مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸مهر

امروز جمعه ست.امارم رو خوندم و سعی کردم کار آز گرافیک رو هم انجام بدم ولی نشد و گذاشتمش برای بعد.دیروز هم sql رو نصب کردم و پاورپوینت چند رسانه ای رو درست کردم و خوندمش.دیروز یک فیلم دیدم و امروز هم یکی. البته این یکی رو هنوز کاملا ندیدم.

کمی هم کتاب خوندم و کمی وب.خلاصه از خودم راضی ام :) 

مژگان ❤😻
۲۶مهر

این روزا خیلی سرم شلوغه.پروژه های زیاااد و درس و... آز گرافیک صد تا پروژه میده، پاورپوینت کارآفرینی و چند رسانه ای، پروژه های چند رسانه ای،گزارش کار سخت افزار و...


امروز ساعت چهار که از دانشگاه برگشتم کلی کار داشتم که باید توی لپ تاپ انجام میدادم. صد جور اینستال و آن اینستال. اخرشم بازم واسم کار موند.برنامه ریزیم رو هم بالاخره نوشتم توی کاغذی که در سایت رنگی رنگی پیدا کردم و پرینت گرفتم.


امشب مامانم واسم کتاب جزء از کل رو خرید.با توجه به چیزی که ازش خوندم به نظر میرسه کناب خوبی باشه.هرچند من هنوز کتاب یک به علاوه یک رو تموم نکردم.وقتی اسم این کتاب میاد یاد بستنی قهوه می افتم از بس تو مدت خوندنش بستنی قهوه خوردم :)


این روزا سعی میکنم خیلی انرژی مثبت بیشتری داشته باشم و همچنین خودم رو خیلی بیشتر دوست داشته باشم :) ایشاا... که حال هممون خوب باشه و همیشه و خداروشکر برای همه چیز :)


پ.ن: اینو دیشب نوشتم ولی ثبت نمیشد.

مژگان ❤😻
۲۳مهر

امروز عصر تا ده و ربع رفتیم خرید حلقه و چادر برای عقد خواهر جانم :) 

حلقه و چادر خریدیم و کفش برای خواهرم.

میخواستم واسه خودم کتاب بگیرم اما اونی که میخواستم رو نداشتن.البته فقط از یه کتاب فروشی پرسیدم و چیز دیگه ای سرراهم ندیدم. کتاب ملت عشق رو میخوام هرچند هنوز یک به علاوه یک تموم نشده.

برای پروژه ام هم یک سورس پیدا کردم که امیدوارم به دردمون بخوره.همچنین باید گزارش پروژه رو شنبه تحویل بدیم. ایشاا... که همه چی به خوبی و خوشی باشه؛عقد خواهرم و پروژه و گزارش و همه چی :)


پ.ن:میخوام خودمو بیشتر تر دوست داشته باشم و مثبت تر باشم.ایشاا... :) و خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۲مهر

گزوه دوستانه ای که داریم رو دوست دارم.من و شیوا و زهرا و فاطمه.با اینکه اولش به نظرم به هم نمیخوردیم. اما کم کم مچ شدیم.اول با زهرا. و از ترم پیش با فاطمه.خیلی جور شدیم و خیلی بهمون خوش میگذره خداروشکر :) شوخی ها و کدای مخصوص به خودمونو داریم :) که شایدم لوس و بی مزه باشن اما کلی ماهارو میخندونن. مثل اینکه امروز متوجه شدیم زهرا به همه پرسنل دانشگاه سلام میکنه و تصمیم گرفتیم به نشونه اعتراض هی به همدیگه سلام کنیم و احوالپرسی :دی یا اینکه اون روز پشت ترافیک یه اقایی هی میزد توی سر ماشینش و اولش همه خندیدیم ولی یکم بعدش متوجه شدیم این قضیه برای فاطمه خیلییییی خنده داره و خیلی خیلی خندید :) و از اون به بعد من گاهی همون حرکت رو توی هوا انجام میدم و فاطمه کللللللی میخنده:دی

