مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

۲۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

۰۴فروردين

سومین روز از عید اینجوری گذشت :صبح دیر پاشدم و بعد از صبحانه و حمام و خوندن کتاب "حال الینور آلیفنت کاملا خوب است" و ناهار کمی خوابیدم. بعدش پاشدیم رفتیم خونه مامان بزرگ و اونجا کمی نشستیم و بعدش با دایی اینا رفتیم میدون نقش جهان.اونجا ماشین هارو گذاشتیم یک پارکینگ کمی دور و بعدش خواهرم و شوهرش هم بهمون ملحق شدن رفتیم فرنی خوردیم.

بعد از اون رفتیم با یکی از اون ماشین کوچولو ها دور میدون و بعد بقیه نشستن و من و خونواده دایی رفتیم توی بازار یه کوچولو دور زدیم.خیلی چیزای جالبی داشت بازارش.

بعدش هم دیر شد و مجبور شدیم سریع برگردیم چون پارکینگه فقط تا دوازده باز بود.

در ضمن کتابی که در بالا نوشتم صبح میخوندم تا اینجاش که صفحه صد و خرده ای هستم نسبتا خوبه و میخونمش .البته خیلی تعریف ازش شنیدم و بنابر اون تعریفا و طبق تجربه ام درباره رمانهای خارجی احتمالاً کمی بعد بهتر خواهد شد.

پی نوشت: ساعت از دوازده گذشته به همین دلیل تاریخ چهارم ثبت خواهد شد.

مژگان ❤😻
۰۲فروردين

امروز دومین روز خوشگل از عید سال 97 هست :)

صبح پاشدیم رفتیم فرشچیان من سه تا کتاب گرفتم، مامانم یک انگشتر، خواهرم یک مداد و شوهر خواهرم یک خودکار :)

بابام هم چیزی نگرفت.اونجا هزار تا از کتابهای مورد علاقم رو دیدم.و کلا چنین جاهای پرکتابی رو خیلییی دوست دارم. 

عصر جیگر خوردیم و بعد عمه ام به همراه پسر عمه ام و خونوادش اومدن خونمون.

بعد پاشدیم رفتیم خونه مادربزرگم که البته باید زودتر میرفتیم اما به خاطر عمه اینا حدود ساعت ده رفتیم، اونجا دختر داییم و شوهرش و دو تا از دایی هام بودن. مادربزرگم گفت امروز کلی مهمون اومده برامون. اونجا که بودیم همسایمون تماس گرفت بیاد خونمون و برای همین ما یازده نشده برگشتیم خونه.همسایه ساعت یازده اومد و قبل از دوازده رفتن.یه دختر کوچولوی حدود یه ساله دارن که ماشاا... شیطون و بانمکه و انشاا... خداوندحفظش کنه و زیر سایه پدر مادرش خوشبخت باشه همیشه :)


پی نوشت: در شب آرزو ها برای همه آرزوی خوبی وشادی و سلامتی و همه چیزای خوب رو دارم :)

پی نوشت2: الان چون ساعت از دوازده گذشته تاریخ سوم عید ثبت میشه. 

بعدا نوشت: الان دیدم تاریخ همون دوم هست و ساعتش 14 .به علت اینکه من نوشتن این مطلب رو از ساعت 14 روز دوم شروع کردم و به تدریج در کل روز کاملش کردم و بعد از اینکه ساعت دوازده منتشرش کردم همون ساعت نوشتن اولیه اش ثبت شد.


مژگان ❤😻
۰۲فروردين

الان دیدم یادم رفته درباره کتاب "تمام چیزهایی که نمیگوییم " بنویسم. این کتاب چند روز پیش تموم شد، خیلی زود خوندمش.داستان جالبی بود و صفحه اخرش خیلی جالب تر بود.


مژگان ❤😻
۰۲فروردين

دیروز ساعت حدود شش رفتیم خونه مادربزرگم و بعد و قبل ما کلی از فامیلا اومدن اونجا که شامل دایی ها و خونواده هاشون،پسر عموهای پدربزرگم و خونوادشون بودن.

پسر دایی ام الکترو اسکوترشو آورده بود و هممون بازی کردم و یاد گرفتیم کمی.البته همه ی هممون که نه.من خودم تا حدود زیادی یاد گرفتم .در ضمن تصمیم گرفتم از این به بعد با این پسرداییم(پوریا که هشت سالشه) بهتر و مهربون تر باشم.چون دیدم که با وجود شیطوووون بودنش خیلی مهربونه و بعد از اینکه کلی با اسکوترش بازی کردم بهم گفتم دوسم داری؟ و انقد مظلومانه و قشنگ گفتتتتت. هی اصرار داشت که اسکوترشو بده بهم ببرم خونه بازی کنم ولی من قبول نکردم.

خلاصه خونه مادربزرگ شام رو خوردیم و بازم تا ساعاتی همه کلی حرف زدن و ما هم که یه گروه جدا بودیم با دختردایی هام و زندایی ها. تا اینکه یک گروه از مهمونا رفتن و بعد از اون داییم کلی نشست روی اسکوتر و دستاشم روی فرمون فرضی گذاشته بود و به یه شیوه باحال بازی کرد.

بعد هم تا بیایم خونه ساعت حدود 2 بود؛ البته ساعت جدید که یک ساعت کشیده شده بود جلو.

شب خوبی بود خداروشکر :) انشاا... دل همه شاد باشه :)

مژگان ❤😻
۰۱فروردين

به نظرم یک فرودین تاریخ خیلی خوب و دوست داشتنی و بی نظیر و خاصیه :)

ما هنوز جایی نرفتیم. امشب انشاا... خونه مامان بزرگ خواهیم رفت و همه اونجا جمع هستیم.

در ضمن دیشب خواب پدربزرگم رو دیدم.

حالم؟ فوق العاده :))))) خدایا شکرت و خدایا لطفا حال هممون همیشه خوب باشه. :)

مژگان ❤😻
۰۱فروردين

دیشب بعد از سال تحویل یه مطلب نوشتم ولی نت رفت و مطلبم پرید.مطلبم شامل دعاهای خوب برای سال جدید بود. 

خدای بزرگ و مهربانم این سال و سالهای بعد از اون رو برای همه بهترین سال های عمرمون قرار بده که سرتاسر خوشی و سلامتی و خوبی باشن.خدایا نقش خودت رو توی زندگیمون پررنگ و پررنگ تر کن.و زندگیمون رو سرشار از عشق و زیبایی و ثروت و موفقیت و چیزای خوب خوب دیگه کن لطفا :)

امیدوارم سال جدید عالی باشه من که حس بسیار عالیییی دارم خدایا شکرت ،امیدوارم همه حسای عالی داشته باشن :)

مژگان ❤😻