مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

انصاف

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۴ ب.ظ

سرم درد گرفته و اعصابم به شدت داغونه. امروز امتحان شهری داشتم. ممتحن بردمون خارج از جایگاه و وقتی من سوار شدم و کمی رفتم گفت گردش به راست کن و وقتی نگاه کردم دیدم کسی نیست حرکت کردم ولی اون گفت وقتی تابلوی حق تقدم رو دیدی باید می ایستادی.درحالی که نه مربیم همچین چیزی گفته، نه بقیه مربی ها،نه کتاب نه اینترنت نه تیچ جای دیگه.وقتی هم مادرم بهش گفت چرا اینجوری گفتی ؛گفتش که نه اصلا تابلو رو ندید،درحالی که یکم بعد از تابلو ازم پرسیث تابلوی چی بود و منم بهش گفتم حق تقدم.و بعد گفت چرا واینستادی منم گفتم چون دیدم کسی نبود.((((مگه تابلوی ایسته که باید بایستی حتما؟؟؟))))

من هم اومدم کلی گریه کردم:( اوندفعه هم رد شده بودم ولی برام مهم نبود چون واقعا و به حق رد شدم ولی این دفعه این اقا از خودش قانون تصویب کرد و حسابیییی اعصابمو بهم ریخته.مادر و پدرم یکبار بعد از امتحان  و یکبار الان رفتن برای اعتراض.من نمیگم خیلی راننده ی عالی هستم فقط میگم چرا به یه چیز بیخود گیر دادی.یه چیزی که وجود نداره.اول یکی باید به خودشون قوانین رو یاد بده.

مربیم هم بهم گفت درست رفتی و وقتی گفتم پس چرا اینو گفته، گفتش از بس نامرد بوده.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۷
مژگان ❤😻

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">