مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

حال خوب کن ها:)))))

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ

خونه مادربزرگ که رسیدم بهم گفت چقدر رنگت پریده.مادرمم قضیه رو بهش گفت.

مادربزرگ گقت اصلا ناراحت نباش و این بابا جونت، ده بار رفت امتحان داد و رد شد و...

بابا جونمم گفت چیزی نیست بابا منم ده بار رد شدم!!

خلاصه مادربزرگ هی بهم گفت چرا گریه کردی و... کلی باهام حرف زد.

انقدر حالم خوب شد که حد نداره❤

من خوبم! خیلی خوب.

+مادربزرگ گفت چرا انقدررر گریه کردی؟گفتم کسی درکم نمیکرد.گفت میومدی اینجا خودم درکت میکردم! :***

+مامانم به مادربزرگ میگه به خاطر بحث و اینا حوصله نداشتیم بیایم اینجا،مادربزرگ میگه هر وقت حوصله نداشتین از خونه بزنین بیرون!  :*

+پدربزرگ دلش برای برادرش که لندن زندگی میکنه تنگ شده بود(عموی مادرم که ما هم بهش میگیم عمو)،تماس تصویری گرفتم و زودم جواب داد و خلاصه پدربزرگ کلی حال کرد از این دیدار!همچین داداشش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۷
مژگان ❤😻

نظرات  (۲)

واقعا در بعضی موارد رد شدن یا نشدن بیشتر به شانس و حال طرف ربط داره تا توانایی خودت :)
پاسخ:
دقیقا.زدی تو خال!
۱۹ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۴۹ مجنونِ لیلی
دو مرغ عاشق
جسارتا عاشق مادر بزرگ پدربزرگتون شدم
حرف ندارن خدایی 😍
پاسخ:
ممنونم نظر‌ لطف شماست :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">