دلم میخواد این دوستای عزیزم توی دوره کارشناسی هم باهام باشن.هرچند اون موقع احتمالا باید بزرگترانه رفتار کنیم و همچنین فضای دانشگاه ممکنه با دانشکده کوچیک فعلیمون فرق داشته باشه اما به هرحال یه جورایی میتونیم دیوونه بازی هامون رو حفظ کنیم :)


مژگان ❤😻
۲۱مهر

دیروز رفتیم جلسه پروژه و استادمون رو دیدیم.قرار شد پروژه اندروید درست کنیم.قبلش مصمم بودیم که پروژه مون وبسایت باشه ولی نظرمون تغییر کرد.هرچند هنوز قطعی نیست.

امروز پاورپوینت کارآفرینی م که راجع به کسب و کار های جدید کامپیوتر هست رو درست کردم.به اون لذت بخشی که فکر میکردم نبود.عناوین کارها رو توی سایت های انگلیسی زبان پیدا کردم و بعد درباره اون عنوان های به فارسی سرچ کردم.خلاصه بیست اسلاید رو درست کردم و ارائه اش هم با دوستمه.

به جز اون،با بابا رفتیم و میزی که میخواستم واسه لپ تاپم رو پیدا کردم.جمع و جوره و کشو و کمد هم واسه وسایلم داره.حالا سفارش دادیم همونی که دیدیم رو با کمی تغییرات درست کنن و احتمالا دوشنبه به دستمون خواهد رسید.

یک سری کارا دارم که باید انجام بدم.مثلا پاورپوینت چند رسانه ای، تمرینای آمار،درسای دیگه ای که باید بخونم و همچنین اگر پروژه اندرویدمون قرار باشه فروشگاه بشه باید گزارش بنویسیم و اینجور چیزا.در ضمن میخوام یه تصویر طراحی کنم یا از اینترنت بگیرم که چاپ کنم روی تخته شاسی واسه اتاقم.

امشب هم مهمون داریم.خیلی دلم شیک نوتلا میخواد اما خب مهمون داریم و باید توی خونه باشم.فردا هم احتمالا تماس بگیریم با عمو منوچهر، دلم براش تنگ شده! 

مژگان ❤😻
۱۹مهر

خب الان وضعیتم اینجوریه که به خاطر خیس بودن موهام [ناشی از حموم رفتن] سردمه و زیر پتو هستم اما در این وضعیت دارم بستنی میخورم :) بستنی قهوه ی کاله.خوشمزه س.

ساعت شش از دانشگاه رسیدم خونه و کمی خسته ام.دلم میخواد کتاب بخونم و البته نت گردی که اگه اولی انجام نشه دومی حتما خواهد شد!  فردا هم جلسه ی پروژه داریم که قراره استاد جدید رو ببینیم و برامون یه سری چیزا راجع به پروژه توضیح بده. بعدش هم کلی کار دارم از قبلی دیدن فیلمای وب،پروژه و آماده کردن اسلاید های ارائه درس کارآفرینی و چند رسانه ای.کارت پستال درس آز گرافیک رو هم درست کردم.

گفتم کارآفرینی یاد این افتادم که از کلاسش بگم.استادش اینجوریه که تصمیم گرفته متد جدیدی در پیش بگیره و طبق سرفصل هایی که خودش آماده کرده درس بده.پاور پوینتی که آماده کرده رو میذاره و از روش درس میده و بعصی صفحات رو ازمون میخواد خودمون بخونیم برای خودمون و همچنین جزوه هم کم میگه. خیلی از خلاقیت و کارآفرینی برامون میگه و خودشم کارافرین هست.خلاصه ترغیب شدم که منم یک کارآفرین باشم! وقتی به این فکر میکنم که پس از تموم شدن درسم سر کار نرم یه جورایی احساس مفید نبودن بهم دست میده.حالا ببینیم خدا چی میخواد دیگه :)

در ضمن اینم بگم که درسای چند رسانه ای،آز گرافیک و اینترنت خیلی ساده هستن.حداقل الان.البته اساتید محترمه این دروس کلی پروژه ازمون میخوان و همینطور ارائه. 

