مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸آذر

این ترم واقعااا واقعا خیلی کار داریمممممم.خییییلیییییی. برای آز گرافیک خداروشکر دیگه کاری ندارم و تصویر سازی و کاریکاتور و ست اداری رو درست کردم. فقط مونده پاکت نامه رو بذارم توی ماکتش و همه اینارو چاپ کنم که چاپش مال بعد هست نه الان.

پروژه سخت افزارمون رو هنوز درست نکردیم.وسایلش رو خریدیم ولی کد نویسی و متصل کردنش مونده.پروژه نهایی ام رو به اتمامه تقریبا. برای درس اینترنت باید یک وبلاگ طور درست کنیم با سایت گیگفا و ورد پرس و اینا.که من مشکلی با درست کردنش ندارم ولی گیگفا به من میگه آی پی ات مال خارج از ایرانه و امکان پذیر نیست عضو شی.باید درستش کنم این قضیه رو.دیگههه امتحان snagit و ulead داریم.همچنین باید روی پروژه و پایان نامه ام کار کنم.در ضمننننن طرح کسب و کارم هم مونده که کامل کنم.وااای چقدر کار داااارم.یک شب بعد از شب یلدا هم که جمعه هست باید لباس و اینای شب یلدا شوهرخواهرم رو ببریم و خوشبختانه همون شب اونا هم لباسای خواهرم رو میدن و کلش یه شب خواهد بود نه دو شبِ رایجی که معمولا مهمونی میدن.

خب خلاصه که خیلی سرم شلوغه.خیییلی.بی صبرانه منتظرم این ترم تموم شه یه نفس راحت بکشم.ایشاا... هممون موفق باشیم همیشه.

پ.ن: یکشنبه عقد دختر دوست مامانم بود.انشاا... که خوشبخت و شاد بشن و روزای بسیار عالی رو درکنار هم داشته باشن :)

مژگان ❤😻
۲۷آذر

دیشب رفتیم کنسرت فرزاد فرزین رو.خیلی خوش گذشت.گروه شوک به نظرم عالی هستن و خود فرزاد هم که معرکه ست.

خیلی هم خوش اخلاقه حالا علاوه بر خوش صدا بودنش و... بعد از کنسرت هم رفتیم واسه شام مرغ و کباب ترکی خوردیم. و بعد توی راه با انرژی زیاااد کلی موزیک گوش کردیم و اینا. 

خلاصه خیلی خوش گذشت خداروشکر :)

امروز هم یکم کار واسه پروژه انجام دادم و یکمم واسه گرافیک. تصویر سازیم تقریبا تکمیل شده مونده یکم جزییات.بسته پستی سخت افزار هم اومده و باید کم کم نوشتن پروژه اش رو هم شروع کنیم.

پیداست سرم خیلی شلوغه ها! در ضمن این وسط اصلا حوصله کتاب خوندن رو ندارم و این عجیبه.احتمالا به خاطر کتاب طولانی جزء از کل هست و همچنین به خاطر درسا و کارای زیاد.

ایشاا... این ترم هم به خوبی و خوشی تموم شه :)


مژگان ❤😻
۲۴آذر

جمعه ی خود را اینگونه گذراندیم:

اول ظبق معمول فیلم دانلود کردم، بعد از صبحونه رفتم پای پروژه و پایان نامه. ناهار هم شوهرخواهرم مهمونمون بود که ماهی داشتیم و کلی مخلفات و همه چیز خیلی خوشمزه بود.

بعدش کمی خوابیدم و بعد باز رفتم پایان نامه رو نوشتم. بعدش رفتیم بیرون و یه دوری زدیم و بعد رفتیم یک کافی شاپ جدید.که خیلی خوشگل بود و سرسبز اینا.من کافه گلاسه خوردم که بد نبود.

بعد باز اومدم نشستم پایان نامه ام رو نوشتم و تا جایی که کار کردم تقریبا همشو نوشتم. فقط مونده یه سری جزییات.

خداروشکر تقریبا پروژه ام تکمیله.ایشاا... هممون پروژه هامون و پایان نامه هامون عالی باشن و موفق شیم و پاس شیم با بهترین نمرات.ایشاا... حال هممون خوب باشه همیشه :)

خدایا شکرت :)

مژگان ❤😻
۲۲آذر

خب از دوشنبه بگم تا امروز که چهارشنبه اس.

