقیه نداشته باش،قواعد رو کنار بذار. اینا چیزایی هستن که قبلا خودم خیلی بهشون اهمیت میدادم و رعایتشون میکردم و مدتی برام کمرنگ تر شده بود و بعد دوباره پیداشون کردم، و البته با دیدن پیجایی که گفتم دوباره برام کاملا پررنگ شدن. 

 

+من به بوی کتاب اعتیاد شدید دارم !

 

مژگان ❤😻
۰۷آبان

خب من امروز که دانشگاه نداشتم و فردا هم که تعطیله و بعدش هم تا شنبه دانشگاه نخواهم داشت، با این حساب یه اخر هفته طولانی در پیش دارم :)

امروز میخواستم فقط کتاب بخونم و استراحت کنم اما بعدش نظرم عوض شد و انشاا... عصر تمرینای دیفرانسیلم رو مینویسم.فردا هم کارای زبانمو انجام خواهم داد هرچند کار خاصی ندارم و بیشترشو قبلا انجام دادم. شاید هم تانیا جان رو بیاریم خونمون. 

اخر هفته هم قراره با بچه ها گسسته بخونیم چون که سه‌شنبه اینده میانترمشه، من که هنوزم حس میکنم تازه رسیدیم دانشگاه و خیلی واسه میانترم زوده اما استادمون این حسو نداره انگار! 

دیگه شنبه هم با بچه ها چون کلاس دیفرانسیل نداشتیم رفتیم کمی گردش و کافی‌شاپ. منم این دفعه واقعا به رژیمم پایبند بوده‌ام و حواسم حسابی بهش هست. انشاا... که به نتیجه مطلوب برسم. 

کتاب های “تولستوی و...” و “چهار اثر...” رو هم دارم میخونم. دیشبم رفتیم نظر،جمعه رفته بودیم چهارباغ عباسیو نظر تا من یک مانتو لی طوسی بگیرم اما فقط یکی خوب پیدا کردم که حس کردم حراست گیر میده به کوتاهیش تا اینکه شیوا توی دانشگاه گفت نه قدش اگه انقدر باشه که میگی اشکال نداره؛ منم دیشب رفتم خریدمش به همراه یک شلوار طوسی . 

در ضمن دیروز برای اولین بار دیر تر از موعد رفتم سرکلاس ،چون دیدم توی این دانشگاه برخلاف دانشگاه قبلیمون کسی گیر نمیده به این چیزا، و خیلی حال داد بهم بازم این کارو خواهم کرد =))))

 

مژگان ❤😻
۰۳آبان

دیشب مهمونی سالگرد ازدواج خواهر و شوهرخواهرم بود. کیک خوردیم و رقصیدیم و شام خوردیم و عکس گرفتیم و عکس گرفتیم 😁 خیلی خوش گذشت و شب دوست‌ داشتنی‌ای بود خداروشکر . 

مژگان ❤😻
۰۳آبان

*پدرم یک بار به من گفت:«دنبال خوشبختی نگرد؛ خود زندگی خوشبختی است.»سالها طول کشید تا معنی حرفش را بفهمم؛ ارزشِ یک زندگی زیسته شده؛ ارزش نابِ زندگی کردن. 

از کتاب تولستوی و مبل بنفش، نوشته نینا سنکویچ.

این جمله رو خیلی دوست داشتم. بعد از خوندش تصمیم گرفتم استوریش کنم ،دستمو بردم کناب تختم تا گوشیمو بردارم که چشمم افتاد به معادلات دیفرانسل و فهمیدم چقدر دوسشون دارم!

مژگان ❤😻