مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

۳۱خرداد

یه دفعه فیلم جشن تکلیفمو گذاشتیم، بابام تا مدت ها مثل بچگیام باهام رفتار میکرد. :) 

پی نوشت: جمعه ی شلوغ، پر کار، الانم منتظرم مرغ سوخاریمو بیارن بخورم بخوابم 😁

مژگان ❤😻
۳۰خرداد

امروز بالاخررره کمی دارم استراحت میکنم. البته منظور از استراحت فقط فراغت از درسه ولی کار به جای خودش باقیه که اتفاقا برام خوشاینده و خیلیییم بهتر از درسه. چون از امتحانا دیگه حسابی خسته شدم. 

نمره بد و دور از انتظار طراحی الگوریتم هم مزید بر علت شد که البته اعتراض هم موثر نبود. میخوام برم برگمو ببینم ولی نمیدونم زمان داره هنوز یا نه و اینکه حسشم خیلی نیست. 

به جز درس، بقیه موارد زندگی عااالی :) البته که درسم بد نیست اما این ترم حسابی طول کشیده و میخوام تموم شه فقط . دو تا امتحان مونده : اندیشه اسلامی۲ و برنامه سازی سیستم( که سخته). 

خدا انرژی کافی بده برای امتحانات به همه انشاا...  :) 

مژگان ❤😻
۲۷خرداد

ساعت شش پاشدم درسو دوره کردم ، امتحانو دادم. پروژه رو نشون دادیم (که یکم ایراد داشت)؛ بعدش به استاد گفتم میشه زود صحیح کنین از استرسش بیایم بیرون( البته استرسشو نداشتم بیشتر کنجکاو بودم ببینم چند میشم، نمیدونم چرا این حرفو زدم😁) که استاد گفت اصلامیخواین همین الان صحیح کنم؟ گفتم اره، هیچی دیگه صحیح کرد با مهربونی و ارفاق :) و شدم ۱۶.۲۵ از ۱۹ . حالا نمره های عملی هم هست. بعد هم رفتیم بستنی خوردیم با شیوا. اومدم یکم پروژه کاری انجام دادم، بعد ،خوابیدم و خیلی زود پاشدم رفتم ارایشگاه ؛ اینجا دیگه خیلییی خوابم میومد. بعدش یکم دور زدیم اومدم خونه، بعد باز پروژه کاری بعد سریع دوش گرفتم ، بعد رفتم پیش خیاط که نبود بعدم اومدم باز پروژه کاری و پروژه درسیم که الیته درسیه انجام نشد. الانم میخوام بخوااااابم. اینارو گفتم که بگم چقدرررر شلوغ بوده امروز، تازه جواب دادنای وسطش به سفارش های کار پونیشا  هم بود. 

البته که خوشحالم از پرکاری و خداروشکر میکنم از حس خوب کار کردن :) و درس خوندن و فعالیت کلا. 

الان یکم نت و بعد بخوابم دیگه. :) شب بخیر دنیا :)

مژگان ❤😻
۲۷خرداد

تا آلان برنامه نویسی شی گرا میخوندم ، چون از اول جدیش نگرفتم و هی وسطاش ولش میکردم ، جزوه اوم که تموم شد پاشدم رفتم پیتزا خوردم با مامان اینا و دور زدیم و یه روسری لمه طلایی به غایت خوشگل هم خریدم.

شیش میخوام پاشم دوره کنم. برم ی ذره اینستا و بعد بخوابم.

مژگان ❤😻
۲۶خرداد

عکس بچگیامو گذاشتم استوری، دوستام گفتن هنوزم همون شکلی فقط بزرگ شدی :) انقدرم با نمکه عکسه ، تعریف از خود نباشه :)

انقدررررز این روزا سرم شلووووووغه، امتحاناااا و پروژه دانشگاه و پروژه کاری و خیاط و ارایشگر :) 

سرم خلوت شه تو فکرم یه کار هست انجام بدم. اگه بشه خیلی خوب میشه. انشاا... که میشه :) یه پروژه کاریه برای خودم. 