دوشنبه شب رفتیم خونه عموم و تانیا جااانم رو دیدم :))) کلی ازش فیلم و عکس گرفتم، خیلی دوست داشتنی و جوجوووووئه :*** اولش با تعجب نگام میکرد. بعدش کم کم منو شناخت و میومد بغلم، البته خواهرشو که میدید میخواست بره بغل اون ولی خب بغل منم میموند به خصوص اگر راه میرفتم. جلوی آیینه رو هم دوست داشت. همچنین دستاشو میگرفتم و اون راه میرفت که اینجاش خیلی جالب بود. یه کاریم که میکرد این بود که نشسته بود نزدیک خواهرش و پشتش طرف اون بود بعد من که میگفتم بیا بغلم برمیگشت طرف خواهرش یعنی من میخوام برم بغل این :) و درضمن خودشم به این حرکت شیطنت آمیزش میخندید :) خلاصه که عاشقشم :**

خب حالا سه شنبه :) اولش که دانشگاه بودم و توی کلاس آز گرافیک مشکلی که واسه تصویر سازیم داشتم حل شد و فقط یکم رنگ کردنش مونده. سه شنبه شب هم قرار بود خواهرم رو سورپرایز کنیم واسه تولدش.تولدش 23 آذر بود ولی ما 21 ام گرفتیم.در واقع همسرش سوپرایزش کرد و خونه اونا جشن تولد برگزار شد.خیلی لحظه سورپرایزش جالب بود :) خواهرم میگفت من فکر میکنم یکی تو خونه اس و شوهر خواهرم میگفت نه کسی نیست و یهو چراغا رو روشن کردیم و جیغ و اینا :)

و چهارشنبه که امروزه ؛نیم ساعت زودتر راه افتادیم  و وقتی رسیدیم دانشگاه بدو بدو بوم های کسب و کارمون که فکر میکردیم باید آماده باشن رو درست کردیم توی کتابخونه، بعد رفتیم سرکلاس و متوجه شدیم باید بریم توی نمازخونه.خلاصه رفتیم دیدیم همه دارن بوم های خلاقانه درست میکنن و ما همینجوری چسبوندیم.من که شخصا اصلا فکرشم نمیکردم باید خلاقیت به خرج داد توی ساختش و فکر میکردم باید همینجور ساده دقیقا به همین فرمت و بدون هیچ تغییری باشه. خلاصه شروع کردیم سرچ و فکر واینا تا نهایتا شکل کپسول انیمیشنی کشیدیم در قسمت های مختلف بوم و استیکی نوت هارو به شکل دایره درآوردیم و از این کارا.

یه بومی که خیلی به نظرم جالب بود بوم یه گروه از دانشجوهای طراحی دوخت بود که  لباسهای کوچولوی کاغذی درست کرده بودن چسبونده بودن به بومشون.

خلاصه خیلی چسبید این کاردستی درسته کردنه و اون تولده و اون تانیائه :)ایشاا... هممون همیشه خوش باشیم :) الانم میخوام یکم توی نت باشم و بعدم بخوابم با اینکه زوده ولی تا پنج سرکلاس بودم توی دانشگاه و خوابم میاد :) 

پ.ن:خدایا شکرت برای همه چیز :) 

پ.ن۲:قالب جدیدم مبارک :)

مژگان ❤😻
۱۹آذر

دیروز رفتیم وسایل تزیین قند خریدیم. برای قند هایی که قراره ببریم واسه خانواده شوهرخواهرم. وسایلمون گلهای سفید،تور سفید و ربانهای سفید و نباتی هستند.اینهارو از یک مغازه خوشگل فروشی! که وسایل تولد و عقد و...  دارن خریدیم.همچنین قراره لباسهای شب یلدا، پارچه های خونواده داماد و کیک ببریم.بعد از خرید من مرغ سوخاری و سیب زمینی سرخ کرده و پیراشکی کاکائویی خوردم 😋 به به :) 

امروز هم بالاخره کتاب جزء از کل رو تموم کردم. کتاب خیلی حجیمی بود و البته جالب.کمی مونده به اخرش خیلی غیرقابل پیش‌بینی بود.

مژگان ❤😻
۱۶آذر

خب خیلیی سریع بگم این چند روزه که نیومدم وبلاگ چیکارا کردم. 