به هرحال شاید آخرین ترمی باشه که چهارتاییمون (من و شیوا و زهرا و فاطمه) توی یک دانشگاه درس میخونیم.شاید هم نباشه و برای لیسانس هممون بریم یا دانشگاه.امیدوارم که این طور باشه اما به هرحال دلم میخواد از این روزها به عنوان اخرین ترمی که توی دانشگاه سمیه هستیم خیلی استفاده کنم و ایشاا... خیلی بهمون خوش بگذره :)

مژگان ❤😻
۱۷مهر

خب شش روزه نیومدم به وبلاگم سر بزنم.این روزا همچنان دارم یک به علاوه یک رو میخونم.چون دانشگاه هست و تحقیق و... خیلی وقت نکردم بچسبم به خوندنش.البته یکی از دوستام برام فیلم ریخته و اینم مزید برعلت شده که کتابم به نصفه هم نرسیده هنوز.

یک پالتوی صورتی خوشگل خریدم.و یک شال طوسی-صورتی هم براش سفارش دادم که خیلی دنبال چنین طرح از شالی بودم مدتهاست و خداروشکر پیداش کردم.دیروز میخواستم کرپین سفارش بدم که دوستم گفت بیا خودمون درست کنیم اما فکر نکنم این کار رو بکنم و احتمالا همون سفارش بدمش. کلی خرید دیگه هم دارم.کفش و شلوار و کتاب و...

این روزا همش فکر میکنم اوووو چقدر خرید میکنییی همش!!

مژگان ❤😻
۱۱مهر

سخت افزار و آز گرافیک رو دوست دارم :) در کلاس سخت افزار برنامه مینویسیم و ال ای دی و مقاومت و...  روی بِرِد بُرد میبندیم و کارای جالب انجام میدیم :) در کلاس آز هم قراره کلی چیزای جالب با فتوشاپ یاد بگیریم و نهایتا پروژه داشته باشیم و ژوژمان،چیزی که فکر میکردم هرگز نخواهیم داشت :) پروژه مون هم هنوز مشخص نیست چیه فعلا ایده هامون رو دادیم،ایده هایی مثل زیر لیوانی،آباژور، گارد موبایل و... 

و بالاخره اتاقم رو مرتب کردم :))) البته نه کاملا اما کار تمیز کردن اکثر قسمت های اتاقم رو بسیار با دقت انجام دادم. مهم تر از همه کمدم بود که خودم رو از شر کلی لباس و شلوار تنگ یا کهنه خلاص کردم و کلی کمدم باز شد که حس بسیار خوبی داره :) و کلی لباس و شلوار جدید کشف کردم که هرگز نپوشیدم.چوب لباسی مملو از مانتو ام هم تا حدی خلوت شد و میز ارایشم رو بسیار تمیز کردم و جاش رو با حاای سابق میز کامپیوترم که الان بیرون از اتاقمه و قراره فروخته بشه عوض کردم.نهایتا زیر تخت که بسیار کثیف بود رو تمیز کردم و الان فقط مونده خریدن یک میز کامیپوتر که وسایل میز قبلی و همینطور لپ تاپ رو بهش منتقل کنم.

مژگان ❤😻
۱۰مهر

دهه اول محرم تموم شد.ما روز عاشورا و تاسوعا خونه ی مادربزرگم بودیم.دیشب شام غریبان بود که خداروشکر سعادت شرکت در مراسم رو داشتم.همچنین چون سرکوچه ی مادربزرگم گذر هست چندین بار دسته های عزاداری رو دیدیم. 