مژگان ❤😻
۱۹خرداد

نوزدهم خرداد همیشه برام خیلییی خیلی خاص بوده که طبیعیم هست. چون که روز تولدمه خب . اما اکثر وقتا به خصوص سالای اخیر نشده تو روز نوزدهم تولد بگیرم به خاطر امتحانا. و مجبور شدم بعدش تولد بگیرم. امروز تصمیم. گرفتم یا از سال دیگه یا از سال بعد تا ابد همیشه تو روز نوزدهم تولد بگیرم واسه خودم. :)

و اینکه تولد امسالم هم موکول شد به بعد امتحانا. و من بیست و یک ساله شدم :)❤️

مژگان ❤😻
۱۹خرداد

تولدم مبااارک :) برای اولین بار فعلا :))))

مژگان ❤😻
۱۷خرداد

امروز ظهر موقع خواب و بیداری، یادم اومد ما یه دختر کوچولوی نی‌نی تو خونواده داریم و این موضوع بی نهایت خوشحالم کرد! :)

مژگان ❤😻
۱۷خرداد

اخرین روزای بیست سالگی رو میگذرونم. پس فردا بیست و یک ساله میشم! اگه بخوام مهم ترین چیزا در بیست سالگیم رو بهش اشاره کنم میگم: کتابها برام اهمیت بسیار بیشتری پیدا کردن و نقششون در روشن تر کردن راه زندگیمم برام واضح تر شد. و اینکه فهمیدم از زندگی چی میخوام و رویاهام چیه، برنامه ریزیم باید چه جوری باشه. کلا حس میکنم توی بیست سالگی بیشتر از هر وقت دیگه ای راجع به خودم و دنیا فهمیدم. 

در واقع فکر میکنم همه وقتایی که فکر میکردم چقدر بزرگ شدم، با حس چقدر بزرگ شدم، توی بیشت سالگی کاملا فرق داشت و این یکی واقعی تر بود! 

همچنین توی بیست سالگی بیشتر از هر وقت دیگه ای به یادگیری علاقه پیدا کردم، حتی مباحثی مثل سری فوریه رو هم« دوست داشتم »بدونم! به مسائل فیزیکی،نجوم و کلا علمی خیلی علاقمند شدم و علاقه‌ام به مطالعه های خارج از کتاب چندین برابر شد. و هنوزم این علاقه رو دارم خداروشکر. همچنین گوش کردن پادکست رو هم به کارام اضافه کردم به ویژه پادکست علمی.

توی بیست سالگی لیست بلندبالایی از همه چیزایی که میخوام یاد بگیرم نوشتم و الان تصمیم گرفتم اکثر یا همشون یا حتی بیشتر از لیست رو توی بیست و یک سالگی انجام بدم. 

و یه چیز مهم دیگه؛ در سه ماه اخر بیست سالگی، برای اولین بار در زندگیم کار با حقوق انجام دادم، کار بی حقوق که همون کاراموزی های اجباری مدرسه و دانشگاه بود. اما الان کار با حقوق انجام میدم و چقدر مشتاق انجامش بودم و چقدرررر دوست دارم :) لذت میبرم که کاری انجام میدم و ازش پول درمیارم. حس مفید بود، کار بلد بودن، پول درآوردن و ... 

خلاصه که خدایا شکرت برای فرصت یک سال زندگی دیگه، خدایا شکرت که فرصت تجربه این معجزه بزرگ؛ «زندگی کردن» رو بهم دادی.شکرت که قراره بیست و یک سالگی رو با عالی بودن هرچه تمام تر تجربه کنم. منو لایق این کار بکن و کمکم کن تا همیشه :) به رحمت تو ای مهربان ترین مهربانان :)❤️

مژگان ❤😻
۱۴خرداد

+بابام ی شعر خوند، گفتم کی گفته. گفت اگه بگم خودم میری توی کتابا میگردی و اسم شاعرو بهم گفت :))) اسن قضیه اشاره داره به یه خاطره تو بچگیم راجع به پروین اعتصامی

+تانیا قهر کرد باهاش بازی نکردم، بعد واسه به به آشتی کرد. هی موهامو شونه میکرد جوجه ی من . کلی هم کارتون باهام دید.

مژگان ❤😻
۰۷خرداد

امشب رفتم شهریه مو بدم که خیلی یهویی دیدم رتبه دوم شدم و تخفیف ممتاز علمی گرفتم ، ۱۸۰ تومان :) 

خوشحالم ک رتبه آوردم انشاا... این ترمم رتبه بگیرم و اول بشم اصلا :) 

پ.ن: دیشب تانیا اینا اومدن خونمون، دست منو میگرفت میرفتیم قدم میزدیم همه جای خونه :* گوشیو قایم میکنه به ما میگه نیس :* انقدرم جذاب شده با این موهاش آخههههه ماشاا... ❤️

مژگان ❤😻
۰۶خرداد

دلم شله زرد میخواست به شدت توی باغ، اومدیم خونه همسایمون برامون آورد :) 

چند روز پیشم رفتیم نظر مانتو سفید میخواستم گیرم نیومد و بعد فیش اند چیپس خوردیم اومدیم. قول میدم به خودم زود بیام اینجا باز بنویسم :)

مژگان ❤😻