یکشنبه هم کمی گلوم میسوخت ولی بعدش بهتر شدم و کمی سرفه و عطسه و اینا میکردم و به حال سرما رو خوردم! البته دانشگاه نرفتم.یکشنبه و دوشنبه کمی روی پروژه کار کردم و سه شنبه هم که دانشگاه بودم.چهارشنبه که دیروز باشه هم زیاد کاری واسه پروژه نکردم اما واقعا دلم میخواست خطاش رو رفع کنم و هنوز هم میخوام! چهارشنبه شب با مامانم رفتیم کمی دور زدیم و بعدش هم رفتیم کافی شاپ و من بدون توجه به سرما خوردگی ام شیک شکلات خوردم و مادرم شیک نوتلا.البته خب خوبم خداروشکر :) امشب هم رفتیم با مامان بابا باز یه دوری زدیم و جیگرررر زدیم بر بدن که خیلی هوسسسس کرده بودم.با ماست میش! که اون هم با جیگرخیلی میچسبه به نظرم.درضمن صبح امروز هم بسته ی دوازده تایی رژ لب هدا بیوتی ام رسید که دوستش میدارم. اما یک چیز مهم ؛ امشب چهارتا بلیط برای کنسرت فرزاد فرزین رزرو کردیم که البته چون دیر اقدام کردیم صندلی هامون خیلی جلو نیست اما خب به هرحال خوش خواهد گذشت انشاا... :) فردا هم ایشاا... میخوام خطای پروژه رو درست کنم و کمی هم وب بخونم.درضمن باید برای سخت افزار هم یک پروژه درست کنیم که شنبه راجع بهش حرف میزنم و احتمالا دوشنبه شروع خواهیم کرد.اهان اینم بگم، به احتمال نود درصد برای ترم بعد میرم دانشگاه آزاد. ایشاا... این ترم همه ی درسام رو با نمره های خوب پاس کنم و موفق بشم و همه بچه ها هم همینطور :)

همینا دیگه.ایشاا... هی اتفاقای خوب بیفته و هی بیام بنویسم :) خدایا شکرت و خدایا لطفا حالمون خوب باشه همیشه،حال هممون :)

مژگان ❤😻
۱۱آذر

دیشب به خاطر سوزش گلو ساعت سه و خرده ای بیدار شدم و تا الان که نزدیک هفت شبه بیدارم.البته احتمالا تا ساعاتی دیگه هم بیدار خواهم موند چون زوده بخوابم.

امروز امتحان میانترم وب داشتیم و تقریبا خوب بود و البته کمی سخت از چیزی که فکر میکردم باشه.حدود دو ساعت سر جلسه موندم! و البته جزو اولین هایی بودم که برگمو دادم.خلاصه فکر میکنم به جز بعضی جزییات امتحانم رو خوب دادم.حالا امید به خدا ببینیم چی میشه. 

بعد از امتحان از مدیرگروهمون پرسیدم وب سرویس خوبه برای پروژه که گفتن بله و بعد رفتیم پیش استاد راهنمامون برای پروژه و بهش حرفای مدیر گروه رو گفتم.قرار شد علاوه بر وب سرویس یک وبسایت برای ادمین هم درست کنم که محصولات رو از لون طریق وارد پایگاه داده کنه.استاد راهنمامون خداییش خیلی بهمون کمک میکنه ایشاا... موفق باشه همیشه. 

ایشاا... از فردا حسابی روی پروژه و پایان نامه ام وقت میذارم.

و بعد اینکه اومدم خونه بالاخره بسته پستی مانتوی مرواریدی ام اومد.از عکسش خوشگل تر بود و بسیار دوستش دارم :) و یه چیز دیگه اینکه خیلی خودمو بیشتر دوست دارم، خیلی قدرخودمو بیشتر میدونم خداروشکر. و اینکه شیوا رو هم بیشتر دوست دارم.دوستمه خب :)

عنوان نوشت: آذر بسیار بسیار ماه خوشگلیه.خواهرجانمم که تو این ماه به دنیا اومده و به خوشگلی این ماه افزوده :) 

پ.ن:خدای جان شکرت :)❤

مژگان ❤😻
۰۶آذر

برای ثبت در تاریخ(!) اومدم بنویسم که به شدت و جدیت مشغول خوندن درس وب هستم.

شنبه ی آینده امتحان میانترمش هست و من از همین شنبه شروع به خوندن کرده ام و انشاا... تا جمعه ادامه خواهد داشت.

مژگان ❤😻
۰۳آذر

کارهایی که امروز کردم به ترتیب اینا بودن:

از خواب پاشدم و چند تا فیلم دانلود کردم،به عنوان صبحونه شیر و کورن فلکس و دو تا تیکه پیتزا[از دیشب] خوردم، کتاب جزء از کل رو خوندم.اندروید کار کردم،حمام کردم،خوابیدم،دیر ناهار خوردم،رفتیم باغ که بابا سر بزنه و ما نرفتیم داخل،خونه ی عمه رفتیم،من اومدم خونه،فیلم دیدم،کتاب خوندم و الانم میخوام یک مطلب راجع به یک کتاب بخونم که ببینم دوسش دارم یا نه و بعد میخوام شام بخورم.

این هم شیوه نوشتن جدید درباره اتفاقای روزانه :) همچنین اینکه دارم از کتاب جزء از کل خیلی لذت میبرم و اینکه میخوام مثبت تر باشم، در لحظه زندگی کنم و خودمو بیشتر دوست داشته باشم و از این چیزا :) 


مژگان ❤😻