هیچ فیلمی واسه پروژه ندیدم و هیچ کاری واسه دانشگاه نکردم.فقط یکم جزوه از سخت افزار بود که امروز نوشتم.اتاقم همچنان به هم ریخته است.وسایل میز کامیپوتر رو گذاشتم توی کتابخونه م و منتظرم میز و کامپیوتر رو از اتاقم ببرم بیرون. 

در حال خوندن کتاب یک به علاوه یک هم هستم.

همینا :)

مژگان ❤😻
۰۷مهر

+کتاب پیش از آن که بخوابم همین الان تموم شد.اینکه کریستین مرتب تمام اتفاقات رو فراموش میکرد خیلی بد بود.کریستین بر اثر یک اتفاق حافظه اش رو از دست داده بود و البته حافظه اش به صورت عجیبی کار میکرد.بالاخره از بیماریش باخبر شده بود و سعی داشت همه چیز رو به یاد بیاره.پایان کتاب هم باز بود.

+دیروز چهلم پدربزرگم بود. گرچه چهلم واقعیش روز تاسوعا هست و باید هم در روز خودش مراسم برگزار بشه اما به دلیل بسته بودن راه ها و...  زودتر برگزار شد.شب پنجشنبه و روز پنجشنبه. انشاءا...خداوند همه ی رفتگان رو مورد رحمت قرار بده.

+الان خونه ی خودمون هستیم ولی ایشاا... امشب و فردا شب خونه ی مادربزرگ خواهیم بود.معمولا هر سال تاسوعا و عاشورا اونجاییم.همچنین امیدوارم امشب برم حسینیه. 


مژگان ❤😻
۰۲مهر

امروز داشتم میگفتم کاش قسمتم شه و برم حسینیه. خدارو صد هزار مرتبه شکر اتفاقی اومدیم خونه مامان بزرگم و من اصرار کردم و رفتیم حسینیه.

خداروشکر. 

مژگان ❤😻
۰۲مهر

خب امروز هم رفتیم دانشگاه و کلاسهای چند رسانه ای و مبانی اینترنت داشتیم.

هردوشون یک استاد داشتن.بعد از دانشگاه کمی خوابیدم،نماز خوندم و بعد کتاب پیش از ... رو خوندم.بعدش هم یکی از فیلمهای asp رو دیدم.نهایتا الان قصد دارم نماز و زیارت عاشورا بخونم و بعدش هم کتاب و منتظر بشم برایخوردن شام خوشبو (و احتمالا خوشمزه ) که بوش داره میاد :) شام مرغ هست که داره توی فر پخته میشه.

و همین :)

مژگان ❤😻
۰۱مهر

اول مهر... یک روز خاص :) خب بالاخره اولین روز دانشگاه در سال تحصیلی جدید رو رفتیم.کلاس وب داشتیم و کمی طولانی تر از معمولش بود ؛به علت اینکه استاد میخواست یک سری مطالب کم اهمیت رو بگه و تموم کنه قضیه اش رو.من در کل کلاس توی نت بودم یا کلاً سرم توی گوشی بود و بالاخره یه کاری به جز گوش کردن به درس انجام میدادم :) بچه ها از کلاس فیلم گرفتن و بعدا ازشون خواهم گرفت.در حین کلاس شیوا یک لباس خوشگل که از مشهد برام به عنوان سوغاتی آورده بود بهم داد :) بعد از کلاس هم مدتی بیکار بودیم تا کلاس بعدی شروع بشه که گفتن چنین کلاسی تشکیل نخواهد شد و بالاخره برگشتیم خونه.

وقتی رسیدم دیدم بسته ی پستی حاوی کتابهام رسیده و نخستین صفحه کتاب "پیش از آن که بخوابم" مزین به امضای مترجم اثر هست :) اون یکی کتاب رو هنوز ندیدم.

بعدش یک قسمت از مجموعه فیلمهای asp رو دیدم.و الان هم میخوام کمی توی نت باشم و برم کتاب بخونم :) همچنین قصد دارم آخر هفته اتاقم رو به یه تمیزکاری مفصل مهمون کنم :)

مژگان ❤😻