مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

چقد حرف داشتما!

دوشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۴۶ ب.ظ

چقدر این چند روز غمگین بودم، هممون غمگین بودیم یعنی اکثرمون! اکثر ما ایر و نیا. 

همش خبرا رو دنبال میکردم ولی دیگه حس میکنم روحم واقعا خسته شد پس خوندن کتاب خاطرات کتابفروشی رو حدی تر گرفتم. نمیخوام بی تفاوت باشم و وانمود کنم هیچی نشده اما واقعا دیگه نمیکشم! ناراحتم ولی باید زندگیمو ادامه بدم. و احساس میکنم این حرفا خیلی خودخواهیه ولی دیگه نمیدونم چه کار دیگه ای میشه انجام داد. 

از همین کتابی که گفتم یاد کرفتم بیام یکم بنویسم از روزام. راستش کل تابستون برام غمگین بود، شایدم الان چون غمگینم این حسو دارم ولی خوشحالم داره تموم میشه. نمیدونم اصلا ربطی به تابستون و گرمای هوا داشت یا نه ولی بی حال بودم و ناراحت و بی حوصله مخصوصا. 

بی حوصلگی بذار از همه چیه به نظرم. چقدر دلم میخواست برنامه های مختلف داشته باشم اما هیچ کار خاصی نکردم منظورم اینه که دلم میخواست برم سینما تئاتر کارتینگ نمیدونم اتاق فرار شهربازی و... اما چیکدوم رو نرفتم. حداقل کاش میرفتم باشگاه. کلاس انلاین داشتم البته اما واقعا باید برم کلاس حضوری چون اینطوری اصلا نمیشه. من ادمی هستم که باید توی اجتماع باشم تا خس خوبی بگیرم و توی خونه بودن انرژیمو کاملا از بین میبره. 

امیدوارم هوا که سردتر بشه همت کنم برم سینما و تئاتر و کنسرت و اتاق فرار. واقعا دلم میخواد. رستوران و کافه تکراری شده و البته گرووووووون! البته هنوزم دوست دارمشون اما دلم یه چیز فرهنگی میخواد به شدت. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۲۸
مژگان ❤😻

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">