مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

جذابیت های زندگی بنده :)❤

مژگان نوشت

❤چالِ لبخندِ تو دائم...حالِ خوبت مستمر!

❤❤اینجا بعضی حس و حال هام،عقاید و خاطراتم رو مینویسم. (چیزی مثل یک دفتر خاطرات)

❤❤❤دل را به خدا بسپار :)

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی

سیزده‌به‌در

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۸، ۱۱:۵۳ ق.ظ

دیشب که سیزده‌بدر تموم شد دیگه خسته بودم نیومدم اینجا. سیزده‌بدر امسالو مثل هنیشه باغ بودیم، صبح کیانا و تانیا اومدن پیشمون و برای ناهار عموم اومد اونا و منو برد باغ خودشون.جوجه رو به یه روش جدید درست کردن که حسابی هم خوشمزه شد. با تانیا تو باغ خودمون گل چیدیم، تو باغ خودشون تاب سواری کرد و تاب تاب عباسی هم خوند. میخواست منو هل بده رو تاب ولی نمیتونست به جاش نشست برام دست تکون داد و بوس فرستاد، براش یه صندلی اوردیم بشینه بعد منو برد هی میگفت مشان بیا، یه صندلی دیگه هم اوردم هرکی میگفت بشینم روش میگفت نه فقط میخواست من بشینم :** موقع ناهار اومد به من گفت بیاسر سفره نشست میگفت به به بخوریم :) 

دیگهههه کیفشو برداشت میفگتم کجا میری میگفت درس ، عروسکشم میاره هرجا میره خیلییی دوست داشتنی میشه :* 

کیانا به من اشاره میکرد میگفت کیه گفت مشان گفت دختر کیه گفت عمید میگفت عمید کیه گفت عمو :* خودشم میگفتیم اسمت چیه میگفت من ، بعد ک دوباره میگفتیم دیگه میگفت تاتا. جوجوی منه تانیا خانوم .

خلاصه بعدم اومدیم باغ ما با کیانا و حرف زدیم و سبزه گره زدیم و شبم خونه ساندویچ خوردیم و تمام . :) سیزده‌به‌در خوبی بود خداروشکر . انشاا... هممون همیشه خوش باشیم :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۱۴
مژگان ❤😻

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">