مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۵بهمن

بعد از گذشت نزدیک شیش ماه از شروع کسب و کار خودم، یه چیزو خیلی خوب فهمیدم، اونم اینه که سر و کله زدن با منابع انسانی از همه چی سخت تره! نمیدونم شایدم برای من اینطور باشه یا شاید مربوط میشه به مدل کار کردنمون. مثلا نویسنده های دورکاری که ممکنه یهو بگن دیگه کار نمیکنیم! مثلا چند ساعت بعد از واریز حقوق طرف بگه دیگه نمیتونم کار کنم و پروژه اخری که پریروز گذاشتم رو هم تحویل نده، در صورتی که میتونست همون روز بگه بعد از این دیگه کار نمیکنم. البته این مورد به کارفرماهایی هم مربوط هست که ممکنه در صورت قطع همکاری، دیگه واریزی انجام ندن که توی دورکاری متاسفانه این ادمای بی وجدان ممکنه باشن. خودم هم چنین تجربه ای داشتم. 

یه مورد دیگه وقتیه که میخوای نویسنده جدید استخدام کنی و با انواع و اقسام ادما مواجه میشی. کسایی که مثلا ممکنه بگن شما نویسنده نمیخواین شما حمال میخواین! در صورتی که حتی‌اگر حقوق پیشنهادی من ظلم هم باشه (که نیست و یه چیز تقریبا رایجه)، تو با این کار بی ادبی خودت رو نشون میدی. یا وقتی توی اگهی و توی ایمیل (یعنی دو بار) حقوق پیشنهادی رو گفتی، اما یه نفر توی واتس اپ سوالی‌میکنه و بعذ میگه اهان هیچی‌ پس! یا وقتی که به یه نفر توضیح میدی این حقوق قطعی هست و بعد هییی میخواد چونه بزنه و ویس های طولانی میفرسته بدون اینکه بگه خب این ادم ممکنه سرش شلوغ باشه.

مورد بعدی هم کسایی که میگن ببین حقوق فلان نه و یه صفر (دقیقا یه صفر!!!!) میذارن جلوی رقم، در حالی جه این مقدار عجیب اصلا توی این کار دیده نمیشه. اینجور ادما انگار تا به حال این شغل رو نداشتن و دقیقا ممنونم ازشون که با این کارشون نشون میدن هیچ تجربه کاری ندارن.

بگذریم. این روزا، تقریبا از اواسط بهمن، خیلی درگیر فشار کاری و استرس هستم. خداروشکر برنامه های خوبی دارم که الان توی مسیرشون هستم و از سال اینده انشاا... شروع خواهند شد. اما من واقعا نمیدونستم و واقعا نمیدونستم شروع کار خودت چقدر میتونه با استرس همراه باشه! این روزا برای اولین بار تو کل مدتی که کار کردم، فکر میکنم کاش کار نمیکردم، کاش بتونم شرکتم رو ثبت کنم و بعد بفروشمش. بعد خداروشکر میکنم که کار میکنم و خیلی خس خوبی دارم. یه لحظه حال بد و استزس، یه لحظه فکر به توسعه و انرژی گرفتن! خلاصه که این روزا اینجوریم! به لطف دویدن و مراقبه یکم سر پا هستم! به این هم زیاد فکر میکنم که قبلا و موقعی که کار نمیکردم، با وجود اینکه پول کمتری داشتم، بیشتر خوشحال بودم! این رو به راحتی از نوشته های این بلاگم هم بیشتر درک میکنم.

در هر حال، خدایا شکرت، که هستی و مواظبمی و منو میگیری توی آغوشت.  
پ.ن: مثل لئون توی انا کارنینا که همین امشب وصفش رو تو ظرافت جوجه تیغی خوندم، دارم اتوماتیک مینویسم ! و چه خوبه. 

مژگان ❤😻
۱۴بهمن

خب من گوشی جدید خریدم! اون گوشی قبلیمو موقعی که خریدم اومدم اینجا نوشتم درموردش. و گفتم صفجه بزرگ گوشی قبلی قبلیم حیلی خوب بود انا این گوشی هم خیس های خودشو داره. حالا این گوشی جدید اسکرین بزرگ‌تری داره و دوربین عالی تر، کیفیت صفحه نمایش بهتر و کیفیت صدای بهتر. کلا خیلی بهتره و خداروشکر. باتری هم عالیه. واقعا دوسش دارم و یکی از بهترین خریدای زندگیمه! خداروشکر.

 

*یه رگال هم خریدم که لباسای زمستونی رو بذارم داخلش و تابستونا برعکس. علتش بیشتر این بود که بوتای زمستونیم کف اتاقم پهن بودن و خیلی شلخته به نظز میرسید اتاق. البته نجار وقت نداشت رنگ کنه و بعدا خودم تلاشمو میکنم!


*همچنین یه همزن رومیزی گرفتیم که باهاش کیک خامه ای ‌و اینا درست کنم. خیلی دوسش دارم. دیشب اولین بار امتحان کردم و خواستم نون خامه ای بپزم. اماااا نونش پف نکرد و این قضیه پف نکردن کیک و اینا برام زیاد اتفاق می افته البته. حالا انشاا... فردا اینا کیک خامه ای درست میکنم ببینم چطور میشه. امیدوارم خوب بشه.

 

*این سه تا خرید خیلی پشت سر هم اتفاق افتادن و دقیقا ترتیبش برعکس چیزی بود ک تو این پست کفتم. و یه چیزو فهمیدم. خیلی اوقات یه چیزی میخوایم بخریم، بعد گیر میکنیم بین دو مدل. فلان مدل چند تا ویژگی دیگه هم داره و گرون تره مثلا. جالا اینو بخرم یا اونو؟ به نظرم که خیلی وقتا اصلا از ویژگی های اضافه استفاده نمیکنیم یا اصلا به چشم نمیان و خیلی نباید درگیر اینا شد مگر اینکه واقعا مهم باشه. یه وقتاییم مدل بالاتره به خاطر حرف بقیه انتخاب میشه! اما خب نظر خودمونه که مهمه چون این زندگی ماست فقط!

 

*کتاب دائو روم خیلی تاثیر مثبت گذاشته. از لحاظ زود عصبانی نشدن و تو زمان حال موندن و گذاشتن اینکه زندگی به شیوه خودش جاری باشه و البته داشتن قوانین خودت، خودت میدونی چیکار کنی انقدر دنبال قوانین نباش. اهان اینکه بقیه و خودم رو همینطوزی بپذیرم هم بوده. خیلیییییی خوب بوده واسم. خداروشکر که خوندمش.

 

برم فعلا :) خدایا شکرت برای همه چی. 

مژگان ❤😻
۰۹بهمن

امشب بابام نشسته بود با گربه حرف میزد و نازش میکرد و بهش غذا میداد و میگفت چقدر قشنگ شدی. و من فکر کردم چه مرد دوست داشتنی ای هست که با یه گربه انقدر مهربونه!

پ.ن: هممون عاشق گربه شدیم. حالم اروم و خوبه. خداروشکر. خدا رو هم عاشقم :)

مژگان ❤😻
۰۸بهمن

خیلی جالبه که منی که هیچوقت (مدتهاست) کتابی رو دوبار نمیخونم ، کمتر از یه هفته اس علاقه پیدا کردم بعضی کتابامو دوباره بخونم. از اون طرف دومین کتابی که دارم دوباره میخونم داخلش به این اشاره شده یه جاهایی که مثلا یه چیژی منطقی نیست، مثلا اینکه جهان همه چیو به یه نفر بده، علمی نیست. اما خب بعضی وقتا به جز علم و منطق باید به چیزای دیگه ای توجه کرد. گاهی اوقات ایمان داشتن، عشق، شعر و اینجور چیزا هم هستن که باید بهشون توجه کرد. البته ایمان و اعتماد به خدا چیزیه که همیشه ماورای همه چی قرار داره. همه چی. بالاتر. 

 

مژگان ❤😻